بیانیه‌های بازنده و برنده انتخابات 1403
فروزان آصف‌نخعی (روزنامه نگار)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2452
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


خوانش شعر «حکمت هزاره» از سیدعلی صالحی

آموخته‌ام چگونه زندگی کنم

لهراسب زنگنه( منتقد ادبی)

نومید از نور/ من هرگز به سایه اعتماد نکرده‌ام/هم اینگونه همه عمر/ نیمی نیل ونیمی گهواره ... زیسته‌ام/ من دردهان مرگ/ آموخته‌ام چگونه زندگی کنم:/ چه وحشت شب شیط و/ چه آن دقیقه... گلو خفان مرگ/ اعتراف می‌کنم:/ رودهای هزاره البرز هم از آن رو اهل هروله اند هنوز/ که من دست دماوندرا به گرمی فشرده ام.»
انسانی ایستاده در ملتقای سایه و روشنا، در میانه دهشت تاریکی و حضور نومیدانه نور. هم از این رو نیل افسانه‌ای را در گهواره تمدن و تاریخ آن به دو نیم کرده است. شاعر، انسانی که آموخته است زندگی را در کام وحشت شب «شیط» و خفقان مرگ را در گلو. اما شاعر هنوز  کف و خروش رودهای کهن البرز را که می‌نگرد، دست خویش را شاهد می‌آورد که دست در دست قله نهاده است و دست دماوند را فشرده است. غروری والا و با شکوه که شاعر را به اوج کشانیده تا دماوند... آنجا که مردمان اسطوره ضحاک را به خاک نشاندند. کاری کارستان که شاعری توانسته در شعرش به انجام رساند. روزی داستایوفسکی نویسنده از آن خودخواهی ضروری برای هنرمند گفته بود و آن من با شکوه و فرهمند را برای شاعران که از ازل، اولین مصراع شعر خویش را به خدایان هدیه کرده‌اند. شعر «حکمت هزاره» برای مخاطب تصویری از دهشت و نومیدی و تاریکی و هراس خفقان و مرگ را رقم می‌زند. با ردیف کردن فعل‌هایی در آخر سطرهای شعرش و غوطه ور و استمراری در گذشته‌هایی دور و نزدیک ...» نکرده ام، زیسته ام، آموخته ام زندگی کنم، می کنم، فشرده ام،...تا ما را با اساطیر رودهای هزاره‌ها و کهن الگوی دماوند پیوند دهد. تو گویی تمام این سطور شعری به یکدیگر زنجیر شده‌اند تا استعاره‌ای َشوند برای فریاد آدمی از اعماق تاریخ و افسانه.