رسالت نسل دوم جامعهشناسان ایرانی در گام دوم
محمدحسن علایی(جامعهشناس)جامعهشناسان ایرانی را اگر مسامحتا در سه دسته پیشکسوتان؛ نسل اولی و نسل دومی تقسیم کنیم؛ پیشکسوتان را عموما بایستی متعلق به نسل موسسین و آبای علوم اجتماعی ایران و مشتمل بر پایهگذاران این رشته پیش از وقوع انقلاب بدانیم که عموما تحصیل کرده خارج و در مقام معرفی کنندگان این رشته به ایران بودند. دسته ای که به جهت صبغه اساسا غربی این رشته شاید بتوان گفت روایت های اروپامدارانه (یوروسنتریک) در آن غالب است به غیر از معدود افرادی چون دکتر شریعتی که با عناوینی مثل جامعه شناسی دینی به دنبال ایجاد چرخش در علوم اجتماعی بودند. نسل اول را عموما جامعهشناسانی شامل میشود که بعد از وقوع انقلاب بالیده اند و در داخل تحصیل کردهاند اما مع الوصف با اتخاذ فیگور روشنفکرانه و با تاکید بر خردگرایی روشنگرانه نقش خود را در حاشیه تعارض دولت- ملت تعریف کردهاند و کمتر به ضرورت تقویت تومان دولت و ملت و فائق آمدن به شکافها پی برده و کوشیدهاند. شاید بتوان فقدان عقلانیت تاریخی و خودآگاهی تاریخی- وجودی را وصف غالب ایشان قلمداد کرد. البته بودند معدود متفکرانی که با التفات به عناصر ملی و بومی و فرهنگی خویش به دنبال فهم پدیدارهای اجتماعی و فرماسیون های اجتماعی جامعه ایرانی بودند که برخی از چهرههای گفتمان انقلاب را میتوان از آن جمله تلقی کرد.
و اما نسل دوم جامعهشناسان که تاکید نگارنده در اين جستار بر این نسل است و میکوشد خود نیز در ذیل آن قرار گیرد جامعهشناسانی هستند که نگاهشان معطوف به آینده ایران است و به چالشهای پیش رو میاندیشند از افراط و تفریط ها پرهیز میکنند کم تعداد ولی پرانگیزه به تحقق ایران قوی در گام دوم همت گمارده اند؛ قائل به گفتگو و حمایت توأمان از دولت و ملت هستند؛ به شکافهای اجتماعی اعم از شکاف قومی، مذهبی، جنسیتی و ... و نیز شکاف میان نوگرایان و سنتگرایان و شکاف ملت- دولت دامن نمیزنند، به ضرورت توسعه و تعالی ایران ذیل یک گفتمان وحدت بخش تذکار میدهند دموکراسی و جامعه مدنی را بی توجه به فرماسیون های اجتماعی متضمن آن طلب نمیکنند. اولویت را به فائق آمدن به مسئله توسعه نیافتگی تاریخی میدهند و ریشه مشکلات و بحرانهای جامعه را صرفا به نگاههای سیاسی و جناحی تقلیل نمیدهند و بنابراین به فروپاشی ساختارها دعوت نمیکنند و حرکت و تحول تدریجی را نسخه فلاح و صلاح این کشور میدانند.
نگارنده نیز در کتابی تحت عنوان «گفتمان وفاق» به نشان دادن خشونت ذاتی دولتهای شبه مدرن در شرایط توسعه نیافتگی همت گمارده است و در تلاشی تئوریک به دنبال تمهید گفتمان وفاق به مثابه یک نظريه اجتماعی بوده است تا بتوان با غلبه به شکافهای اجتماعی ذیل یک نظریه اجتماعی که به تکثر و تنوع گشوده است و دیگری را به رسمیت میشناسد محیط امنی برای توسعه کشور و ارتقای نهاد علم و آموزش و توسعه دانشگاه ایرانی مسئله محور فراهم سازد. همچنان بر آن هستم که گام دوم انقلاب با وفاق ممکن خواهد شد. امروز با وجود انواع فشارهای اقتصادی بر روی پیکره اجتماعی وفاق داخلی در برابر نظام سلطه معقول ترین راه برای پیشرفت ایران است.