بیانیه‌های بازنده و برنده انتخابات 1403
فروزان آصف‌نخعی (روزنامه نگار)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2452
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


نگاهی به دفتر شعر«چند بهار از سرانگشت هایم پرید» از لیلا هوشیار

پرواز بهانه‌ای بود برای بی آشیانگی

فیض شریفی ( منتقد و پژوهشگر ادبیات)

«جهان در حبابی شیشه‌ای جا ماند/و من در زهدان زنی که هنوز درد می‌کشد/بگذار از شبی بگویم که حباب‌ها شکستند و زنی زیبا در قابی سرد جا ماند/اینجا دنیا هنوز بر روی یک پاشنه می‌چرخد/و من باید منظر میهمانی باشم که/به تمام قاب‌های جهان لبخند بزند.» محور و موضوع این دفتر شعر، در همین شعر بالایی مجموع شده است.«زنی زیبا در قابی سرد ...»و ترکيب هایی استعاری و تشبیهی که این محور را اسکورت می‌کنند:«هبوط آينه، دیوارهای نگاه، چک چک شعرها،تن تنانه مرطوب آفتاب، لب های خيس حوض،انتهای فراموشی خواب، آونگ هستی، آرامش رام سياهی، غار تنهایی، آخرین سطر تنت،حسرت شبانه های سکوت،سمضربه‌های سکوت، دهان شب، حنجره فریاد...»در این شعرها و ترکیبات تصویری این فضای سرد و تیره را فقط عشق پوشش می‌دهد.اگر عشق و معشوق نباشند، راوی در شب و اندوه و تنهایی دفن می‌شود:«با سم ضربه‌های سکوت/کمی آنطرف‌تر هیاهو را به تلاقی نشسته‌ای/و من با آخرین سازها ملودی چشمان تو را رقصیده ام.»در این سروده‌ها حتی در جریان است که در بستری آشنا از مناسبات زبان اصلی شاعر است: «ملودی چشمان ترا رقصیده ام.»به جز اینها از نگاه من، مهم‌ترین وجه شاعرانه‌ هوشیار،توانایی او در ارائه‌ هنری نوعی بیان ساده است.شاعر گاهی این بیان ساده تا آنجا پیش می‌برد که ایجاز را فرومی‌گذارد و عریان تمام مکنونات دلش را بروز می‌دهد و شعر را از هنر تهی می‌کند:«به هيچ نمی‌مانی/نه کوه، نه ابر،نه دریا، نه رود/تو همه... آنی، همه آنی، همه، آن...»شعر امروز نباید در عرفان وحدت وجودی غرق شود، اگر دوست داشت همه را او ببینید، باید این گونه شود:«منم تکه‌ای از تو جدا مانده‌ از خودم.»این شعر هم فشرده است و هم موجز و موجزتر و غمگین:«چه شیرین نوشیده می‌شوی/وقتی هنوز تن گرمی داری.»ليلا هوشیار با یک نوع بیان ساده تصویری،از کلمات،حضور ساده و شفاف و صمیمی آنها را می‌خواهد.در این شعرها گاهی واژه‌ها از حیز انتفاع خارج می‌شوند و مفهوم و فرم چون آينه دربرابر چشم تو قرار می‌گیرند:«تنهایی یعنی تو که در می زنی و من که نباید باز کنم.» این گزاره‌های خبری ساده، پیوسته در محوریت همنشینی زبان گام برمیدارند و از استعاره«محور جانشینی»فاصله می‌گیرند.کلمات با نماد و استعاره کار نمی‌کنند و معانی دیگری را به جز معنی خودشان نمی‌پذیرند.کلمات در شعرهای هوشیار بیانگر یک آتمسفر و وضعیت شاعرانه‌ است.این وضعیت فقط خود «زندگانی» و تجربیات زیسمانی است.شاعر یک جان زنده‌ و پویای شورمندانه را در کالبد سطورمیريزد:«به خلوت تنم کوچ کردی/دنبال دو پرنده‌ سپیدی که/نوک می‌زدند به لب هایم بی آن که بدانی/آخرین سطر تنت را لابه لای برگ‌های دفترم پنهان کرده ام.»دراینجا«من»راوی فاصله چندانی با شاعر ندارد.راوی دراین سروده‌ها هیچ امنیت عیشی ندارد،همه چیز لرزان و گریزان است و هیچ چیز پایدار نیست:«پرواز بهانه‌ای بود برای بی آشیانگی ام»