“دبشِ” آزمون بزرگ وتاریخیِ مدّعیان پاک دستی!
علی مندنیپور( حقوقدان)“دبشِ” آزمون بزرگ وتاریخیِ مدّعیان پاک دستی!
علی مندنیپور( حقوقدان)
میبینیم ،امّاگوئیا “چشم بصیرت” نداریم! میشنویم، امّا خود را به “نشنیدن” میزنیم! چند رنگیم، اما یک رنگ نشان میدهیم! درد میکشیم، امّا “تظاهر” به بیدردی میکنیم! میرویم، امّا در میانه راه “درجا” میزنیم! درد دلِ بسیار داریم ، امّا“شجاعت بیان” آن را نداریم! مینویسیم، امّا، خود سانسوری” میکنیم! نقد میکنیم، امّا تحمل نقد به خود از جانبِ دیگری را نداریم! میپرسیم امّا همچنان در حسرت یک پاسخِ درست و حسابی و شفّاف ماندهایم”! از بام تا شام با واژههای باز دارندهای چون: نکن،نبین، نگو، نشنو،نخوان، نرو،نپرس،ن... کلنجار میرویم! بدجوری در پیچ وخَم بایدها و نبایدهای دستوری گیر افتادهایم. بخشنامههای محرمانه قانون را براحتی دور میزنند، شهروندان را به خودی و غیر خودی تقسیم ،فقر و فساد و تبعیض درفرهنگِ پنداری، گفتاری و کرداریمان آشکارا جا باز کرده و سخت آزارمان میدهد، آزادیهای فردی و اجتماعی را نه در شعار که در میدان عمل شاهد نیستیم، زیاده گوییها و رویا پردازیهای مسئولان بیش از هر زمان دیگری نقل مجالس ومحافل شده و از این رهگذر به سرگیجه افتادهایم. فکر و ذکرمان شده است پرسشهای بیپاسخ و شنیدن پاسخهای دیر هنگام، بیربط، غیر شفاف و مبهم از مسئولان. نبض زندگیمان با قیمت دلار بالا و پائین میرود، سقوط آزاد ریال را هر روزِ روز در سفرههای خالیمان شاهدیم و شرمنده شکمهای گرسنه اعضای خانواده، تو گویی گردِ غم بر چهرهها پاشیده باشند.
دکان آمار سازی و آمار بازیِ بدون مبنا در میان بسیاری از مسئولان رونق گرفته، اعتماد، این بنیادیترین سرمایه اجتماعی از جامعه رخت بر بسته، “قانونگذاران” با وضع قانونهای نپخته و نسنجیده و کارشناسی نشده آنچنانی بدون توّجه به وضعیّت اَسف بار زندگی به نارضایتیها دامن زده، از شادی ونشاط نگو و نپرس در عوض تا دلتان بخواهد، بازار غم و اندوه، خرافهگرایی، رمّالی، دلالی، کلاهبرداری، ریا و خشونت داغ است. خود سانسوری و دگر سانسوری سکّه رایج شده،از گردش آزاد اطلّاعات در عمل خبری نیست. طُرفه آنکه “حامیان سینه چاک فیلترینگ به عادت معهود آستین بالا زده و چنانچه افتاده است و دانیم، “انحصار” فروش “فیلترشکن”! رابه روالِ برنج و روغن و گوشت و شکر و چای و میوه و.... به تیول خود درآورده و از این رهگذر هم با مال وجان مردم از همه جا بیخبر بازی کرده وهم بر خر مراد سوار گشته ومیلیاردها میلیارد تومان از جیب مردمِ بیدفاع را راحت و بدون دردسر با اخذ مجوز از “اصحاب قدرت” بهجیب گشاد خویش سرازیرکرده، قصرها بنا نهاده، درخوشی غوطهور و همزمان عزیز دُردانه هاشان در دیارِ فرنگ به ریش کوخ نشینان میخندند!
صدا وسیما همان دستگاه عریض و طویل و پرهزینه، سخت با کمبود بیننده مواجه و با آن همه دفتر و دَستَک و برو و بیا و حدود ۵۰ هزار نیروی انسانی پالایش شده، در برابر رسانههای چند ده کارمندی اونورِ آب کم آورده است! گُسست بیننسلی و شکاف عمیق طبقاتی جامعه را بشدت تهدید میکند. بنای تَرَکخورده خانواده، آرام، آرام در حال از هم پاشیدن است و به تَبَع آن تمایل به تشکیل خانواده به کمترین میزان و آمار طلاق به بشترین رقم در تاریخِ این مرز و بوم رسیده است. سیاستحساب شده تضعیف و بیجان کردن نهادهای مدنی، سَمَنها و خیریهها بویژه کانون وکلای دادگستری این دیرپاترین نهاد مدنی مستقل، خود انتظام ، خودگردان وخدمتگذار بنا به دلائلی که دانیم ودانید، در صدر برنامههای “برنامه ریزانِ” یک سونگر قرار گرفته و پیش میرود. فقر در اشکال مختلف چونان موریانه بر پیکره جامعه چنگانداخته است، فسادِ سیستماتیک بیداد میکند، قُبح فحشاء از بین رفته است، اخلاق فردی و اجتماعی درکُماست و در حال جان دادن. اقتصاد کمر خَمکرده، مالیاتهای بیحساب وکتاب شهروندان را به ستوه آورده، اختلاس به بدترین شکل ممکن چهره بدمنظر و ویرانگرخود را نشان داده، ارتشاء، کلاهبرداری، خیانت در امانت،رانت و انحصار فریادمردم بینوا ، هم آنانی که در هفت آسمان یک ستاره ندارند را بلند کرده است، نَفَس نظام اداری و اجرایی و قضایی به شمارش افتاده، کسری بودجه ۱۴۰۳ همه را به وحشت انداخته، حال و روزِ آموزش و پرورش، آموزش عالی و بهداشت و درمان روز به روز بدتر و بدترشده است. چهرهها همه پژمرده و تکیده، اعصابها بهم ریخته ،استرس ، آلودگی هوا ، دست اندازی به منابع ملّی، ریز گردها ، بیآبی، دریاچههای خشکیده ، محیط زیست، مخدّرها ، توّرم کمرشکن ، گرانی سرسام آور،بیکاری و بزهکاری، نا امنی، بیخانمانی امان شهروندان را بُریده وزخم کهنه مهاجرتهای ناخواسته بیشتراز هر زمان دیگر سر باز کرده است ومی رود تا کشور را برای همیشه از وجود فرزانگان آینده سازِ خود محروم کند. شهروندان با گذشته و تاریخ شان بیگانه شدهاند، “سیاست” جامه وارونه به بَر کرده وچنانچه افتاده است و دانیم دیر زمانی است، کفگیرش به تَه دیگ خورده است. تبعیض جنسیّتی در جای جای ایران سایه انداخته، حرمتها شکسته شده، نظام سلسله مراتب جایگاه واقعی اش را از دست داده، رشد “قوم گرایی” و ترویج “عصبیّت منفی” همچنان ادامه دارد و شهروندان آزرده خاطر از اینکه فقط در وقت انتخابات و آن هم به عنوان زینت از آنها یاد میشود! حال عمومی شهروندان به ویژه “اهلِ علم”’، “ قلم” ، “فرهنگ” “و “هنر “خوش نیست. از خود میپرسیم؛ جایگاه حقوقِ مردم، نه در شعار که در میدان عمل کجای این معادله پیچیده چند مجهولی قرار دارد؟!