بیانیه‌های بازنده و برنده انتخابات 1403
فروزان آصف‌نخعی (روزنامه نگار)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2452
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


کار اصلی ام بیکاری است

فیض شریفی (نویسنده)

علی مصفا گفت: «عملا متقاعد شده‌ام که اصلا نمی‌توان کاری کرد، کار اصلی من بیکاری است، حالا فیلمی بازی نمی‌کنم و فیلمی هم نمی‌بینم ...» یادم می آید، در دوران پیشاکرونا و اینا، در یک شبکه بزرگ فیلمسازی و آهنگ‌سازی و تئاتری افتاده بودم. برای یکی فیلمنامه می‌نوشتم، برای تیم دیگری شعر می‌گفتم و برای تیم‌های دیگر نمايشنامه می‌نوشتم و حتا بازی می‌کردم. باز می‌روم به عقب، عقبتر، شاگرد پدر و مادر علی مصفا بودم. مظاهر مصفا، شاعر کلاسیک در سال ۵۶ می‌گفت: ۶۰هزار تومان حقوق می گیرم، چند کار دارم، رئيس فلان دانشکده در قم هستم، استاد دانشگاه تهران هستم ... با مادر علی مصفا، امیر بانو کریمی درس غزل‌های کلاسیک را پاس میکردم، شعری از سعدی خواند: «گر التماس برآمد، هلاک باکی نیست/کجاست تیر بلا گو بیا که میسپرم.» من گفتم: «کجاست تیر بلا گو بیا که من سپرم» بهتر نیست؟ گفت: «بگذار با همسرم صحبت کنم، او همه چیز از سعدی می داند، همه چیز دان است.» هفته بعد آمد و گفت: حق با تو بود «کجاست تیر بلا گو بیا که من سپرم» بهتر است. حالا فکر می‌کنم، آن شعر باید  «میسپرم» باشد. باید در برابر تیر بلا جا خالی داد، باید یک طوری، جوری وقتی تیر آمد، سرت را بدزدی، تو چگونه می‌توانی سپر باشی؟ نباید لاف بزنی. آن زمان، سال ۵۶، من با ۹۰ تک تومانی یک ماه در سلف سرويس کوی امیرآباد تهران چلوکباب برگ و کوبیده می‌خوردم، پپسی می‌خوردم و یک کاسه آش و چند نان که از سلف سرویس برمیداشتم، صبحانه می‌خوردم. دانشجو بودم، درس می دادم، ترانه میگفتم، میبردم رادیو تلویزیون و ترانه‌ها را تصحیح می کردم، عصرها نمايشنامه می‌دیدم و شب‌ها در سینمای شهر قصه‌، فیلم می‌دیدم. استاد مظاهر مصفا می‌گفت: «من با ۶۰هزار تومان کم می آورم.» حالا علی مصفا که پدر می‌گفت نامش یاقوت علی است، نه علی، «هیچ کاری ندارد ...» یاقوت از کجا می آورد؟ چگونه زندگی میکند؟ حالا محاسبه کنید، ۶۰هزار تومان، چند دلار میشود؟ هر دلار در سال ۵۶، ۷تک تومان بود. یادم آمد مظاهر مصفا برای من شعری خواند با وزن متفاعلن: «گل من مرو ز مقابلم/که به روی ماه تو مایلم/چه کنم اسیر غم دلم/ نتوانمت که رها کنم ...» آدم بیکار، بی پول، بی سینما، بی تئاتر و بی آينده، چگونه می‌تواند اسیر غم دل خودش و کسی باشد؟ آدم بی پول و پله چگونه می‌تواند دل کسی را به دست بیاورد؟ باید برای یار سنگ تمام گذاشت، بی مایه فطیر می‌شود. علی مصفا هنرپیشه را با مظاهر مصفا، استاد دانشگاه مقايسه کنید، تفاوت از زمین تا آسمان است. کی می گويد سلبریتی ها بیشتر از استادان دانشگاه پول میگیرند؟ فردین بعد از آن که بازنشانده اش کردند، قالی می‌فروخت، ملک مطیعی شیرینی می فروخت، بهروز وثوقی گریخت. علی مصفا از کجا بیاورد قالی بفروشد؟ شیرینی بفروشد؟ اصلا از کجا بیاورد که بگریزد؟ تازه علی مصفا سقفی به سر دارد، حتما از پدر و مادر ارثی گرفته است و هنوز مادر والامقام زنده است و دستی بر سر و گوش علی می کشد، حالا بیش از صد هزار زوج سینمایی و تئاتری و تار و تنبک زن و موسیقیدان از مرکز گريخته اند و به حواشی پايتخت و شهرستان‌ها سنگر گرفته‌اند، آن‌ها را چه باید کرد؟ همه کارشان بیکاری است، همه دارند دوش آفتاب می‌گیرند، اما... دنبال دردسر نگردم بهتر است.