نگاهی به کتاب «رادیو هنوز یک راز بود» از محمد کشاورز
روایتهایی درباره کتاب و نوشتن
فیض شریفی ( منتقد و پژوهشگر ادبیات)این جستارها دربرگیرنده ۹فصل است که گاهی هر فصل به چند بخش تقسیم میشود.در فصل یک: نیویورک، رابرت راک و بیبی گل اندام. دو: حافظ در ۵ اتفاق پیوسته. سه: رادیو هنوز یک راز بود.چهار:مردی که تریلی ها را دوست میداشت.پنج: کتابفروشی کوچه حمام.شش: سووشون خوانی در سه پرده.هفت: وسوسه نوشتن.هشت: زکات عقل نویسنده و اندوه طویل ادبيات داستانی ما.نه:خدمت و خيانت روایتها.پشت جلد از مجموعه «تأملات» آمده است: آدمی چگونه عاشق نوشتن میشود و خلاصی نمی یابد؟رادیو هنوز یک راز بود، سرگذشت خواندنی یکی از داستاننویسان باقریحه ایرانی به قلم خودش است؛ سرگذشتی که بیش از این که زندگی شخصی را روایت کند، آتش اشتیاق او به قصه، به کتاب، خواندن و نوشتن را به تصویر میکشد: نوجوانی دلباخته به مثلها و واسونکها و دوبیتی هایی که از پیرمردها و پیرزنهای شهر می شنود، بچهای دبستانی که از قفسه معلمش کتابی پیدا میکند که او را به عجیبترین سفر عمرش میبرد: به قلب نیویورک، وسط دسته ای از خلافکاران. محمد کشاورز تصاویری جذاب، زنده و دلنشین را از تکاپوی مدام یک عاشق کتاب در گذر از مصائب روزگار را پیش چشممان میگذارد؛ از ماجرای نوجوانی که به شوق شنیدن صدای خودش از رادیو هزار جور قصه و داستان سرهم میکند تا قصهای عاقله مردی که غیر از کتابهای ممنوعه و«جلد سفید»ش سرمایه دیگری برای کار و زندگی ندارد. کتاب شامل شش خاطرهنگاری و سه مقاله با موضوع روایت، ادبیات و کتاب است. در این خاطرهنگاریها با مردی آشنا میشویم که با ابزار داستان و کلمه عقايدش را به زندگی و انسان را شکل می دهد، تغییرشان میدهد و به شناختی نو از خودش، جامعه و جهانش میرسد. کشاورز، داستاننویس مدرنی است. او پیش از این چندین و چند داستان را بر بساط نشر نشانده و چند جایزه را دریافت کرده است.
جستار، سابقه بسیار در ایران ندارد. جستار می تواند، داستان، خاطره، مقاله و گاهی نقد باشد. جستار میتواند نه آنها باشد و نه اینها، جستار میتواند خودبسنده و مستقل باشد. جستار تعریف دقیقی را برنمیتابد.جستار اول، «نیویورک...» به خاطره و داستان نزدیک می شود، میان عالم واقع و عالم خیال شناور است، رؤیای یک کودک جوان را تصویر میکند.
محمد کشاورز، ذاتا داستاننویس است.جستارهای او، زمان، مکان، علیت و زبان دارد. داستانهای او زبان گزندهای دارد. شيطنت در آن سايه میزند:«اگر کسی مرغ کسی را میدزدیدند میگفت دنیا ناامن شده. اگر باران بیشتر از سه روز طول میکشید میگفت بپرید پشت بام اذان بگویید، دیر بجنبید دنیا را آب میبرد.اگر خشکسالی میشد میگفت خدا به دادمان برسد، قحطی دنیا را نابود میکند ...» نویسنده ریز و دقیق به شرح ماجر میپردازد. نثرش به اقتضای مطلب، منقطع و بریده بریده، با جملههایی کوتاه سامان گرفته است. در فصل دوم این کتاب «حافظ در پنج اتفاق» باز«تاسیان» یا «نوستالژی» کاتب گل میکند. آدم وقتی در آستانه شصت قرار می گیرد، میلش به کودکی و جوانی بیشتر میشود و به خاطرات و مخاطرات خوشش رجوع میکند. کشاورز با بررسی و ریزبینی موشکافانه جنبههای ناپیدایی از فرهنگ فارس را میکاود.او ادبيات و معنای متون ادبی را در ساختار و بافتار بزرگ تری جای میدهد، ساختاری و بافتاری که به ادبيات شکل میدهد.نویسنده به جهان پيرامون و بهخصوص به رویدادهای روزمره و فرهنگ عمومی بومی توجهی ویژه نشان میدهد.داستان «حافظ در پنج اتفاق پیوسته» نشان میدهد حافظ چگونه در اعماق توده مردم نفوذ کرده است و چگونه توانسته شعر خود را آينه کند که هرکس در آن آيينه، خود را ببیند و با غزلهايش فال بگیرد:بابام گفت:«این چه تخم لقی بود که آقای میثاقی شکوند توی دهن مردم محل!مگه ما فالگيريم یا فالگیر آوردهایم که روز و شب می آن برای فال گرفتن؟!...بعدازآن روز خانه گردی حافظ شروع شد، هرکس هر کاری میخواست بکند میآمد سراغ حافظ ...»نویسنده نکته به نکته، مو به مو، در آن دهات از مردمی حرف میزند که مردم مرتبا به خانه ما میآمدند و کتاب حافظ مرا میبردند که فال بگیرند تا از حافظ مدد بگیرند تا او بخت آنها باز کند و آینده آنها را پیشبینی کند. این متون حکم نوعی تفسیر از ماهیت زندگی مردم تهیدست را دارد؛ماهیتی که به تعبیری عام به قول هوگارت فرهنگ نامیده میشود.وجه اشتراک انسانهای همفکر و هم فرهنگ، اجماع در خصوص این تفاسیر را دارد.کشاورز با اشراف، دايره شمول ادبيات را در این خاطرات و مخاطرات بسیار توسعه میدهد.از نگاه او،ادبيات بر حسب ارتباطش با مردم و سایر متون فرهنگ باید بررسی شود.داستان زیبای «رادیو هنوز یک راز بود» هم همین مطلب را به توقیع مؤکد میکند. کشاورز، فرهنگ عامه را شکلی از بیانگری فرهنگی می داند. او واسونک ها، قصهها و افسانه های بومی را صرفا تابع فرهنگ میداند: قصهها، ترانه ها، واسونک ها و نغمههای محلی، بازیها و آداب و رسوم مردم شیراز و فارس؛ برنامه به گوش بزرگترها آشنا بود. گویا از سال ۴۲ دو روز در هفته پخش میشده. ابتدا با اسم نغمههای محلی و چند سال بعد با افسانهها و ترانهها عصرهای پنجشنبه و جمعه پخش میشده با مشتاقان بسیار و صدا و اجرای ابوالقاسم فقیری در سالهای ابتدایی پخش برنامه...»
محمد کشاورز در وهله اول گزارشی از موضوع ارائه میکند و سپس به جوانب عاطفی داستان رو میکند و پس از آن مفاهیمی از قبیل استعاره، آیرونی، شخصیت پردازی، تراژدی، گره گشایی، پینقش، پیرنگ اسطورهای و افسانهای و پایان بندی خوش را در داستانی واقعی، به سامان میرساند. نویسنده علاوه بر ادبيات نخبه گرا، ادبيات عامه پسند را هم موضوع مطالعات و تجارب زیستمانی اش قرار میدهد. نویسنده در داستان «مردی که تریلی ها را دوست داشت»، از مردی که شکلی هنرمندانه داشته حرف میزند که وقتی از «برشت» و فاصله گذاری برشت در تئاتر سخن می گوید، از ابهت بیشتری برخوردار میشود. فصل پنجم «کتاب فروش کوچه حمام» بهترین داستان این مجموعه است. شخصیت این داستان مردی چپگرا و متأهل است که در سال ۵۹ پاکسازی! شده و اکنون به شهر کوچک خود، مرودشت آمده و کتاب فروشی ای کوچکی در کوچه حمام زده: «حالا که نزدیک دو سال از انقلاب میگذشت و طبل توفان از نوا افتاده بود، یا لااقل برای من که زخم خورده بودم دیگر جلوهای نداشت، دیگر اشتیاقی برای تغییر جهان نداشتم، بیکار شده بودم، سپر انداخته بودم و به ناچار مثل عقاب پر ریخته ای بال خوابانده بودم ، فرود آمده بودم به نقطهای در زادگاهم تا با دست و پا کردن کاری لقمه ای نان وصله شکم خودم و خانواده کنم ...»
راوی در نهایت، شکست سختتری از عاملان اخراج خود متحمل میشود و شبانه دست از پا درازتر، کتابهای به قول عوام، لجنی اش!را نابود میکند و به شیراز میگریزد.فصل ششم «سووشون خوانی در سه پرده» داستان در رمان و نقد و تحلیل سووشون سيمين دانشور است. راوی از دوران جوانی که کله اش بوی قورمه سبزی میداده عاشق این رمان مشهور بوده است و حالا در آستانه کهنسالی که تکصدایی را کنار گذاشته، دوباره سراغی از این رمان گرفته و با نگاه نوینی شخصیتهای سووشون را تحلیل میکند: «فهمیدم سووشون شاید تنها رمان فارسی باشد که شهری را با تاريخ و شناسنامه مشخص تا حد شخصیت اصلی و محوری رمان بالا کشیده؛ به حدی که اگر شیراز و وقایع تاریخی بعد از شهریور ۱۳۲۰ در این شهر را از متن سووشون برداریم، هستی رمان فرو می پاشد ...» فصل هفت «درباره نوشتن» باید به نحوی جستاری تعلیمی باشد. او از قول مندنی پورمینویسد: «اگر دغدغه نوشتن آزارتان نمیدهد، به سمت نوشتن نروید، زندگی کنید و از آثار خوبی که دیگران مینویسند لذت ببرید. حیف است عمر گرانمایه را تلف کنیم تا در نهایت نویسنده میانمایه باشیم و بدتر از آن از یاد رفته.»
محمد کشاورز رنج نویسنده بی خواننده را و بی تاثیر شدن را از رنج ننوشتن بیشتر میداند: «نوشتن تنها راه رهایی شما از رنج درون است ...» فصل هشت «زکات عقل نویسنده و اندوه طویل ادبيات داستانی ما» را نویسنده در تذکرة الاولیای عطار بیرون کشیده است. او در این مقاله هم از ادبيات رئالیسم سوسیالیستی و چریکی ایراد گرفته و به آن تاخته است. فصل نهم «خدمت و خيانت روایت ها»شاید طعنهای به کتاب «خدمت و خيانت روشنفکران» آل احمد باشد. محمد کشاورز گاه روايتها را مستعد خيانت ورزی و تکصدایی میداند. از نگاه این نگارنده، مجموعه «رادیو هنوز یک راز بود» یک اثر ارزنده و قابل محاسبه و مداقه است. این کتاب هم به درد گروه الیت و هم اوساط الناس میخورد و هم حتا عوام میتوانند از آن بهرهمند شوند. کشاورز شاید در تعريف فرهنگ فارس اغراق کرده باشد ولی در ارتقای فرهنگ نژاده شیراز نقش قابل توجهی داشته است. در کتاب پوینده و زیبای کشاورز، ادبيات عامهپسند هم شأن و شانه ادبيات تعالی بخش پیش میرود. در این اثر وزین هم پیچیدگیهای تکنیکی ادبيات زیبایی شناختی نخبه گرا و فاخر و هم سادگی ادبيات عامهپسند مورد توجه قرار گرفته است. مطلب پایانی را که بر دل گرفتهام. باید بگویم که نسل ما اگرچه شاید اشتباه کرده و اشتباه داشته یا اشتباه رفته باشد اما این نسل، انسانهای آزاده و شریفی بودهاند. آنها طرفدار مساوات، حریت و حرمت انسان بودهاند و در توسعه فرهنگ و ادب رياضت کشیده اند، نباید این نسل، این همه مورد هجمه و هجوم قرار بگیرند.