عاقبت مبارزات و مجاهدت میرزا کوچک خان جنگلی
کشته شدن میرزا کوچک خان جنگلی، از تلخترین برگهای تاریخ معاصر ایران است؛ مجاهدی که در مسیر آزادی ایران جان سپرد و بعد از مرگ نیز از گزند بدخواهان در امان نماند. ابراهیم فخرائی می نویسد: «قوای متفرق جنگل تک تک و جوخه جوخه به سوی اردوی دولت (قوای رضاخان سردار سپه) متوجه شده و تسلیم میشد.
کسانی هم که مقاومت نموده یا کشته یا دستگیر می شدند. البته مقاومت در این لحظات بحرانی تجسمی از یک نوع دیوانگی بود، زیرا نه سازمانی باقی مانده و نه مأمنی که به آنجا پناه برده شود و نه فرماندهی که از روی نقشه و تاکتیک صحیح، عملیات جنگی را اداره نماید.»
یاران میرزا یک به یک دستگیر میشدند. تنها سه تن از معاریف جنگل (میرزا، گائوک (آلمانی) و معین الرعایا) باقی مانده بودند که قوای دولت تعقیب شان مینمود و این تنها از نظر آشنائی معین الرعایا به معابر کوهها و گذرگاهها بود که دستگیریشان را به تأخیر انداخت.
پایان کار میرزا سردار جنگل بر اثر خیانت روسها و دسیسه انگلیسیها توسط قوای رضاخان سردار سپه بسیار غمدانگیز است. زیرا معین الرعایا نیز تسلیم شد و «تمامی قورخانه جنگل را که تنها او میدانست کجاست بی کم و کاست تحویل نمود.»
میرزا و دوستش «هوشنگ» که همان گائوک آلمانی بود تنها ماندند. از هر طرف آنها را محاصره کردند. میرزا و دوستش در سر راه خود به خلخال در گردنه «گیلوان» واقع در کوههای طالش دچار برف و بوران شدند و هر دو از شدت سرما از پا درآمدند.
در پایان آبان سال ۱۳۰۰ قوای قزاق دولتی رضا خان سردار سپه با اتحاد با نیروهای تسلیم شده خالوقربان، سیدجلال چمنی، کربلایی نقره آلیانی و همچنین خانهای محلی سردار مقتدر تالش، میرزا یوسف خان شفتی؛ همگی از فرصت استفاده کرده و طی حملات متعدد، نیروهای جنگل را در جنگلهای آلیان وادار به عقبنشینی کردند که بعضی از سران تسلیم یا مخفی شدند.
میرزا بعد از ۱۰روز پنهان شدن نهایتاً همراه با تنها یار وفادارش، گائوک آلمانی معروف به هوشنگ، جهت رفتن به نزد عظمت خانم فولادلو (حاکم خلخال)، که همیشه از میرزا حمایت میکرد، به طرف کوههای تالش حرکت کردند، ولی گرفتار بوران و طوفان شدند و سرانجام زیر فشار سرما و برف در روز جمعه ۱۱آذر ۱۳۰۰، درحالی که میرزا، هوشنگ را به کول گرفتهبود، از پای درآمد. به دستور سالار شجاع، سر میرزا را از تن یخ زده اش جدا کردند و برای امیر مقتدر طالش فرستادند. امیر مقتدر هم آن را در رشت تسلیم فرماندهان نظامی دولتی کرد.
پس از مدتی که سر بریده سردار جنگل را در رشت - جائی که جمهوری خود را اعلام داشته بود - برای تماشای عموم قرار دادند، خالو قربان از یاران خائن جنگل که قبلاً خود را به سردار سپه تسلیم کرده و به درجه سرهنگی نائل آمده و جزو قوای دولتی شده بود سر بریده میرزا را به تهران برد و به رسم ارمغان تقدیم سردار سپه کرد. رضاخان سردار سپه دستور داد سر را در گورستان حسن آباد دفن کردند. بعداً یکی از مردان نیکنهاد که از یاران قدیمی میرزا کوچک خان بود (کاس آقا حسام) آن را محرمانه از گورکن تحویل گرفت و به رشت برد و در محلی موسوم به «سلیمان داراب» به خاک سپرد.
در شهریور 1320 که آزادیخواهان گیلان تصمیم گرفتند جسد میرزا را با تشریفات شایسته ای از خانقاه (نزدیک گردنه گیلوان) به رشت حمل کنند، مصادف با جلوگیری مقامات دولتی شدند، ناگزیر ساده و بدون کشمکش جسد به رشت منتقل و در جوار سر مدفون گردید، و بدین ترتیب طومار زندگی مردی که با پایبند بودن به دیانت و اخلاق به آزادی و استقلال کشورش میاندیشید و به سعادت ابنای وطنش عشق می ورزید و در جمیع این احوال، روح غیرقابل انحراف و انقیاد داشت درنوردیده شد، و شعله عمرش که با همه کوتاهی مواجه با بادهای مخالف و ماجراهای غم انگیز بود خاموش شد.