پزشک جمهور برای ایران
رضا صادقیان( روزنامه‌نگار)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2453
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


گل داودی و شمشیر؛ تأملی آنتروپولوژیکال درباره «قتل رومینا»

سید جواد میری (جامعه‌شناس:)
در سال ۱۹۴۶، روث بندیکت، مطالعه خود بر فرهنگ ژاپن را با عنوان «گل داودی و شمشیر؛ مطالعه‌ای درباره الگوهای فرهنگی در ژاپن» منتشر کرد.
این کتاب با تمامی انتقادات و نقدهای بنیادینی که بر آن شده است، کماکان یکی از آثار مهم در فهم خلقیات فرهنگی ژاپنی‌ها به شمار می‌رود. اما آنچه رویکرد بندیکت را برای مطالعه قتل رومینا در تالش ایران، حائز اهمیت می‌کند، دو مفهوم کلیدی در مفصلبندی نظری بندیکت است: فرهنگهای شرم-محور و فرهنگ‌های گناه-محور.
فرهنگ گناه-محور: به صورت ساده می‌توان گفت که در این نوع از فرهنگ‌ها، با ایجاد و تقویت مداوم احساس گناه (و انتظار مجازات در حال حاضر یا در زندگی پس از مرگ) برای برخی از رفتارهای محکوم شده، افراد کنترل می‌شوند و نظم برقرار می‌شود. در این نوع جهان‌بینی که مبتنی بر گناه و بی‌گناهی است، ثقل اصلی کنترل اجتماعی بر قانون و مجازات است. فرد در این نوع فرهنگ ممکن است بپرسد، آیا رفتار من منصفانه است یا ناعادلانه؟ در این سنخ از فرهنگ، وجدان فردی جایگاه ویژه‌ای دارد.
فرهنگ شرم-محور: اما در جوامع شرم-محور، ابزار کنترل تلقین شرم و مکمل آن، تهدید به طردشدگی از طائفه و قبیله و جمع و اجتماع است. جهانبینی شرم-محور بر این قاعده استوار است که «توازن شرف» را به نحوی موثر برقرار کند و این برقراری تعادل شرف می‌تواند دینامیسم «انتقامجویی» را فعال کند.
در جوامعی که این نوع جهانبینی حاکم است، فرد از خود می‌پرسد اگر من این عمل را انجام دهم، آبرویم خواهد رفت، یا مردم به من چگونه نگاه خواهند کرد؟‌
در جوامع شرم-محور، مفاهیمی چون غرور، شرف و آبرو، جایگاه وجودی بنیادینی دارند و اگر «آبرو» بریزد، زندگی بی‌معنا می‌شود. حال با این اوصاف، جامعه ایرانی چگونه جامعه‌ای است؟
‌آیا جامعه شرم-محور است مانند ژاپن در شرق، یا گناه-محور است مانند فرانسه در غرب؟‌ به عبارت دیگر، آیا در جامعه ما «وجدان» جایگاه بنیادین و ابزار کنترل اجتماعی است یا «آبرو»؟ اگر از این منظر نگاه کنیم، به نظر می‌آید جامعه ایران اولاً متوازن نیست، بل دارای منحنی‌های گوناگونی است که به‌صورت یکسان نمی‌توان درباره آن قضاوت کرد، ولی ما می‌توانیم هر دو مولفه و الگوها را در ایران مشاهده کنیم.
به سخن دیگر، در کلانشهرهای ایران، الگوهای رفتاری در طبقات متوسط و بالا، نشانه‌هایی از «رویه‌های گناه-محور» به دست می‌دهد و در روستاها، شهرهای کوچکتر و حاشیه‌های کلانشهرها، الگوهای رفتاری متأثر از «رویه‌های شرم-محور» قابل مشاهده است و در این بین، طیف‌های خاکستری هم قابل رویت است که در ساحات تحول طبقاتی می‌توان آنها را مشاهده و مطالعه کرد.
به سخن دیگر، اگر ما بخواهیم با الگوی مردمشناسی انتقادی به تالش به عنوان یک بستر بنگریم و در آن مذهب، دین، زبان، جنسیت، تحصیلات، بسط شهرنشینی و ثغور روستانشینی را به عنوان مولفه‌های امر اجتماعی در نظر بگیریم، آنگاه می‌توانیم «نیم‌رخ» واقعه قتل رومینا را صورتبندی مفهومی کنیم و به عنوان یک مفروض این ادعا را مطرح کنیم که ما با فرهنگی روبه‌رو هستیم که مولفه‌های بنیادین یک «الگوی فرهنگی شرم-محور» را داراست که در آن، آبرو، شرف و غرور از شاخصه‌های مهم کنترل اجتماعی هستند و بسیاری از تحلیل‌های هیجانی که مشاهده می‌شوند، از منظر الگوهای «فرهنگ گناه-محور» نشأت می‌گیرند که پارادایم دنیای درون تالش را نمی‌شناسند.
اما خود پدیده قتل و اقدام فردی برای اعاده حیثیت، نشان از امری دیگر دارد که این خود قابل مطالعه است. این سخن یعنی چه؟‌ این سخن یعنی این که در فرهنگ شرم-محور هم، قواعد بازدارنده و سپرهای میانی وجود دارد، ولی حال چرا این قواعد کار نکرده است؟
یکی از آن سپرها، وجود «ریش‌سفیدان» و «بزرگان طائفه» و «عشیره» است، ولی بسط مدرنیسم، این سپرها را نابود کرده است، ولی دولت مدرن، نتوانسته قواعد نوین را به صورت کامل در همه‌جا گسترش دهد و این قتل، خود نشان می‌دهد که ما با یک پدیده بینابینی (نه مدرن و نه قبیلگی و هم مدرن و هم قبیلگی) روبه‌رو هستیم. چطور؟‌ به عنوان مثال، فردی که خود را عاشق معرفی کرده است، می‌گوید به مدت ۲ سال با تلفن با رومینا صحبت می‌کرده است.
تلفن یک پدیده مدرن است که اگر نمی‌بود، بهمن نمی‌توانست قواعد جامعه شرم-محور را به مدت ۲ سال زیر پا بگذارد، ولی کشیدن خطوط تلفن توسط دولت مدرن بدون ایجاد لوازم دیگر مدرنیسم، موجب شده است که برخی وجوه، تخریب و برخی از کار بیفتند و نتوانند بازدارندگی لازم را در جامعه تالشی ایجاد کنند. به سخن دیگر، این دست از رخدادها، نیم‌رخ‌هایی از جامعه نامتوازن و تلفیق الگوهای متفاوت کهن و نوین را به تصویر می‌کشند که قابل مطالعه جدی هستند.