انسان گرگ انسان نیست
علی خورسند جلالی (روزنامهنگار) «توماس هابز» اندیشمند انگلیسی همانند «نیکولو ماکیاول» معتقد است که انسان ذاتا نیکو سرشت نیست و امیالی غیرخیرخواهانه همچون زیادهخواهی، خودخواهی، فریبکاری ،سودجویی، زبان بازی و... را از بدو تولد داراست و فقط میتوان از طریق قانون و زور بر انسان مسلط شد. بنابراین انسانها، احتیاج مبرم به یک “لویاتان” دارند.(لویاتان در اصل نام هیولایی اسطورهای برگرفته از کتاب ایوب و تمثیلی از قدرت الهی است. در اینجا منظور از لویاتان دولت است)
لویاتان وظیفهاش تضمین صلح در بین اتباع و همچنین محافظت از اتباع در برابر دشمنانِ خارجی است که اگر لویاتانی وجود نداشته باشد به دلیل زیاده خواهی و خودخواهی انسانها، جنگ همه با همه شکل میگیرد. پس وجود لویاتان ضرورت دارد. آزادی از نظر هابز تنها تحت لوای لویاتان تحقق مییابد. لویاتان قدرت مطلق دارد، لیکن ضامن آزادیهای فردی است و از طرفی انسان گرگ انسان است؛ زیرا انسانها بر سر ارضای امیال خود دچار نزاع میشوند و این نزاع تا زمان مرگ ادامه پیدا خواهد کرد. در نتیجه جنگ یک وضع طبیعی بین انسانها و صلحِ پایدار دستاوردی نادر و شکننده است و سرانجام قراردادی اجتماعی میان آنها لازم است توسط لویاتان حکم فرما باشد اما مطالبی را نباید از نظر پوشیده نگهداشت که در ادامه یادداشت به آن اشارت میکنم.
نخست آن که هابز در دورانی زیست میکرده که جنگ داخلی و جنگ در اروپا شالوده جامعه انگلستان را در همتنیده بود و هابز گزاره “جنگ یک وضع طبیعی بین انسانهاست” استدلالی منطقی و درست با توجه به زیست جهان خویش میدانست. دوم آنکه نکته مغفول مانده از نگاه توماس هابز، عدم در نظر گرفتن شرایط اجتماعی مخرّب است که انسان در آن نمو مینماید. برای مثال فردی را در نظر بگیرید که در قبیله دور افتادهای در آفریقا چشم به جهان بگشاید و با پوشش مخصوصِ نیمه برهنه آنجا بدون داشتن احساس شرم در سطح جنگل تردد کند. مقایسه شود با انسانی هم عصر ولی به دنیا آمده در جامعهایمتمدنانه تر که با همان پوششِ نیمه برهنه، در سطح شهر تردد کند. نتیجتا احساس شرمساری فراوان میکند و در نتیجه نمیتوان با گزارهای سادهانگارانه به صورت پیش فرض تمامی انسانها را دارای سرشت غیر نیکو از بدو تولد دانست. سوم آنکه بر اساس تعالیم دینی اسلام، انسان فطرتاً متمایل به خیرخواهی است و تمایل به امیال غیرخیرخواهانه تحت تأثیر شرایط بر او عارض میشود و به طور فطری، راه خیر و سعادت را طی خواهد کرد و همواره نیکیها را برخواهد گزید. «ژان ژاک روسو» نیز معتقد بود ته قلبمان همگی نیک هستیم و بر خلاف هابز، آدمیان را موجوداتی نیکخواه و بدون تمایل به بروز خشونت تصویر میکرد.
علیایحال به عنوان حسن ختام میتوان گفت هیچ انسانی از بدو تولد «گرگِ انسانِ دگر» زاده نمیشود، حتی اگر در اکثر وقایع روزمره یا تاریخی، بشر محکوم به گرگ سان بودن باشد، باز هم نمیتوان آن را به سرشت انسان تعمیم داد. سرشت نیکی که با خصایل قبیح، جنگها و دگر دستآوردهای منحوس بشری زیر سوال رفته اما همانطور که خداوند در قرآن کریم میفرماید :«فطرة اللّه الّتی فطر الناس علیها» “فطرت خدایی که مردم را بر اساس آن آفرید” معتقدیم فطرت انسان نیکوست و با آموزش صحیح و عوامل محیطی مناسب میتوان سرنوشت بشر را در مسیر درست بازآفرینی کرد.