چقدر رومینا را میشناسیم؟!
تأملی مردمشناختیلیلا اردبیلی (مردمشناس)
از زمانیکه خبر قتل دختر سیزدهساله توسط پدرش منتشر شده است، شاهد تحلیلهای مختلفی از این خبر بودهایم. اما واقعیت امر آن است که ما تا چه حد از محیط فرهنگی این واقعه شناخت داریم؟ اگر این فرض درست باشد که انسان محصول فرهنگی است که در آن زندگی و رشد کرده، آیا میتوان با بافتزدایی از واقعه، تحلیل درستی ارائه داد که منجر به راهحلی کارآمد شود؟ دستکم با توجه به قواعد تحلیل در علوم اجتماعی، قطعاً جواب این پرسش منفی است. در حقیقت، زمانی واقعیت یک رخداد، خود را به ما نشان میدهد که بتوانیم در حد امکان به قول مردمشناسان از رویکردی امیک (محلی) آن را بررسی کنیم و در نهایت بتوانیم از دید مردمان فرهنگ مورد نظر، به پدیدهها و مفاهیم مربوطه بنگریم. در کار تحقیقی که چند سال پیش در تالش انجام دادم، برایم جالب بود که بعضاً وقتی دخترها و پسرها برای ازدواج با مخالفت خانواده مواجه میشوند، اقدام به فرار میکنند. راهبرد خانواده دختر و پسر در این میان با هم متفاوت است. در حالیکه این اقدام برای دختر و خانواده او تاوان سنگینی دارد، اما برای پسر و خانواده او چنین نیست، بلکه این اقدام در برخی موارد، اعتباری نهانی برای پسر است که نشانگر شجاعت و جسارت اوست. اولین راهبرد خانواده دختر که مرسومتر نیز بوده، آن است که با وساطت بزرگان فامیل، دختر را به عقد پسر در میآورند که گرچه این کار شاید راه حل فوری و موثری برای رهایی از آن شرایط بغرنج به نظر برسد، اما پیامدهای اغلب ناگواری دارد؛ زیرا در این راهبرد، قدرت چانهزنی دختر و خانواده او به مراتب پایین میآید و گاه حتی مشاهده میشود که پس از چند سال یا چند ماه زندگی مشترک، دختر اقدام به خودکشی میکند، چرا که داغ این ننگ باعث میشود دختر در میان خانواده شوهر، از مقام پایینی برخوردار شود که بعضاً تا آخر عمر این وضع پابرجاست. در راه حل دوم که گاه پسر تن به ازدواج نداده یا خانواده دختر به هر دلیلی بر مخالفت خود بر ازدواج مصر هستند، برای «حفظ آبروی خانواده» دختر را مجبور به ازدواج با پسر یا پیرمردی از فامیل یا آشنا میکنند، یا اگر این امکان فراهم نشود، او به عنوان عضوی نادیده گرفته شده در خانواده تا آخر عمر باقی میماند؛ که این راه نیز دستکمی از راه قبل نداشته و همچنان دختر گرفتار داغ ننگ خواهد بود. و اما راه سوم که کشتن دختر یا پسر یا هردوی آنها به دست پدر یا برادران اوست. این راه نه تنها عواقب آن دو راه دیگر را ندارد، بلکه گاه برای اعضای ذکور خانواده نیز اعتبار اجتماعی به ارمغان میآورد، چرا که آنها کسانی هستند که به زعم خود «ریشه فساد را از جا کنده و آبروی خانواده را پاک و حفظ کردهاند».
طبق این سه راهحلی که در دانش فرهنگی و نگرش این مردمان به مفهوم «صیانت از خانواده» نهادینه شده است، رومینا اگر هم زنده میماند، سرنوشت بهتری نداشت و به دلیل فشارهای اجتماعی و خانوادگیای که گریزی از آنها نداشت، چه بسا چند صباح دیگر مجبور به خودکشی میشد، چرا که در ذهن مردمان، این فرهنگ مفهومسازی از دختری که فرار میکند چنان با مفهوم بیآبرویی و از دست دادن منزلت اجتماعی درهمتنیده شده که سرنوشت این دست از دختران محکوم به فناست. این واقعیت خود بیانگر این مهم است، تا مادامیکه کار مردمشناختی عمیقی در این دست از حوزههای فرهنگی در جهت شناخت مفهومسازیها و طرحوارههای فرهنگی مردم و نشان دادن جرمخیز بودن و آسیبپذیری این مناطق به متولیان امر انجام نگیرد و دستگاههای سیاستگذاری، آموزشی و رسانهها، راه حل بدیلی را برای تغییر و تعدیل این مفاهیم و طرحوارههای فرهنگی در اختیار این مردمان قرار ندهند، روال کار بر همین منوال است. بهراستی آیا کسانی که پدر این خانواده را جانی و قاتل مینامند، میدانند که دید مردانه و بسا زنانه آن منطقه، چنین داوری ارزشی و قضاوتی نسبت به او ندارد و این موضوع خود میتواند زنگ خطری باشد برای قتلهای احتمالی دیگری از این نوع...؟
طبق این سه راهحلی که در دانش فرهنگی و نگرش این مردمان به مفهوم «صیانت از خانواده» نهادینه شده است، رومینا اگر هم زنده میماند، سرنوشت بهتری نداشت و به دلیل فشارهای اجتماعی و خانوادگیای که گریزی از آنها نداشت، چه بسا چند صباح دیگر مجبور به خودکشی میشد، چرا که در ذهن مردمان، این فرهنگ مفهومسازی از دختری که فرار میکند چنان با مفهوم بیآبرویی و از دست دادن منزلت اجتماعی درهمتنیده شده که سرنوشت این دست از دختران محکوم به فناست. این واقعیت خود بیانگر این مهم است، تا مادامیکه کار مردمشناختی عمیقی در این دست از حوزههای فرهنگی در جهت شناخت مفهومسازیها و طرحوارههای فرهنگی مردم و نشان دادن جرمخیز بودن و آسیبپذیری این مناطق به متولیان امر انجام نگیرد و دستگاههای سیاستگذاری، آموزشی و رسانهها، راه حل بدیلی را برای تغییر و تعدیل این مفاهیم و طرحوارههای فرهنگی در اختیار این مردمان قرار ندهند، روال کار بر همین منوال است. بهراستی آیا کسانی که پدر این خانواده را جانی و قاتل مینامند، میدانند که دید مردانه و بسا زنانه آن منطقه، چنین داوری ارزشی و قضاوتی نسبت به او ندارد و این موضوع خود میتواند زنگ خطری باشد برای قتلهای احتمالی دیگری از این نوع...؟