تصور زندگی «رومینا» در جامعه مدنی
مظاهر گودرزی (روزنامهنگار)اتفاقهای روزهای گذشته حال همه ما را به اندازه کافی بد کرده است. قتل دختر جوان به دست پدر نالایق، سوختن دختر دیگری به دست برادر متعصب، سبب شده جامعه بار روانی زیادی را تحمل کند. از وکیل و وزیر و روزنامهنگار و شهروند و خلاصه از آسمان و زمین واکنشها بهویژه در خصوص قتل «رومینا» جاری شده است. گروهی از ما به قانون طعنه زدیم که اگر تکلیف لوایح و طرحهای حمایت از زن زودتر مشخص میشد شاهد چنین رویدادی نبودیم، گروهی دیگر بیرق بد فرهنگی بلند کردیم و گفتیم حتی اگر قانون وجود داشته باشد، چنین اتفاقهای تلخی مجدد تکرار خواهد شد. هر دو گروه هم درست میگویند، علل و عوامل قتل «رومینا» سویههای فرهنگی و حقوقی دارد. که نگارنده به سمت نبود قوانین حمایتی بیشتر گرایش دارد، اما نکته اینجا است که چه کسی باید برای تغییر و اصلاح قوانین یا سنتهای غلطِ به جای مانده تلاش کند؟
«تغییر» کلمهای که گاهی در ایران با واکنش روبهرو میشود، همان چیزی است که امروز نبود آن، دست انداخته و گریبان همه ما را گرفته است.
به طور کلی ثبات در قوانین و همچنین ثبات در سنتهایی که روزی خودمان، آنها را درست کردهایم، سبب شده که حالا در همان ساختههای خود اسیر شویم، به تعبیر «ویلیام شکسپیر» در نمایشنامه «قیاس برای قیاس»، «نباید اجازه داد قانون به مترسک تبدیل شود، مترسکی که ساخته شده است تا پرندگان شکاری را بترساند، اگر بدون تغییر بماند، پرندگان به آن عادت میکنند و به جای اینکه مایه ترس آنها شود، جایی برای نشستنشان میشود.» در سنتها هم با وضعیت مشابهی روبهرو هستیم.
اگر قرار بود روزی این سنتها سبب بقای زندگی فردی و اجتماعی شود، اما امروز بعضی از آنها دارد حیات فرد و جامعه را نابود میکند.
یکی از ابزارهایی که به کمک آن میشود میلِ به تغییر در قوانین و سنتهای دست وپاگیر را ایجاد کرد؛ وجود «جامعه مدنی» قوی و پویایی است که قرار است به عنوان «وجدان جامعه» عمل کند، اما وجدانی که توانایی «کنشگری» دارد.
امروز بعد از حادثه قتل «رومینا» وجدان جامعه شروع به پرسشگری کرد، شروع به اعتراض کرد، اما ما شاهد هیچ کنشی از جامعه نبودیم، در حداقلترین سطح از کنش، همه ما به صفحات شخصی خود در فضای مجازی پناه بردیم، اما شاهد این نبودیم که مثلا طبق اصل 27 قانون اساسی گروهی برای پیگیری مطالبه خود جلوی مجلس یا هر جای دیگرِ توافقی تجمع قانونی انجام دهند؛ که البته دلایلی دارد.
بنابراین یکی از دلایل ثبات در قوانین و سنتها، نبود جامعه مدنی پویا است، جایی که در آن قرار است آسیبهای موجود در جامعه شناسایی شود و با پیگیری به عنوان مطالبات به آن پرداخته شود؛ تا با همهگیری و همهفهمی خواستهها از دلِ این تکرار و تکرار و تکرارِ پیگیریها، یک تغییر چه در سطح رفتاری و باورها، یا یک تغییر در سطح قوانین ایجاد شود.
اما زمانی که جامعه اصطلاحاً اتمیزه شده باشد، یا اینکه اعضای جامعه جدا از هم زندگی کنند، یا پذیرش مسئولیتهای اجتماعی به شدت پایین آمده باشد، آن وقت است که تا لحظهای که یک آسیب اجتماعی یا یک سنت غلط، گریبان خودمان یا اعضای نزدیک خانواده خودمان را نگیرد، در قبال آن احساس مسئولیت نداریم.
متاسفانه هزینه کار جمعی و گروهی یا پیگیری مطالبات اجتماعی در ایران بالا رفته است، این هزینهها به قدری پررنگ هستند و گاهی با برخوردهای قهرآمیز روبهرو میشوند که افراد تصمیم میگیرند کاری انجام ندهند و شاهد ظهور و بروز حوادث تکراری شوند.
اگر یک جامعه از یک مسئله بارها و بارها آسیب میبیند و اقدام موثری هم برای آن انجام نمیدهد، یعنی جامعه ناکارآمد شده است، یعنی جامعه کارکردهای خودش را از دست داده است، یعنی با ادامهدار بودن این وضعیت قصه تلخ رومینا پایانی بر قصه تلخ خانه پدری نیست. جامعه مدنی فشل و تنها شده و رها شده، پویایی را از حیات اجتماعی میگیرد.
«تغییر» کلمهای که گاهی در ایران با واکنش روبهرو میشود، همان چیزی است که امروز نبود آن، دست انداخته و گریبان همه ما را گرفته است.
به طور کلی ثبات در قوانین و همچنین ثبات در سنتهایی که روزی خودمان، آنها را درست کردهایم، سبب شده که حالا در همان ساختههای خود اسیر شویم، به تعبیر «ویلیام شکسپیر» در نمایشنامه «قیاس برای قیاس»، «نباید اجازه داد قانون به مترسک تبدیل شود، مترسکی که ساخته شده است تا پرندگان شکاری را بترساند، اگر بدون تغییر بماند، پرندگان به آن عادت میکنند و به جای اینکه مایه ترس آنها شود، جایی برای نشستنشان میشود.» در سنتها هم با وضعیت مشابهی روبهرو هستیم.
اگر قرار بود روزی این سنتها سبب بقای زندگی فردی و اجتماعی شود، اما امروز بعضی از آنها دارد حیات فرد و جامعه را نابود میکند.
یکی از ابزارهایی که به کمک آن میشود میلِ به تغییر در قوانین و سنتهای دست وپاگیر را ایجاد کرد؛ وجود «جامعه مدنی» قوی و پویایی است که قرار است به عنوان «وجدان جامعه» عمل کند، اما وجدانی که توانایی «کنشگری» دارد.
امروز بعد از حادثه قتل «رومینا» وجدان جامعه شروع به پرسشگری کرد، شروع به اعتراض کرد، اما ما شاهد هیچ کنشی از جامعه نبودیم، در حداقلترین سطح از کنش، همه ما به صفحات شخصی خود در فضای مجازی پناه بردیم، اما شاهد این نبودیم که مثلا طبق اصل 27 قانون اساسی گروهی برای پیگیری مطالبه خود جلوی مجلس یا هر جای دیگرِ توافقی تجمع قانونی انجام دهند؛ که البته دلایلی دارد.
بنابراین یکی از دلایل ثبات در قوانین و سنتها، نبود جامعه مدنی پویا است، جایی که در آن قرار است آسیبهای موجود در جامعه شناسایی شود و با پیگیری به عنوان مطالبات به آن پرداخته شود؛ تا با همهگیری و همهفهمی خواستهها از دلِ این تکرار و تکرار و تکرارِ پیگیریها، یک تغییر چه در سطح رفتاری و باورها، یا یک تغییر در سطح قوانین ایجاد شود.
اما زمانی که جامعه اصطلاحاً اتمیزه شده باشد، یا اینکه اعضای جامعه جدا از هم زندگی کنند، یا پذیرش مسئولیتهای اجتماعی به شدت پایین آمده باشد، آن وقت است که تا لحظهای که یک آسیب اجتماعی یا یک سنت غلط، گریبان خودمان یا اعضای نزدیک خانواده خودمان را نگیرد، در قبال آن احساس مسئولیت نداریم.
متاسفانه هزینه کار جمعی و گروهی یا پیگیری مطالبات اجتماعی در ایران بالا رفته است، این هزینهها به قدری پررنگ هستند و گاهی با برخوردهای قهرآمیز روبهرو میشوند که افراد تصمیم میگیرند کاری انجام ندهند و شاهد ظهور و بروز حوادث تکراری شوند.
اگر یک جامعه از یک مسئله بارها و بارها آسیب میبیند و اقدام موثری هم برای آن انجام نمیدهد، یعنی جامعه ناکارآمد شده است، یعنی جامعه کارکردهای خودش را از دست داده است، یعنی با ادامهدار بودن این وضعیت قصه تلخ رومینا پایانی بر قصه تلخ خانه پدری نیست. جامعه مدنی فشل و تنها شده و رها شده، پویایی را از حیات اجتماعی میگیرد.