پرستش خودمحوري و خودخواهي در روزگار رفاه و آسايش
امير پاداش ( مدرس دانشگاه)همه ما نيك ميدانيم كه هر انجامي خواه در حوزه رفتار یا حوزه گفتار، نقطهاي را كه محصور در زمان و مكان خاصي است به عنوان نقطه شروع برگزيده است. غريب نيست اگر بگويم كه زاويه فكري و رفتاري ما در آينده از تعامل مثلث خانواده، معلم و دوستان، شكل ميگيرد كه بيشك حكايت از نقطه آغازي دارد كه تأثير و تأثر شخصيتي را در آن دوران به روشني هر چه تمامتر، روايت ميكند. تعهد، مسئوليتپذيري و رسالت افراد و گروهها در باب فرايند هدفمند زندگي اجتماعي، بسته به درجه شناخت شخصي و گروهي از فلسفه طبيعت و زندگي، متفاوت است. بدين معنا كه عدهاي خودخواهي و فرمانروايي قلمرو نفس را براي احراز مقام و ثروت، ارزش دانسته و عدهاي نيز در فراسوي فلسفه هستي، عطش عشقي پايدار و مانا به نام خدمت به خلق را در روح و روان خويش، جويا و نقش انساني خويش را در جهت اين فعليت (خدمت به خلق)، معنا دهند.به هر روي در تجارتِ بهتر شدن از حيث رفاه و آسايش شخصي، تير و كمان ميدان مبارزه خودمحوري و خودخواهي، حضور رزمجويي بيرقيب به نام «همه در خدمت من و من در خدمت هيچ كس» را خواستار ميشود. متأسفانه همه آنچه كه از «كيفيت برتر برابر با مانايي و سود بيشتر» مقصود است، پذيرش تقابلي بين مصرفكنندگان نهايي است كه پُز اجتماعي را ناشي از خريد برندهاي دنياي مد و كالا دانسته، غافل از اينكه هدف ارائه تكنولوژي نوين، ايجاد رفاه بشري بوده است.
متأسفانه خدمت تكنولوژي به بشر، تعبير به سوء شده و مراد از مصرف كالاها، پُز اجتماعي و احراز هويتي كاذب از حيث فرهنگ طبقهاي و اجتماعي شده است. در چنين شرايطي كه نشان از تماميتخواهي شخصي، گروهي، سازماني يا اقليمي (گاه ملي) دارد، رسالت انساني و معنوي و به تبع آن رفاه و آرامش عموم، هدف غائي نبوده و اصل «وسيله، هدف را توجيه ميكند» جايگزين جامعه غني شده منتج از اصل «همه براي همه» ميشود. متأسفانه، تحت تأثير همين رويكرد (وسيله، هدف را توجيه ميكند) میلیاردها دلار در كشورها با امضاي طلايي حلقههاي ثروت و سياست همه چيز فروش، مجوز واردات ميگيرند و در سايه همين سوءبرداشتهاي اجتماعي، احتكار هزاران خودرو، طلا، دلار و... توجيهپذير ميشود.
در چنين شرايطي است كه خودمحوري و خودخواهي در بسياري از ما «تن»هايي منزوي و سرخوش و مسرور از رفاه مادي، ايجاد كرده است. فرصت بازانديشي و تأمل همهجانبه مفاهيم فوق از نگاه آسيبشناسي بحرانهاي اجتماعي فراهم است منوط به اينكه زاويه نگاه تحليلي ما با قلمِ چرايي و چگونگي رفتارهاي كنوني به تحرير در آورده شود.
مخلص كلام، در ذيل در باب تأثيرها و راهكارهاي حل بحران خودمحوري و خودخواهي، اشاراتي را با قلم و انديشه كوچك خويش، طرح مينمايم.
١-چرا روح همدلي، مسئوليتپذيري مدني و صميميت در رويارويي با انزواي اجتماعي، بازنده ميدان بوده و براي توجيه فرار از رسالت انساني جامعه مدني، دستاويز بالشت نرم «كار را بايد به كاردان سپرد» شده غافل از اينكه براي خوابي آرام و مملو از احساسي زيبا، داشتن بالشت نرم شرط لازم بوده كما اينكه شرط كافي، داشتن مكاني دنج و آرام است. به ديگر سخن آيا بهزيستي روان فقط و فقط از طريق كلينيك رواندرماني امكانپذير بوده و نقش همسر، خانواده، معلم، همسايه و دوست، كمرنگ يا حتي بياثر است؟
به گمانم اراده و حميّت ملي از براي گفتمان فرهنگ ارتباطات، صميميت و روابط متقابل اجتماعي، بايد دغدغه خاطر جامعهشناسان و روانشناسان شهري، استاني و كشوري بوده و پيگيري مجدانه برقراري جلسات مباحثه و تحليل بحران اجتماعي خودخواهي بايد در رسانههاي استاني، ملي و حتي سازمانهاي مردمنهاد در دستور كار قرار گيرد. در واقع اگر جامعه به موازات تخصصيسازي سازماني، آموزش در سطح فردي را هم در دستور كار قرار ميداد، توسعه و تحول اجتماعي، دور از انتظار نبود.
٢-چرا ساماندهي و انجام امور جامعه مدني، فرهنگ فردگرايي را مقدم بر فرهنگ كار گروهی ميداند؟ به ديگر سخن، آيا موفقيت در همه حوزههاي كاركردي اجتماع در دستان يكهاي مستعد و توانمند شخصي است، بدين مفهوم كه آيا انجام بهينه امور از عهده تركيب درست استعدادهاي مرتبط و توانمند تيمي، برنميآيد؟ به گمان حقير، حس خود برتربيني و انگيزه كسب موفقيت، مهر تأييد قلمرو «فقط من ميتوانم» را در سايه سكوت جامعه مدني و انزواي قلم روشنفكران، بهدست آورده است. آيا نگاه كلان محور دولت، حول قياس در بين «من ميتوانم و ما ميتوانيم»، دستاوردهاي كشورهايي همچون ژاپن، مالزي، سنگاپور و... را مورد ارزيابي و تفحص همه جانبه ميداني قرار داده است؟ آيا آموزش فرهنگ كار گروهی دغدغه خاطر مسئولين، خانواده، معلم و... بوده است و نيز اگر چنين بوده، راهكارهاي انتقال از فرهنگ فردگرايي در حوزه كسب موفقيت به فرهنگ كار گروهی به چه طرق يا روشهايي است؟ به گمانم جهد و اراده جامعه سالم در پرتو این بیت شعر جاويد سعدي فرزانه، جهت و معنا ميگيرد:«ز گوش پنبه برون آر و داد خلق بده/ وگر تو می ندهی داد روز دادی هست.» و البته با نیم نگاهی به شعر معروفاش «بنی آدم اعضای یکدیگرند...»
متأسفانه خدمت تكنولوژي به بشر، تعبير به سوء شده و مراد از مصرف كالاها، پُز اجتماعي و احراز هويتي كاذب از حيث فرهنگ طبقهاي و اجتماعي شده است. در چنين شرايطي كه نشان از تماميتخواهي شخصي، گروهي، سازماني يا اقليمي (گاه ملي) دارد، رسالت انساني و معنوي و به تبع آن رفاه و آرامش عموم، هدف غائي نبوده و اصل «وسيله، هدف را توجيه ميكند» جايگزين جامعه غني شده منتج از اصل «همه براي همه» ميشود. متأسفانه، تحت تأثير همين رويكرد (وسيله، هدف را توجيه ميكند) میلیاردها دلار در كشورها با امضاي طلايي حلقههاي ثروت و سياست همه چيز فروش، مجوز واردات ميگيرند و در سايه همين سوءبرداشتهاي اجتماعي، احتكار هزاران خودرو، طلا، دلار و... توجيهپذير ميشود.
در چنين شرايطي است كه خودمحوري و خودخواهي در بسياري از ما «تن»هايي منزوي و سرخوش و مسرور از رفاه مادي، ايجاد كرده است. فرصت بازانديشي و تأمل همهجانبه مفاهيم فوق از نگاه آسيبشناسي بحرانهاي اجتماعي فراهم است منوط به اينكه زاويه نگاه تحليلي ما با قلمِ چرايي و چگونگي رفتارهاي كنوني به تحرير در آورده شود.
مخلص كلام، در ذيل در باب تأثيرها و راهكارهاي حل بحران خودمحوري و خودخواهي، اشاراتي را با قلم و انديشه كوچك خويش، طرح مينمايم.
١-چرا روح همدلي، مسئوليتپذيري مدني و صميميت در رويارويي با انزواي اجتماعي، بازنده ميدان بوده و براي توجيه فرار از رسالت انساني جامعه مدني، دستاويز بالشت نرم «كار را بايد به كاردان سپرد» شده غافل از اينكه براي خوابي آرام و مملو از احساسي زيبا، داشتن بالشت نرم شرط لازم بوده كما اينكه شرط كافي، داشتن مكاني دنج و آرام است. به ديگر سخن آيا بهزيستي روان فقط و فقط از طريق كلينيك رواندرماني امكانپذير بوده و نقش همسر، خانواده، معلم، همسايه و دوست، كمرنگ يا حتي بياثر است؟
به گمانم اراده و حميّت ملي از براي گفتمان فرهنگ ارتباطات، صميميت و روابط متقابل اجتماعي، بايد دغدغه خاطر جامعهشناسان و روانشناسان شهري، استاني و كشوري بوده و پيگيري مجدانه برقراري جلسات مباحثه و تحليل بحران اجتماعي خودخواهي بايد در رسانههاي استاني، ملي و حتي سازمانهاي مردمنهاد در دستور كار قرار گيرد. در واقع اگر جامعه به موازات تخصصيسازي سازماني، آموزش در سطح فردي را هم در دستور كار قرار ميداد، توسعه و تحول اجتماعي، دور از انتظار نبود.
٢-چرا ساماندهي و انجام امور جامعه مدني، فرهنگ فردگرايي را مقدم بر فرهنگ كار گروهی ميداند؟ به ديگر سخن، آيا موفقيت در همه حوزههاي كاركردي اجتماع در دستان يكهاي مستعد و توانمند شخصي است، بدين مفهوم كه آيا انجام بهينه امور از عهده تركيب درست استعدادهاي مرتبط و توانمند تيمي، برنميآيد؟ به گمان حقير، حس خود برتربيني و انگيزه كسب موفقيت، مهر تأييد قلمرو «فقط من ميتوانم» را در سايه سكوت جامعه مدني و انزواي قلم روشنفكران، بهدست آورده است. آيا نگاه كلان محور دولت، حول قياس در بين «من ميتوانم و ما ميتوانيم»، دستاوردهاي كشورهايي همچون ژاپن، مالزي، سنگاپور و... را مورد ارزيابي و تفحص همه جانبه ميداني قرار داده است؟ آيا آموزش فرهنگ كار گروهی دغدغه خاطر مسئولين، خانواده، معلم و... بوده است و نيز اگر چنين بوده، راهكارهاي انتقال از فرهنگ فردگرايي در حوزه كسب موفقيت به فرهنگ كار گروهی به چه طرق يا روشهايي است؟ به گمانم جهد و اراده جامعه سالم در پرتو این بیت شعر جاويد سعدي فرزانه، جهت و معنا ميگيرد:«ز گوش پنبه برون آر و داد خلق بده/ وگر تو می ندهی داد روز دادی هست.» و البته با نیم نگاهی به شعر معروفاش «بنی آدم اعضای یکدیگرند...»