بیانیه‌های بازنده و برنده انتخابات 1403
فروزان آصف‌نخعی (روزنامه نگار)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2452
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


به لانه باز می‌گردیم

علی داریا (شاعر و عکاس)

- استراگون! می‌بینم درخت نشین شده‌ای، بیشتر بربام این نارون زیست می‌کنی.
- درست فهمیدی ولادیمیر! دارم تمرین پرندگی می‌کنم! باید برای پر زدن آماده باشم، مهم‌تر از پرواز، هم زیستی با بلدرچین‌ها و پرستوها و قناری‌هاست.
- و آدم‌ها کجای داستانند استراگون؟
- از آدم‌ها بیمناکم ولادیمیر! مگر ندیدی؟!  
- اما این تنها یک اتفاق است. 
- نه ولادیمیر عزیز! یک نشانه است، من هم از جهانی که قلب خود را گم کرده است می‌ترسم.
- راستش دروغ چرا من هم مثل آن شاعره معروف از زمانه‌‌‌ای که قلب خود را گم کرده است می‌ترسم...
- و راستش دارم سعی می‌کنم معماری بیاموزم.
- معماری، پرندگی، ترس، وحشت، در گره زدن این امور نامتجنانس آن قدر توانمند نیستم.
- اول تنها به فکر سرپناهی بودم، مسکن رویایی دور، محال و دست نایافتنی شد، به فکر ساختن لانه‌‌‌ای بر روی نارون افتادم، در اندیشه محفوظ داشتن لانه از گزند باد و باران و تش برق بودم.
- تش برق!
- رعد و برق! حالا از سایه پدر و همینطور مادر می‌ترسم.
- ولی تو که پدر و مادری نداری 
- و چه خوب، شاید وقتی پرنده شدم و سلوک پرندگان آموختم، عقابی مرا به فرزندی پذیرفت.
- عاشق قدرت تخیل توام پسر!
- تخیل، آخرین سنگر گریز از همه چیزهایی است که مرا می‌ترساند.
- طفلک بیچاره! (رو به تماشاچیان) ابتدا از آلاخون بالا خون بودن می‌ترسید، سپس تمرین لانه ساختن و زیستن روی یک نارون می‌کرد، اکنون از ترس پدری فرزند کش به سوی عقابی تیز چنگال می‌گریزد، آه این عقوبت کدامین گناه کرده و یا ناکرده است؟
- تخیل برایم بالی به ارمغان می‌آورد.
- برای گریز از تلخی چیزهایی که هضمش برایم سخت دشوار است. 
- و هراسناک!
 -‌‌‌ای آدمیان! من به شما می‌گویم: اکنون که از آدمی‌گری طرفی نبسته‌اید پرندگی بیاموزید برای خود بالی بسازید و لانه‌ای، از زمین بگریزید و در غارها حتی نه بر شاخساران درختان نارون‌ها پناه گیرید که پدر که پناهتان بود اکنون خون آشامی سنگدل شده است.
- نشد! نشد! من می‌پذیرم که قساوت شدید و غیر قابل توجیهی است، قبول دارم که حادثه تلخی است و نیازمند کاوش جدی، قبول دارم که شکاف نسلی عجیبی است، مشکل مسکن هم ممکن است پارامتر تعیین کننده‌‌‌ای باشد که نسل‌های متخاصم را اجبارا به تحملی ناگزیر در کنار هم بکشاند و گاه فاجعه‌‌‌ای تراژیک را رقم زند اما من خوشبینم؛ حتما هنوز کوره راهی به سوی رستگاری هست.
- باشد ولادیمیر عزیز، تو راه‌های رستگاری بررسی کن،من به بالای نارون می‌روم شاید لانه‌سازی و پرواز را از پرندگان بیاموزم و اینگونه راهی به راهی و یا بیراهه‌‌‌ای کم خطر تر دست یازم!!
- دروغ چرا، یک دفعه حسی نوستالژیک وجودم را به ارتعاش در آورد، دوفیلم بایک بلیط، گنج قارون، امیر ارسلان نامدار، یک اصفهانی در نیویورک، من هم هوس پرنده شدن به سرم زده ،دلم می‌خواهد از پیچیدگی و تلخی به سادگی بگریزم.
-دستت رو بده من استراگون! روی نارون جای کافی برای پرندگان دیگر هم هست!! 
- اجازه بده پیش از بالا آمدن بر شاخساران نارون، مقداری تخمه آفتابگردان خریداری نمایم که من سخت نوستالژیک شده ام.
- خوشحالم در لحظه، هردوی ما به یک حقیقت واحد دست یافته ایم که همانا نوعی پوست‌‌انداختن است.
- البته من قول می‌دهم پوست تخمه آفتاب گردان را به جای ریختن در خیابان به پرندگان تعارف کنم. 
- به امید آن روز که هر انسان یک پرنده باشد.
- و هر انسان بتواند برای خودش لانه‌‌‌ای بسازد.