پروین بهمنی؛ تنها زن پژوهشگر در حوزه موسیقی قشقایی در گفتوگو با همدلی:
«عاشق»های قشقایی مروج فرهنگ شیعی هم بودهاند
همدلی| سارا حیدرنژاد| موسیقی مناطق و نواحی ایرانزمین را باید فراتر از سازوآواز دانست. این موسیقی، تاریخ و فرهنگ این سرزمین را در خود جای داده و بهتنهایی میتواند راوی تاریخ و اتفاقاتی باشد که بر این خاک گذشته است. بااینوجود موسیقی نواحی ایران در حال سقوط به ورطه فراموشی است و استادان و موسیقیدانهای این عرصه هم یکبهیک چهره در خاک میکشند. هزینهبر بودن و همچنین سختیهای موجود بر سر راه ثبت و ضبط آثار ماندگار موسیقی نواحی باعث شده حتی نتوان این گنجینهها را برای نسلهای آینده حفظ کرد. هرچند متولیان امر از توجه به موسیقی غنی ایران صحبت میکنند، اما ظواهر امر گویای واقعیت تلخ دیگری است. در این میان هستند کسانی که همچنان به آینده امیدوارند و با تحمل دشواریها و مرارتها سعی در حفظ و احیای موسیقی نواحی این سرزمین دارند. بانو پروین بهمنی، تنها زن پژوهشگر در حوزه موسیقی قشقایی همراه با فرزندش، دامون شش بلوکی سالهاست با تألیف کتب گوناگون و همچنین ضبط و انتشار آثار مختلف کورسوی امیدی را برای علاقهمندان به موسیقی نواحی زنده نگه داشته است. این دو حتی برای انتشار آثار خود راهی کشور ترکیه شدند تا بتوانند از فراموشی موسیقی نواحی ایران جلوگیری کنند. با پروین بهمنی و دامون شش بلوکی گفتوگوی مفصلی ترتیب دادیم تا ازآنچه بر موسیقی نواحی میگذرد، صحبت کنیم. بخشی از این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
آقای شش بلوکی، مادر شما تنها زن محقق موسیقی قشقایی در ایران محسوب میشود و خودتان نیز منتقد و پژوهشگر این حوزه هستید. میخواهیم در ابتدا به یک سؤال کلی اما کلیدی پاسخ دهید. به نظر شما متولیان امر متوجه کمرنگ شدن و از بین رفتن موسیقی نواحی ایران هستند؟
ما وقتی توانستیم در فستیوالهای بینالمللی پُزی بدهیم یا عرضاندامی کنیم از زمانهایی نظير جشنواره «آیین آواز» آقای درویشی بود، حاج قربانها در آنسوی مرزها اجرا کردند. اسحاق بلوچ، علیمحمد بلوچ، قلیچ انوری، پورعطایی و همه آنهایی که الآن دیگر نیستند به آنجا رفتند و عرضاندام کردند. قصد جسارت به موسیقی سنتی یا کلاسیک خودمان را ندارم، اما آنقدر که الآن به این نوع موسیقی میپردازیم و برای آن سرمایهگذاری میکنیم، هیچوقت در این حد نتوانستیم در سطح بینالمللی مثلاً در موسیقی کلاسیک ایرانی بدرخشیم یا اسمی بیاوریم. مثلاً در حال حاضر معادل موسیقی ردیف خودمان در باکو آذربایجان، موسیقی موغامات است. موغامات را الآن در سرتاسر دانشگاههای موسیقی دنیا و حتی درزمینههای عمومی مخاطبان میشناسند، ولی موسیقی ردیفی ما را آنجا نمیشناسند. بااینوجود ما در موسیقی فولک خود توانستیم آنجا جذب مخاطب کنیم. شاید اسم آوردن کار درستی نباشد، ولی بههرحال مثال باید زد. مثلاً زمانی که ما در ایتالیا بودیم، آقای...هم اجرا داشتند. زمان اجرای ایشان، نفرات خارجی پا شدند و از سالن بیرون رفتند ولی زمانی که بخشی از نمونههای چند منطقه از موسیقی نواحي ایران را كه در قالب یک اجرا تنظیم شده بود، اجرا كرديم بسيار مورد استقبال قرار گرفت.
درباره اجرایی که داشتید کمی صحبت کنید. با کدام گروه به روی صحنه رفتید؟
گروه «سازینه». البته یک بخش از سازینه محسوب میشد که تازه خیلی محدودتر بود و تعداد کمتری حضور داشتند. ما در طی دو روز رکورد بازید «اکسپو» را زدیم. یعنی رکورد بازدید اکسپو از یک «پاویون» با موسیقی ما زده شد. پس پتانسیل موسیقی نواحی ثابت شده و مربوط به یک سال و دو سال نیست. ما از جشنواره «آوینیون» این را اثبات کردهایم. بهطور مثال رهبر ارکستر مجلسی لندن به مدت 20دقیقه بهصورت سرِ پا برای شاهمیرزا مرادی لرستان، غلامعلی نینواز تربت، وقتي دست میزند! تعارف و اغراق و مبالغهای در آن نيست. این حرف مربوط سال 1370 است. الآن نزدیک به سه دهه از آن روز گذشته است.
بانو بهمنی، این اتفاق در کدام کشور رخ داده؟
در جشنواره آوینیون فرانسه غلامعلی نینواز، لقب مروارید سیاه جهان را گرفت و شاه میرزا مرادی لرستان لقب مروارید اقیانوس جهان را آنهم از فستیوالی مثل آوینیون دریافت کرد. این اثبات درزمینه قابلیتهای موسیقی نواحی مربوط به ابتدای دهه هفتاد است. 30 سال است که حداقل این موارد و پتانسيل ارزشمند به اثبات رسيده است.
آقای شش بلوکی، به نظر خودتان تا چه زمانی باید بهصورت مداوم پتانسیل موسیقی نواحی را به اثبات برسانید تا توجه متولیان امر را جلب کنید؟
موسیقی نواحی متعلق به امروز و دیروز نیست که ما بخواهیم تازه به فکر حفظ و احیای آن بیفتیم. این موسیقی ریشه در فرهنگ و تاریخ این سرزمین دارد. پتانسیل موجود در موسیقی نواحی سالهاست که به اثبات رسیده و نشان داده میتواند چه تأثیراتی داشته باشد.
بانو بهمنی، این حرفها هرسال تکرار میشود. مسئولان از توجه ویژه به موسیقی نواحی صحبت میکنند اما فعالان این عرصه همچنان معتقدند اقدام مؤثری صورت نگرفته است...
بله. این صحبتها تکراری است. اینکه ما امسال بیاییم درخواست بدهیم و دوباره سال دیگر همین شرایط باشد، تکرار مکررات است. در این میان یک مسئله وجود دارد چون موضوع بسیار مهم است. اگر قرار باشد فرهنگ برای ما اهمیت داشته باشد، شرایط باید تغییر کند. یکچیزی مثل موسیقی اقوام و مسئله فرهنگ قومیتها آنهم در کشوری مثل ایران که «مولتي کالچرال» آن در دنیا بینظیر است. از رنگ پوست گرفته تا لهجه و زبان و موسیقی و لباس و همهچیز ایران منحصربهفرد است. این موضوع میتواند بهرهوریهای خیلی زیادی درزمینههای مختلف که عمده آن گردشگری است، برای ما داشته باشد. وزارت ارشاد بارها از مشکل کمبود بودجه صحبت کرده ولی بدون اغراق میتوان در سطح کلانتری به این قضیه پرداخت. اگر رئیسجمهوری یا مجلس از همان سطح کلان به موسیقی نواحی بهعنوان یک ستون و پایه بزرگ فرهنگی نگاه کنند، بسیاری از مشکلات حل میشود. اگرچه حالا هم بسیار دیر است. بهطور مثال بعد از زلزله بم میگفتند اگر برای بازسازی یکقدم برمیداشتید، یکچیزی بههرحال میماند. الآن وضعیت فعلی موسیقی امروز ما حکم همان بنای بم را دارد. ایتالیاییها گفتند بنای بم متعلق به میراث جهانی است و باید آن را احیا کرد و چیزی که از آن باقی مانده را نگه داشت. این موسیقی هم این حالت را دارد چون چندین قابلیت و موضوع و لایه را در برمیگیرد. لایههایی که وسعت و بنای خیلی زیادی را دارند و فولکلورها و تاریخ شفاهی ما را شامل میشوند.
آقای شش بلوکی، بهزعم شما موسیقی نواحی را میتوان یک فرهنگ در نظر گرفت...
بله چون جامعیت دارد. شاید فلان موسیقی حتی در هند، این جامعیت را در خیلی از بخشهای اقوام خود نداشته باشد. حالا این قرعه فال به نام ایران افتاده است و میتواند در سطح ملی حتی برای افرادی که شعار میدهند خیلی از بخشهای موسیقی یا حرام است یا... قابلطرح باشد. خیلی از بخشهای موسیقی نواحی آمیخته با دین و کیش و آیین و مذهب مردم است. موسیقی نواحی در تاروپود مردم ما تنیده شده است. مردم ما دانسته یا نادانسته با این موسیقی عجین هستند. باید از ظرفیتهای این موسیقی بهره برد و بهسادگی از کنار آن عبور نکرد.
بانو بهمنی، با این تفاسیر موسیقی نواحی را متفاوت از دیگر انواع موسیقی میدانید. این موسیقی چگونه میتواند جلوهگر دین و آیین مردم این سرزمین باشد؟
بخش اعظمی از رپرتوار موسیقیهای سوگ، موسیقیهای عاشورایی یا موسیقیهای مذهبی با چاووشهای ما مرتبط است. یعنی ماهیت آن متعلق به موسیقی مذهبی است. مثلاً سحری خوانیهای ما مرتبط با موسیقی مذهبی است. همه این موارد میتواند بهنوعی در آن زمینهها تأثیر خود را بگذارد. در کتابچه همین سی دی «عاشقلار مقاملاری» به این موضوع اشاره کردهام. اگر بین مسئولان دغدغه وجود دارد که موسیقی پدیدهای محسوب میشود که طرحش سخت است، کار مشکل میشود. شاید بعضیها مخالفت کنند اما من در کتابچه همراه سی دی «عاشقلار موقاملاری» به آن اشاره کردهام. عاشقهای قشقایی بهنوعی نقش و رل مروج فرهنگ شیعی در بین یک سری اقوام که زیاد ارتباط با مسجد و اماکن مذهبی را نداشتند را بر عهده داشتهاند. در داستان «غریب و صنم» «کوراوغلو»، حضرت علی(ع) حضور دارد و از امام زمان(عج) مدد خواسته میشود. یعنی شیعه اثنی عشری در داستان بهنوعی در حال ایفای نقش است.
آقای شش بلوکی، یعنی موسیقی نواحی و مناطق ایران به لحاظ ایدئولوژیک هم با ایدئولوژیهای جمهوری اسلامی سازگاری دارد؟
بله کاملاً سازگاری دارد. موسیقی نواحی یکجاهایی به بهترین شکل حتی بهتر از منبرها در خدمت ترویج مذهب مخصوصاً مذهب شیعه بوده است. یک نمونه آنهم موسیقی عاشقی ما است که در داستانها و منظومههای بین بیست، 30 کشور مشترک است. آنها خودشان اضافاتی داشتهاند و مثلاً اسطورهها را با شخصیتهای دینی شیعه جایگزین کردهاند. یعنی هیچ بهانهای نیست و حتی در حوزههای تبلیغات دینی و تبلیغات اسلامی هم بهنوعی اگر به همین قضیه پرداخت میشد، زبان موسیقایی تأثیر خیلی بیشتری داشت. زبان موسیقایی را میتوانستند با روشهای دیگری که امروز میبینند نتیجهبخش نیست، جایگزین کنند چون نسل جدید به خیلی از موارد رغبتی نشان نمیدهد. وقتی میبینیم سالهاست با روشهای گوناگون نتوانستهایم بر نسل کنونی تأثیر بگذاریم، چرا نباید از تأثیرات شگرف زبان موسیقایی استفاده کنیم.
بانو بهمنی، برخی معتقدند در این رویه تعمدی در کار است. این افراد میگویند دیگر نیازی نیست مردم قهرمان داشته باشند. ما دیگر امروز به تختی نیاز نداریم. به این دلیل که اگر تختی بخواهد از میان مردم بلند شود، ممکن است آسیبهایی برای گروهی ایجاد شود. از سوی دیگر بهنوعی از تئاتر، موسیقی، سینما و بهطورکلی هنری هم نیاز داریم که بهشدت سطحی است و بیشتر ویژگی سرگرمکنندگی دارد. به این دلیل که اگر مخاطب جوان امروز خیلی اندیشه کند ممکن است برای همان گروه خطرساز شود.
امیدواریم و همین امیدواری و خوشبین بودن به اتفاقات خوب است که ما را با همه سختیهای راه وادار میکند که ادامه دهیم وگرنه بهجز دردسرهای موجود و سختیهای اقتصادی که لطمه آن را غیر از خودمان به خانواده خود هم میرسانیم، چیز دیگری نداشته است. واقعاً به خاطر این امیدواری است که ما تلاش میکنیم ادامه بدهیم. این نکته را هم بگویم که در خانواده ما برادرم كه كارشناسي ارشد هنر از اروپا دارد، دیگر اصلاً علاقهای به این موضوع ندارد. زماني من به خانه «عاشق»ها میرفتم و میدیدم که بچههای آنها دیگر از موسیقی بیزار هستند. چرا حالا نسل آخر عاشقها وجود دارند؟ چون آنها نسل بعد از انقلاب هستند. بچههای عاشقها میگفتند موسیقی عامل این است که ما فقیر ماندهایم. اگر بابای ما میرفت یک دکه سیگارفروشی میزد، الآن شرایط ما بهتر بود. البته اندک افرادی ماندهاند مانند شما در حوزه رسانه و بقیه دوستان که در حال تلاش هستند. یک عشق وجود دارد که همراه با خوشبینی و مثبت اندیشی به آینده است وگرنه در زمینه سیاستگذاریهای کلان که دیگر چندان امیدواری به آن شکل وجود ندارد.
فکر میکنید بتوان توجه نهادهای دولتی و حتی بخش خصوصی را جلب کرد تا درزمینه ثبت و ضبط آثار موسیقی نواحی قدم بگذارند و از نابودی آن جلوگیری کنند؟
متأسفانه در این زمینه هیچ ارگانی پیشقدم نیست. یک مشکل بزرگ این است که مسئولان این موضوع را اصلاً از اولویتها نمیدانند. یعنی اسم موسیقی که بیاید در مرحله اول اصلاً خط قرمزی روی کل ماجرا میکشند. بااینحال من فکر میکنم که نیازمند به یک «تیم وُرک» هستیم و در مرحله سراسری هم نیاز به یک مرکزیت داریم. اواخر دهه هفتاد بود که تصمیم به تأسیس انجمنی به نام انجمن «موسیقی نواحی ایران» گرفتم که اقدام به مجوز هم شد و حتی شماره در شرف تأسیس هم دادند و استقبال بسیار زیادی هم از سوی اساتید و هم از سمت مخاطبان منطقهای صورت گرفت. یعنی تقریباً پنج هزار فرم از سراسر کشور پر شد که خیلی عجیب بود اما اینقدر چوب لای چرخ این قضیه گذاشتند که درنهایت مجوز این انجمن داده نشد. یکی از محاسن تأسیس انجمن این بود که خود موسیقیدانان نواحی دارای یک صنف میشدند. به آنجا میآمدند و هم حقوق مادی و هم حقوق معنوی آنها تأمین میشد. بههرحال کارگروههایی تشکیل میشد و از اساتید و همکاران دیگر استفاده میکردیم. مثلاً برای جلسات ابتدایی این انجمن از اساتید دانشگاهی در حوزههای مردمشناسی، ادبیات، شعر و موضوعات مرتبط با قضیه استفاده کردیم، حتی در انجمن آن سالها از آقای سلمانیان که خدا رحمتشان کند و رئیس نظارت و ارزشیابی مرکز موسیقی وقت بود هم استفاده کردیم. بههرحال به یک شخص دولتی که آشنا به راهکارهای دولتی برای ارائه کارها باشد هم در هیئتمدیره نیاز بود ولی به شکلی خیلی عجیبوغریب و مشکوک این قضیه در آن سالها منتفی شد. فکر میکنم یک مرکز و یک نهاد و NGO این شکلی میتواند خیلی کمک کند چون خیلیها در مناطق خودشان هستند که به مکتوب کردن آثار خود تمایل دارند ولی به امکانات و اینکه چهکار کنند، دسترسی ندارند. یعنی چارتی برای آنها مشخص نیست. ما در سفرها خیلی با این موضوعات برخورد میکنیم. پسرم دامون یک سفر مشترک همراه با خانم سودابه سالم، همسر آقای پشنگ کامکار داشت که مدرس موسیقی کودک هستند، با ایشان به اقصی نقاط ایران سفر کردند. یک بخشی را از کرمانشاه شروع کرده بوده و به کردستان رفته بودند. در منطقه اورامانات، آقایی را دیده بودند که معلم مدرسه ابتدایی بود اما در رابطه با مقامهای موسیقی گرفته تا فولکلورها و تفاوتهایشان خیلی ریز و دقیق کار کرده بود. او دو دفتر صدبرگ کهنه داشت که در آنها همهچیز را نوشته و خیلی هم پیگیری کرده بود اما نتوانسته بود آنها را منتشر کند. درمجموع باید بگویم که خیلی بهتر است قبل از انتشار با کارشناسان دیگر مشورت شود و اصلاحاتی صورت بگیرد. البته خمیرمایه اصلی از طرف آن شخص منطقهای و بومی و بقیه آن از طرف کارشناسان رشتههای مختلف باشد ولی همه در یک «ندانم» گرفتار شدهاند. مرحله آخر هم چاپ کتاب محسوب میشود که در ایران دیگر خیلی سخت شده است. انتشاراتیها به کتابهایی که احساس کنند فروش ندارد، ورود پیدا نمیکنند. حمایت بخش دولتی هم که صفر است. مرحله سختتر از همه، گرفتن مجوز کتاب است؛ پروسهای که خیلیها را اصلاً پشیمان و منصرف میکند. مثلاً ما در زمینه انتشار منظومههای روایتشده از عاشقهای قشقایی یا موضوعاتی که مربوط به تاریخ موسیقی قشقایی بود، خیلی تلاش کردیم و نوشتههای زیادی داشتیم. میخواستیم این منظومهها را کتاب کنیم اما پروسه مجوز، چاپ و ... باعث شد دیگر ناامید شویم و درنهایت آنها را در قالب کتابهای بزرگ و حالت دایره المعارف در ترکیه به چاپ رساندیم. دوستی به نام پروفسور علی کافکاسیالی داشتیم که ایشان رئیس دانشگاه کاظم کارابیکیر ارزروم بودند و بعداً رئیسکل دانشکده (زبان و ادبیات دانشگاه گریسون شدند.