بیانیه‌های بازنده و برنده انتخابات 1403
فروزان آصف‌نخعی (روزنامه نگار)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2452
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


خوانشی بر مجموعه شعر «احتمال» سروده فیض شریفی

چند درصد احتمال دارد ما زنده باشیم؟

حبیب پیام (شاعر و منتقد)

اگر بخواهیم جهان را با قطعیت و رویکرد تعیین‌گرایانه بشناسیم در زنجیره‌ای از علت‌های پایان‌ناپذیر گرفتار می‌شویم که همچون کلاف سردرگمی ما را احاطه خواهند کرد؛ پس تعیین‌گرایی برای تبیین وقایع و رخدادها کارساز نیست و در عمل شکست خورده است؛ فرض کنید در پی عبور یک خودروی سواری از چراغ قرمز، تصادفی به وجود آمده و راننده خودرو و دو نفر سرنشین دیگر آن فوت کرده‌اند. برای ساخت نمونه ساده این حادثه نمی‌توانیم تعیین‌گرایانه برخورد کنیم و بگوییم تقدیر این بوده، بلکه می‌توانیم دو احتمال زیر را در نظر بگیریم: الف) چراغ قرمز خراب بوده است؛ ب) راننده خودروی سواری چراغ قرمر را ندیده است، اما بلافاصله بعد از این دو احتمالِ کلی، ده‌ها احتمال و گزاره‌هایی با احتمالِ ذاتی پیش کشیده می‌شود: آیا راننده خواب‌آلود بوده؟ آیا ترمز خودرو مشکل داشته؟ امکان لغزندگی جاده، سرعت بالا و ...
با این مقدمه کوتاه به سراغ خوانشِ مجموعه شعر «احتمال» می‌رویم و قسمتی از اولین شعر مجموعه را با هم می‌خوانیم: «آری/ احتمال همه چیز وجود دارد/ احتمال پارک کنار پهلوی تو/ احتمال لیز خوردن روسری شرابی «ای عشق همه بهانه از توست»/ احتمال برداشتن قاب عکس‌های تو/ روی دریچه‌ی پاییز/ احتمال افتادن خط فاصله/ میان فعل مرکب (دوستت-دارم)/ احتمال گم شدن چترها/ در خیسگاه نگاه تو/ احتمال رفتن مردی در باران/ احتمال سردردهای مزمن/ هنگامی که راه می‌رفتی/ روی اعصاب خراب دنیا...» شعر زیبایی است، اما چند درصد احتمال می‌دهید من بخواهم درباره این شعر صحبت کنم؛ کسانی که احتمال می‌دهند من این کار را انجام خواهم داد به احتمال (یک) فکر می‌کنند و کسانی که احتمال می‌دهند قرار نیست درباره این شعر حرفی زده شود به احتمال (صفر) باور داشته‌اند که در این مورد، باور گروه دوم صحیح است؛ یعنی من قرار نیست درباره این شعر حرف بزنم؛ تمام مجموعه به نوعی مفهوم احتمال را بازتولید و بازآفرینی کرده است، ولی من شعر- داستان چهارم مجموعه را برای بررسی انتخاب کرده‌ام؛ زیرا این شعر مفهوم احتمال را در زیرساخت‌هایی حمل می‌کند. در ابتدای این شعرِ 6 اپیزودی می‌خوانیم: «بانوی هزارچهره‌ی من/ اگر برگشتی/ به من سری بزن/ مطمئن باش/ که از تو نمی‌پرسم/ در آن حصار مؤکد/ چه بر سر آن بانوی زیبای کوچولو آوردند...». با خوانش همین چند بند اول و مطرح شدن این سؤال که: چرا بانوی هزارچهره رفته است؟! بازی احتمالات آغاز می‌شود:
احتمال اول: بانوی هزارچهره رفته است چون مرد نتوانسته دل او را به دست بیاورد یا موجب رنجش او شده است؛
احتمال دوم: بانوی هزارچهره از علاقه مرد به خود بی‌خبر بوده و به همین دلیل رفته است؛
احتمال سوم: اصلاً چند درصد احتمال دارد که یک بانوی هزارچهره وفادار باشد؟
احتمال چهارم: و اگر برگردد چقدر احتمال دارد که بخواهد به دیدار مرد مدنظر ما در متن شعر فیض شریفی برود؟ 
احتمال پنجم: بر فرض که زن تمایل داشته باشد به دیدار مرد برود، به راستی چقدر احتمال دارد که مرد به قول خودش مبنی بر صحبت نکردن درباره آنچه «در آن حصار مؤکد/ بر سر آن بانوی زیبای کوچولو آوردند» متعهد بماند، در حالی که در متن به صراحت به آن حادثه اشاره کرده است؟
احتمال ششم: واکنش احتمالی زن هزارچهره در صورت مطرح شدن احتمالی مسئله «بانوی زیبای کوچولو» توسط مرد چه خواهد بود؟
احتمال هفتم: و مهم‌تر؛ چند درصد احتمال می‌دهید که این شعر با نگاهی عاشقانه به تفسیر هستی مدرن پرداخته باشد؟
و احتمالات دیگری که اکنون ممکن است در ذهن شما شکل گرفته باشد. 
و اینک ادامه اپیزود اول: «وقتی که بعد از سی‌واندی سال/ مرا در ازدحام زوزه‌ی خیابان‌ها دید/ پرسید/ تو سعید نیستی/ و من شاید پرسیده بودم/ گویا تو را سالیان پیش/ با آن نگاه کنجکاو معصوم/ در دانشکده برانداز کرده‌ام/ البته که تو برانداز/ هیچ وقت نبوده‌ای/ نشناختمش و رفت/ یک لحظه خاطره مرا هی زد/ دویدم/ در ازدحام آن همه صورت گم شد/ می‌خواستم به او بگویم/ پس تو چرا این همه پیر/ چرا این همه تخمیر گشتهای؟». با خوانش بندهای پایانی اپیزود اول، احتمالات تازه در روند داستان مطرح می‌شود:
احتمال هشتم: چند درصد ممکن است مردی، زنی را بعد از سی‌واندی سال در خیابان ببیند و او را به خاطر بیاورد؟
احتمال نهم: چند درصد از خاطره‌های بلندمدتِ آدم‌ها در این جور مواقع می‌توانند خاطره کسی را دوباره در انسان زنده کنند و باعث شوند که او را ولو با تأخیر به یاد بیاورد؟
احتمال دهم: چند درصد احتمال دارد وقتی زنی را در خیابان تعقیب می‌کنیم او را لابه‌لای جمعیت گم کنیم؟
احتمال یازدهم: و از همه مهم‌تر چقدر «برانداز» بودن یا نبودن کسی می‌تواند در فراموشی یا به یادآورده شدن‌اش توسط جامعه مؤثر باشد؟ در اپیزود دوم باز هم متن سؤالاتی طرح می‌کند که هم تأمل‌برانگیز است، هم احتمال‌برانگیز: «چرا سقاخانه‌های تهران مرا سیر نمی‌کند؟/ چرا هرچه آب بر چهره می‌زنم/ خنک نمی‌شوم؟/ انگار در من مین‌های خنثی نشده کاشته‌اند/ اینجا کجاست؟/ که سویی ندارد دست‌های تو/ چرا هرکجای جهان سر می‌زنم/ سر از خانه‌ی تو درمی‌آورم؟»
چقدر احتمال دارد که کلمات یک متن از سقاخانه‌های تهران آب بنوشند و تشنه‌تر شوند؟ چند درصد احتمال دارد که کلمات یک متن هر کجای جهان که بروند از خانه معشوق سردربیاورند؟ و... در اپیزودهای سوم، چهارم و پنجم هم با احتمال‌های متنوع و چندلایه روبه‌رو هستیم؛ مثلاً در اپیزود پنجم، متن می‌پرسد: «چرا هر چه شوت می‌زنم به تیر می‌خورد؟/ چرا هر چه می‌پرم/ این توپ‌ها دست‌های مرا لمس نمی‌کنند؟/ تو کیستی/ کیستی تو/ که این همه میان حنجره‌ام گام می‌زنی...».
شما چند درصد احتمال می‌دهید که منظور متن از توپ، توپ پلاستیکی دوران کودکی بوده و چند درصد باور دارید که منظور توپ جنگی است؟ چقدر احتمال می‌دهید شاعر، کسی را که میان حنجره شعرش گام می‌زند، نمی‌شناسد که گزاره را به صورت پرسشی مطرح ساخته است؟ و باز چقدر احتمال می‌دهید که شاعر نداند که چرا شوت‌هایش به تیر می‌خورد؟ یا چند درصد احتمال دارد که منظور شاعر از تیر همان گلوله باشد؟ و تازه چقدر احتمال می‌دهید که برای من خوانشگر مهم باشد که شاعر یا همان کسی که دچار مرگ مؤلف شده، منظورش از طرح این سؤالات چه بوده است؟ و مهم‌تر این که چقدر احتمال دارد شما الان با خوانش من از این اپیزود بر سَرِ مهر باشید و آن را بپذیرید؟
به احتمال زیاد، فیض شریفی در مجموعه شعر «احتمال» از وضعیت استراگالوسی وجودی سخن می‌گوید؛ یعنی، احتمالِ شناخت، احتمالی است یا شناختِ احتمالی همان احتمالِ شناخت است. در این نوع نگاه، هر رخداد برابر است با تعداد حالت‌های مطلوب تقسیم بر حالات ممکن. این مجموعه تأکیدی است بر این نکته که تنها قاعده ریاضی حاکم بر جهانِ متن قاعده احتمال است؛ بنابراین، متن، کشف قوانینی است که احتمال و عدم قطعیت را به طور قطعی پوشش می‌دهد؛ نوعی فروکاهی همه پیشامدها به تعداد معینی از حالت‌هایِ به یک اندازه محتمل و ممکن، به طوری که به یک اندازه درباره وجود آنها بلاتکلیف باشیم؛ یعنی، متن وجودی و وجود متن، نوعی قمار وجودی است که برنده شدن در آن برای دست یافتن به لحظاتی از حقیقت هماره یک احتمال باقی خواهد ماند. در اپیزود ششم و پایانی می‌خوانیم: «بانوی هزارچهره‌ی من/ اگر برگشتی/ به من سری بزن/ بنشین کنار دل من/ بر زخم‌هایم مرهم بکش/ شانه‌هایم/ از تو نمی‌پرسم/ در این سالیان سال/ چه بر سرمان آمد/ از تو نمی‌پرسم/ سمت دست‌های تو کجاست/ کجاست دست‌های تو/ که پای مرا/ از کناره‌ی زانو بریده‌اند». راستی شما چقدر احتمال می‌دهید کسی بتواند از آنچه در سالیان سال بر سرش آمده حرفی نزند؟ چند درصد احتمال دارد این متن دعوت به گفت‌وگو و مکالمه را مطرح ساخته باشد؟ چند درصد احتمال دارد کسی که بر دل انسان زخم زده، مرهم نیز بگذارد؟ و به عنوان احتمال آخر چقدر ممکن است انسان‌هایی که سالیان سال را تجربه کرده‌اند در جهان این متن زنده مانده باشند؟ اصلاً بیایید احتمالات جدی‌تری را مطرح کنیم: چقدر احتمال دارد که ما زنده باشیم و چند درصد احتمال دارد که ما توانسته باشیم در جهان این متن قدم بزنیم و بر دل کلمات زخم خورده آن مرهم بگذاریم؟ به قول شاعر «ترجیح می‌دهم/ ترجیع‌بند احتمال‌های خودم را/ در متن این حادثه بخوابانم/ احتمال کارد/ استخوان/ و انگشت‌های جامانده...» مجموعه احتمال در 104 صفحه در سال 1397 و توسط نشر کتاب هرمز در شمارگان هزار جلد چاپ و منتشر شده است.