بیانیه‌های بازنده و برنده انتخابات 1403
فروزان آصف‌نخعی (روزنامه نگار)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2452
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


راسته کتابفروشی ها

علی داریا (شاعر و عکاس)

عصرها که با ماشین یا اتوبوس از روبه‌روی کتابفروشی‌های انقلاب رد می‌شوم به عینه می‌بینم که کرونا آنجا حضور ندارد، چرا که مردم درهم می‌لولند و ازاین کتابفروشی به آن کتابفروشی می‌روند، شانه به شانه هم می‌سایند و کتاب می‌بینند. در عرض همین یک سال که از صدقه سر کرونا آمار مطالعه بالا رفته- البته می‌گویند و شنیده‌ایم- و مردم انگار میل بیشتری به خواندن دارند، فی‌الوقع شلوغی راسته کتابفروشی‌ها هم بیشتر شده است. میل به مطالعه تنها دلیل ازدحام جمعیت نیست و فروش پایان‌نامه‌های معتبر و گاه مقاله‌های آی‌اس‌آی و بین‌المللی چاق و چرب هم علت دیگر است. رزومه پروپیمان درست کردن در چشم برهم زدنی هم باعث شده بعضی از دانشمندان غیر هسته‌ای دنبال رزومه‌های دقیق و شریف باشند تا از قافله استادی با سی چهل مقاله عقب نمانند. عده‌ای هم از میدان تا سر خیابان وصال را ده بیست مرتبه می‌روند و برمی‌گردند که به نظر می‌رسد راهروان حقیقی همین‌ها باشند، چون با جدیتی مثال زدنی کار روزانه‌شان را انجام می‌دهند؛ و چه مشتاقانه. بله باید تکرار کنم که ویروس کرونا در این پیاده‌روها وجود ندارد و حتی در پاساژها و مغازه‌های شلوغ هم نیست و نرفته است. البته تقصیر ویروس نیست که نیست، بلکه مقصر اصلی دانشگاه‌های تعطیل و مراکز آموزشی و فرهنگی و... است که مجال دورهمی و نیمکت‌نشینی را از همه گرفته‌اند و اینگونه شده که جماعتی مانده‌اند با دل پری و آینده‌ای که تا اطلاع ثانوی و حضور واکسن از دیدن هم محرومند! حالا دیگر آمار سرانه مطالعه بالا رفته و مهم این است که مدام بالاتر می‌رود، چون ما مشکلات دیگر را فراموش کرده‌ایم، یا رهایشان کردیم تا دور خودشان بچرخند و ما گیج بخوریم که این قدر به پروپای ملت نپیچند؛ و چه راه خوبی پیدا کردیم ما برای این معضل قدیمی و بی‌درمان. راهروان جدی و همیشگی پیاده‌روها اما همچنان در سیروسلوک قهوه‌ای و سیالی هستند که فرصت بیشتری در اختیارشان قرار می‌دهد. من هم تشویق می‌شوم و نه تحریک تا از اتوبوس پیاده شوم و به سبک قبل از کرونا قدمی در این راسته و راستا بردارم که خیلی بیشتر از اندکی هوای انقلاب‌گردی به سرم زده است. شما هم اگر احیانا با ماشین شخصی رد شده باشید، نویسنده این سطور را مشاهده فرموده‌اید که قلم و‌ کاغذ در دست در حال یادداشت‌برداری از صدای جارزنانی است که همه چیز می‌فروشند و دادشان درآمده از بس تکرار کرده‌اند. صحنه را خالی نکنید تا ادامه قصه خودش را نشان دهد یا به سفیدخوانی متن گوش بسپارید...