بیانیه‌های بازنده و برنده انتخابات 1403
فروزان آصف‌نخعی (روزنامه نگار)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2452
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


نقد و بررسی دفتر شعر ‌‌«خمیازه گندم‌‌» آریا پورفریاد شهرویی

مرا گریخت خود کن

فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)

روزی از روزگاران، نیما، نصرت رحمانی را به خانه خود دعوت کرده و به او گفته بود: ‌‌«می‌خواستم به تو بگویم این راه را نرو ولی تو پل‌های پشت سرت را خراب کرده‌ای...‌‌».
 و نصرت بعدها گفت:‌‌«به من گفتند راه این است/چاه این است/من آن را نکردم گوش از راه دگر رفتم/راهی پرت و دور و کور/اکنون بر هدف هستم‌‌». من اکنون آریا را می‌گویم این راه را نرو، بدون آن که نیما باشم یا او نصرت. حرفم چیز دیگری است و آن، باید این باشد که چرا تعمدی در سره‌گویی داری؟
 مگر قله‌های ما از واژگان عاریتی فرار می‌کردند به جز فردوسی که او هم قصد داشت با توجه به داستان باستان با زبان نیاکان خویش حرف بزند. پورفریاد شیوه، سبک و اسلوب خاصی در شعر ایجاد کرده است.
 با خواندن اشعارش حتا اگر نام شاعر بر پیشانی کتاب نباشد متوجه خواهید شد شاعر این سطرها پورفریاد است: ‌‌«هرگز نیزه/است بود سرایندگی مرگ/پاشویه ی واژه/به خیابان‌های دوال بریده.../شیر گرم و پاهای استخری و پانسمان اندوهباد‌‌». یا: ‌‌«تا/بستنی یک بوس بلند و دیوار سایه است/گز آردی پسته/و پر کلاغی‌ات/افشان ریخت چهره/و آبشار تنت رد پای آهوان گونی رمنده...‌‌». 
کلمه‌ها بالکل فارسی سره‌‌اند که گاهی با امساک در افعال با یک نگره اروتیکی همراه و همپوش می‌شود. یا: ‌‌«کند است دشنه‌ی فریاد/و آزادی پنبه زن/دست‌های پل سویه‌ی گریه‌ی پاییزی و پل یافته/نیست پریش بر سر باد‌‌». به جز این‌ها که سبک غالب پورفریاد است، هنجارشکنی‌های پارادوکس گونه‌ای گاهی در لایه‌های شعری شاعر مشاهده می‌کنیم، مثل: ‌‌«مرا گریخت خود کن = مرا درپناه خود قرار ده.‌‌» و همچنین است رنگ یا صبغه اقلیمی شاعر که پی نقشی از اروتیک ‌‌«هماهنگی ذهن و قلب و تن‌‌» است: ‌‌«هنوز هم/اهوازی‌های تنت/سیراب خاک کارون و پل کمرت/سپید تنها چله‌نشین سوگ/که گلوی گور به ملخ می‌شکافد/و پوستی که واژه‌ها را/دوان دوان شارژ می‌کند...‌‌». 
این تب گرم اهوازی در رگرگه‌های سطرها به دیده می‌آید: ‌‌«مجالم به جالیز تو و شه رویی/به خواب و به ناز درمیانه‌ی گونه/که تنیده می‌شوم به باد و یال‌های درخت/و جهانی که می‌شمارد/گرمای موسیقی را/در چمپای نفس‌های سپیدت در پر/پاروی جان‌‌». 
یکی از مواردی که باز در خواندن، آدمی را دچار تعلل و تعلیق می‌کند، شیوه تقطیع اشعار است. از نگاه من بهتر بود که شاعر ‌‌«در چمپای‌‌» را با سطر بعدی در کنار هم قرار می‌داد چون ‌‌«نفس‌ها‌‌» مضاف‌الیه چمپا است و دیگر آن که اگر می‌گفت: ‌‌«چمپای نفس‌های سپید تو...‌‌» حرکت شعر را تندتر می‌کرد. چرا که کسره‌های مضاف بند بر پای کلمات می‌نهند.
 یکی دیگر از شاخصه‌های شعری پورفریاد استعاره‌های حسامیزانه است که به شعر او رنگ بخشیده است، مثل: ‌‌«هوش سرخ، نفس سپید، چلیپای آبان آلود دوستت دارم، سخن‌های شیدوار، دستان سرخ مرگ وارگی‌‌». 
درهم آمیختگی حس‌های پنجگانه، نشانه گاه حواس‌پرتی شاعر در این جهان خرد و خراب است. و دیگر شاخصه شعری شاعر، استفاده از واژه‌هایی امروزین است. گویا خط قرمز شاعر گریز از کلمات عربی است. کلمات‌‌«ماشه، ماهواره، پوستر، دلستر، شامپو‌‌» که بخشی از این کلمات فارسی است، ولی درجمله درونی نشده‌‌اند. 
مثل: ‌‌«تونل دلسترهای بی گاز رفتن...‌‌». هم از این گونه است واژه‌های گویشی که شاعر به کار می‌برد، گاهی به خوبی در سطور نشسته و گاه نه و گویا شاعر تعمدی دارد که این واژه‌ها را جا بیندازد، مثل: ‌‌«مرزنگ =مژگان‌‌» یا استفاده از واژه‌ای چون ‌‌«شوارده‌‌» که به نظر من در سطر ‌‌«و خون/به باغ بی‌برگی/ولگردی است که شوارده‌ی توام...‌‌» اینطور است. 
از اسالیب دیگر شاعر، استفاده از اسطوره‌های ایرانی است با اشاراتی به تهمینه و سهراب:‌‌«برمی گردم دنبال می‌کند سوگ/سوگندهای به گیسو رسیده‌ی تهمینه را‌‌». که اشارت و ایمایی بر سوگ سهراب است و تراژدی رستم و سهراب و فرزندکشی در ایران.