گفتوگوی همدلی با پروین صالح؛ همسر استاد تار ایران در سالروز درگذشت همسرش؛
«ظریف» از احوال موسیقی ایران دلگیر بود
همدلی| علی نامجو- مهدی فیضیصفت| نمیتوان از تار سخن گفت و یادی از هوشنگ ظریف نکرد؛ یکی از تارنوازان نامدار تاریخ موسیقی ایران که نزد استادان برجستهای چون موسی معروفی، علیاکبر شهنازی، روحالله خالقی، جواد معروفی و حسین تهرانی تلمذ کرد. هر چه در نوازندگی، چیرهدست بود، علاقه چندانی به آهنگسازی نداشت. به تدریس عشق میورزید و شاگردان بسیاری تربیت کرد که بسیاری از آنها به استادانی صاحبنام در موسیقی ایرانزمین تبدیل شدند. هفدهم اسفندماه سال 99، نخستین سالروز درگذشت هوشنگ ظریف بود. همسرش بعد از 70 سال همنشینی و همصحبتی عاشقانه، حالا یک سال است با خاطرات او سر میکند. پروین صالح، از موسیقیدانهای بنام ایرانزمین و نوازنده برجسته ویولن و قیچک بود و زندگی مشترک کنار هوشنگ ظریف را با شهادت روحالله خالقی آغاز کرد. بعد از گذشت یک سال، هنوز داغ دلش تازه است، هنوز هم وقتی نام «ظریف» به میان میآید، بغض میکند و از خوبترین مرد دنیا سخن میگوید؛ مردی که شاگردانش را مانند فرزندانش دوست داشت و «باباجون» صدایشان میکردند. در نخستین سالروز درگذشت هوشنگ ظریف، با همسر هنرمندش به گفتوگو نشستیم تا از روزهای خوش و آرام گذشته و دلایل ماندگاری ظریفِ موسیقی ایران بگوید. ماحصل این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
هوشنگ ظریف چگونه پای در وادی موسیقی گذاشت؟
او بعد از پایان کلاس چهارم دوره ابتدایی، تحصیلات خود را در هنرستان موسیقی ملی به ریاست استاد روحالله خالقی ادامه داد، یعنی کلاس پنج و ششم ابتدایی را در هنرستان سپری کرد. با توجه به علاقه زیادی که به تار داشت، این ساز را بهعنوان ساز اصلی خود انتخاب و در کلاس استاد موسیخان معروفی، نوازندگی تار را آغاز کرد. دروس دیگر موسیقی را تا مقطع دیپلم، طبق روال هنرستان، نزد استادان بزرگی چون روحالله خالقی، جواد معروفی و حسین تهرانی ادامه داد. در سال 1337 دیپلم گرفت و فارغالتحصیل شد، سپس در طی چهار سال، دوره عالی را در هنرکده موسیقی گذراند و در محضر استاد بزرگ تار، علیاکبرخان شهنازی به فراگیری ردیفها پرداخت. هوشنگ ظریف همواره یکی از بهترین شاگردان هنرستان در دوره خود بود. بعد از فارغالتحصیلی، به استخدام وزارت فرهنگ و هنر درآمد. از آن به بعد فعالیتهای خود را در گروههای مختلف آغاز کرد و بهعنوان نوازنده و تکنواز در ارکستر موسیقی ملی به رهبری استادان بزرگ آن زمان ازجمله آقای علیمحمد خادم میثاق و اکبر حقکردار و ارکستر شباب به رهبری آقای حسین دهلوی مشغول شد. همچنین در ارکستر بزرگ ملی به رهبری استاد مهدی مفتاح حضور داشت.
استاد ظریف در بسیاری از کشورهای دنیا به روی صحنه رفت. این اتفاق چگونه رقم خورد؟
از سال 1342 به دعوت آقای حسین دهلوی که ریاست وقت هنرستان موسیقی را بر عهده داشت، به تدریس پرداخت. این تدریس به مدت طولانی و تا انقلاب ادامه داشت. پیش از انقلاب، شاگردان زیادی تربیت کرد. همین حالا تمام شاگردانش از استادان بسیار بزرگ مملکت ما محسوب میشوند. هوشنگ ظریف سالها فعالیت هنری خود را تنها با گروه استاد فرامرز پایور ادامه داد. حاصل این همکاری، کنسرتهایی بود که در کشورهای آسیایی، اروپایی و آمریکایی برگزار شد، ازجمله در سال 1352 به 20 دانشگاه در آمریکا برای اجرای موسیقی سنتی ایران رفت و در سال 1354 در فستیوال موسیقی «شانکار لعل» در هندوستان و در سال 1364 در فستیوال «اینسبورگ» در اتریش شرکت کرد و موجب شناسایی و معرفی موسیقی سنتی ایران شد. در بسیاری از فستیوالهای دیگر نیز شرکت و برای شناساندن موسیقی ایرانی تلاش کرد. او علاوه بر نوازندگی تار، به نواختن سهتار و تنبک نیز آشنایی کامل داشت. علاوه بر این در نتنگاری اولین متد نوازندگی تنبک به کوشش استاد حسین دهلوی و همچنین تصحیح ردیف آوازی استاد محمود کریمی، تألیف محمدتقی مسعودیه، نقش مؤثر و فعالی داشت. تکنوازیهایی که از او به یادگار مانده؛ تکنوازی دشتی و اصفهان بوده و همچنین همنوازیها همراه با استاد پایور است. رد گوشههایی از ردیف موسیخان معروفی به کوشش کامبیز روشنروان و اجرای دستور مقدماتی تار؛ کتاب اول و دوم هنرستان به کوشش استاد روحالله خالقی نیز موجود است. هوشنگ ظریف دارای مدرک درجهیک هنری بود که معادل دکتری است. تقریباً تا اواخر زندگی خود، در دانشکده موسیقی دانشگاه هنر و هنرستان موسیقی دختران به تدریس اشتغال داشت. در سال 1317 به دنیا آمد و هفدهم اسفندماه سال 1398 نیز بدرود حیات گفت.
همانطور که اشاره کردید آقای ظریف، شاگردان بسیاری را تربیت کرد. چرا او بیشتر وقت خود را صرف نوازندگی و تدریس کرد؟
فعالیتهای موسیقایی او بعد از انقلاب نیز ادامه داشت، در دانشکده موسیقی و در هنرستان موسیقی دختران تدریس و کلاسهای خصوصی هم برگزار میکرد. تا زمانی که توان در بدن داشت به آموزش شاگردان مشغول بود، تا اینکه مریض و بستری شد و دیگر نتوانست به کلاسها برود.
بیماری او با افسردگی شروع شد. علت چه بود؟
به هر صورت شرایط برای او نامساعد و نامناسب شده بود. هنرمند، روحیه بسیار حساسی دارد. شرایطی برای او ایجاد شد که حساستر شد و افسردگی گرفت. البته دکترش تشخیص داد آلزایمری که بعداً گریبان هوشنگ ظریف را گرفت هم نتیجه همان افسردگی بود.
دقیقاً شرایط چگونه بود؟
گرفتاریهایی که برای موسیقی، موسیقیدانان و همه هنرمندان ایجاد شد، او را ناراحت و دلگیر میکرد.
یعنی معتقد بود موسیقی روز، چهره خوبی ندارد؟
بله، اصلاً از وضعیت موسیقی راضی نبود. موسیقی جدید را هیچ نمیپسندید، رویش نظری نداشت و چندان موافق اوضاع نبود.
جملهای از او نقل شده که در موسیقی روز، عشق نیست...
بله، همانطور که او گفت؛ شاگردان هنرستان با عشق به هنرستان میرفتند و با عشق، موسیقی را دنبال میکردند. آن زمان اینقدر به دنبال مادیات نبودند. حالا شرایط فرق میکند، اما آنوقت عشق بود و به موسیقی، عشق داشتند، نه این که هر سازی را یاد بگیرند تا بروند تدریس کنند یا در گروهها بنوازند یا مصرفش کنند؛ اصلاً چنین حرفهایی مطرح نبود. آنها موسیقی را دوست داشتند و به موسیقی، عشق میورزیدند. استادانی که آن موقع بودند نیز فرق میکردند؛ از استاد کلنل وزیری تا دیگر استادان هنرمند. آن زمان، فردی مثل استاد خالقی ریاست هنرستان را بر عهده داشت که خودش عاشقی موسیقی بود و قطعات ماندگاری که ساخته را شنیدهایم.
روحالله خالقی برای انتخاب ساز هنرجویان، از روی فرم انگشتان دست، آنها را راهنمایی میکرد. درست است؟
بله، همینطور است. وقتی آقای ظریف برای آزمون ورودی به هنرستان رفت، آقای خالقی گفت: «میخواهید چه سازی بزنید؟» هوشنگ ظریف پاسخ داد: «تار». آقای خالقی پرسید: «چرا میخواهی تار بزنی؟» آقای ظریف گفت: «تار را دوست دارم. برادرم ویولن میزند، من هم دلم میخواهد تار بزنم». بعد آقای خالقی گفت: «دستهای شما را ببینم»، وقتی دستان او را دید، گفت: «انگشتان شما، خیلی به درد تار میخورد. انگشتان شما بلند است و برای نوازندگی تار بسیار مناسب است».
شما و هوشنگ ظریف ازجمله زوجهای موردتوجه روحالله خالقی بودید، بهطوریکه او در محضر عقد بهعنوان شاهد حاضر شد. دراینباره هم برایمان توضیح بدهید...
وقتی میخواستیم ازدواج کنیم، از استاد خالقی خواهش کردیم تشریف بیاورد و شاهد عقد ما باشد. او با کمال محبت، خواهش ما را پذیرفت و آمد و شاهد عقد ما شد. استاد خالقی به گونههای دیگری نیز محبت خود را به «ظریف» نشان داد، چون او را بسیار دوست داشت. «ظریف» هم در دوران تحصیل و هم در دوران فعالیت حرفهای، آدمی جدی و منظم بود. او بهخوبی درس میخواند و تمرینهای ساز را بههیچعنوان از دست نمیداد. «ظریف» همیشه شاگردی موردتوجه بود. استاد خالقی نیز به دلیل نظم، استعداد و پشتکار «ظریف»، به او محبت داشت.
شما و آقای ظریف چگونه با یکدیگر آشنا شدید؟
ما از 10، 11سالگی در هنرستان با همدیگر در یک مدرسه بودیم، درس خواندیم و بزرگ شدیم.
و ازدواجی عاشقانه داشتید...
بعد از آشنایی طولانی، تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم و 70 سال با یکدیگر زندگی کردیم؛ از روزی که در هنرستان بودیم تا روزی که از دنیا رفت. زندگی آرامی داشتیم، بچههای ما خوب بودند و خودش هم بینهایت خوب بود. متأسفانه رفیق نیمهراه من شد و زودتر از من رفت. قرار نبود چنین اتفاقی رخ دهد. قرار ما این نبود. قرارمان این بود که دوتایی با همدیگر برویم، ولی نشد. مرا اینجا تنها گذاشت و رفت.
اکنون روزها را چگونه میگذرانید؟
من که دیگر فعالیت موسیقایی نمیکنم، بازنشسته هستم، در منزل نشستهام و زندگی را با خاطرات بسیار خوشی میگذرانم که داشتهام؛ چه از نظر کاری و چه ازلحاظ خانوادگی.
هوشنگ ظریف به شاگردانش تأکید میکرد وقتی همه مطالب را یاد گرفتند، بروند سبکهای استادان دیگر را نیز تمرین کنند؛ روحیهای که در دیگر استادان موسیقی بهندرت یافت میشود...
هوشنگ ظریف اصرار داشت شاگردانش بعد از تکمیل ردیفنوازی و فراگیری کامل کتابها و ردیفها نزد او، به محضر استادان دیگر بروند و سبک آنها را هم یاد بگیرند، سپس از بین این سبکهایی که یاد گرفتند، سبکی از خودشان داشته باشند.
پس هوشنگ ظریف، مخالف تقلید بود...
بله، همیشه تأکید داشت کپی نکنید و صرفاً به کار با یک استاد نپردازید. خودتان باشید و این ردیفها را که نواختید، از خودتان نیز سبکی بنوازید، نه این که ببینید استادتان چه به شما میگوید. البته استاد ظریف به آنها یاد میداد و شاگردان باید فرامیگرفتند، ولی بر خلاقیت شاگردان نیز پافشاری میکرد.
«ظریف» هیچ اصراری نداشت که فقط سبک او را یاد بگیرند. شاگردانش نیز هوشنگ ظریف را عاشقانه دوست داشتند و هنوز هم دوستش دارند. از محبتهایی که به من روا دارند، کاملاً معلوم است تا چه اندازه به استادشان علاقه داشتند.
آقای ظریف درزمینه نوازندگی به درجات رفیعی رسید، اما چرا کمتر به آهنگسازی پرداخت؟
او علاقهای به آهنگسازی نداشت. آن زمان آقای دهلوی، استاد آهنگسازی ما بود و به شاگردان میگفت: «قطعهای بسازید»، اما «ظریف» علاقهای به آهنگسازی نداشت و عاشق تدریس بود. نوازندگی سولیستی را نیز با اکراه قبول میکرد. اهل خودنمایی نبود و نمیخواست خودش را لانسه کند و بگوید: «من نوازندهای برجسته هستم». بههیچعنوان اینگونه نبود. تمام موزیسینها اخلاق او را میشناسند و میدانند انسانی بسیار فروتن، عاشق شاگردانش بود. کلمه «باباجون» خطاب به شاگردان از دهان «ظریف» نمیافتاد. تمام این شاگردان بعدها به دوستان بسیار صمیمی او تبدیل شدند و تا اواخر عمر از «ظریف» جدا نشدند، بهخصوص چند نفر از آنها خیلی به او نزدیک بودند و مدام به منزل ما میآمدند.
میتوانید چند تن از آنها را نام ببرید؟
استاد علیزاده، آقایان فرهاد احمدی، آقای خدیو رفعتی، آقای اشکان مستجابی، آقای امیرحسین رضا و دوستان دیگر به دیدن او میآمدند. هنرمندان ما محبت زیادی داشتند. البته دوست نداشتم بیایند عکس بیندازند یا دور «ظریف» را شلوغ کنند. بیشتر میخواستم خودش همراه با پرستارش باشد تا آرامش او حفظ شود.
شاگردان شاخص استاد، چه کسانی بودند؟
تا جایی که به خاطر دارم آقایان علیزاده، طلایی، ارشد تهماسبی، حمید متبسم، اشکان غفوری، کاظم عالمی، امیرحسین رضا، فرهاد احمدی و خدیو رفعتی ازجمله شاگردان او بودند.
در این میان، کسی همچون امیرحسین رضا از 12 سالگی در محضر هوشنگ ظریف بود. درست است؟
بله، آقای ظریف، بسیار او را دوست داشت. از روز اولی که «ظریف»، کلاس تأسیس کرد، آقای امیرحسین رضا را برای تدریس در کلاس برگزید و هنوز هم او در آموزشگاه هوشنگ ظریف، مشغول به کار است. البته «ظریف»، همه شاگردانش را دوست داشت و فرقی بین هنرجویانش نمیگذاشت. عاشق همه آنها بود، به تمام شاگردانش علاقه داشت، به همه آنها احترام میگذاشت و «باباجون» از زبانش نمیافتاد. محبت فراوانی به تمام شاگردانش داشت. درمجموع به نظر من که همسرش بودم؛ آدم بینظیری بود.
هوشنگ ظریف درباره دیگر نوازندگان تار چه نظری داشت؟
معتقد بود هر فردی سبک خاص خود را دارد و بهنوعی ساز میزند. وقتی از او میپرسیدند: «فلان نوازنده چگونه مینوازد؟» میگفت: «هر گلی، بویی دارد و همه خوب هستند». یککلام در عمرش نگفت مثلاً مضراب فلانی خوب نیست. ابداً اهل این حرفها نبود. همه را دوست داشت. میتوانم بگویم همه موسیقیدانها؛ از استادان قدیم تا موزیسینهای جدید دوستش داشتند و به او احترام میگذاشتند. رفتار و منش ویژه و شخصیت خاصی داشت. به همه عشق میورزید. شاگردانش مثل فرزندانش بودند و تمام آنها را به چشم اولادش میدید.
تمبر یادبود هوشنگ ظریف نیز چاپ شد.این اتفاق چه حس و حالی برای شما داشت؟
گروهی متشکل از بچههای هنرستان موسیقی، آقای ظریف را میشناختند و میدانستند از استادان برجسته موسیقی ایران است. تمبر یادبودی برای استاد دهلوی و تمبری برای آقای ظریف در یونسکو چاپ کردند. از همه عزیزان دستاندرکار چاپ تمبر تشکر میکنم.
و اما حرف و سخن پایانی...
حرفی ندارم؛ فقط میتوانم بگویم که خیلی متأسفم، ولی تحمل میکنم. خداوند قدرتی در من گذاشته تا قبول کنم هر بشری یک روز میآید و روزی که خدا میخواهد، باید برود، بنابراین باید تحمل کرده و فرزندان و اطرافیان را با غصهدار بودنم ناراحت نکنم. بههرحال قسمتی بوده که خداوند برای ما در نظر گرفته است.