پزشک جمهور برای ایران
رضا صادقیان( روزنامه‌نگار)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2453
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


اینترنت به مثابه حجره زلیخا

خشایار کرمی بهمنیاری (فعال فرهنگی)

هم‌چو آن حجره زلیخا پر صور
تا کند یوسف بناکامش نظر
چونک یوسف سوی او می‌ننگرید
خانه را پر نقش خود کرد آن مکید
تا به هر سو کِ نْگرد آن خوش‌عذار
روی او را بیند او بی‌اختیار 
آخرین داستانی که خداوندگار معرفت در مثنوی معنوی آورده‌ است حکایت پسران پادشاهی است که به قصد گلگشت در قلمرو پدر از او اذن سفر خواستند و پدر ایشان را به سیر آفاق اجازه داد مگر قلعه‌ذات‌الصور. اما فرزندان به مصداق «الإنسان حریص علی ما منع (انسان نسبت به چیزی که از آن منع می‌شود، حرص می‌ورزد)» بدان‌سو شتاب کردند و دژی هوش‌ربا یافتند که سراسر تمثال زیبارویی دلفریب بود. پرده بر عقل‌شان افتاد و... بماند که افسانه‌ها و اساطیر از کجا آمده‌اند و چه کارکردی در تمدن‌های بشر داشته‌اند، اما به شهادت تاریخِ مکتوب، دوهزار و پانصد سال پیش بشر عزم خود را جزم کرد تا اسطوره‌ها را بر درگاه معبد«عقل» قربانی کند و دیگر جز به فرموده‌ عقل خودبنیاد سخنی از هستی نگوید و بسیاری می‌گویند فلسفه همان روز متولد شد؛ روز گذار از «اسطوره» به «عقل». صدها سال او البته در جهدی بی‌پایان هر چه را رهزن عقل بود به کناری راند به امید آنکه خانه هستی جز به نور عقل منور نباشد.(۱) 
تاریخ را که می‌خوانی متحیر می‌شوی از آن همه تلاش حکیمان دوران‌ساز که دود چراغ و خون دل خوردند تا بند‌بند گره‌های کور معرفت را یک‌یک بگشایند مگر «عقل خودبنیاد» بر دو پای خویش بایستد. از روزی که دکارت فریاد کشید‌ «می‌اندیشم پس هستم» تا روزی که ‌هایدگر پایان فلسفه را اعلام کرد، پنداری چیزی نمانده بود که بشر نداند.(۲) تا آنکه «اینترنت» آمد و تاریخی جدید آغاز شد. عجایب صنعتی که در کسری از ثانیه خروارها کلمه و تصویر را در پیش چشمان متحیرمان ردیف می‌کند تا بسان حجره‌ زلیخا از دیدن او گریزی نباشد و هرطرف که سر بگردانیم، جز آنچه او نشان می‌دهد، چیزی را نبینیم و به چیزی نیندیشیم. پنداری هیچ نمی‌دانستیم و او اکنون آمده است تا «همه‌چیز دانمان» کند. پیش از آن هم به برکت «رسانه» و «تبلیغ» البته پایه‌های چوبین عقل و استدلال شکسته بود و اسطوره‌ها در هیأت سوپرمن‌ها و مردان عنکبوتی و خفاشی و زن‌های شکست‌ناپذیر بازگشته‌ بودند، اما گفته‌اند این یکی دیگر یک «رسانه» و «ابزار» نیست. برای خودش «هستی» دارد و اگر چه «ایده»اش را بشر ساخته و پرداخته، ‌اما او اکنون خود «ایده‌ساز» است. بیش از آنکه ابزار ما باشد ما ابزار اوییم. برایمان «برنامه» می‌نویسد که کی و کجا بخوریم و بخوابیم. در تنهایی و خلوت برایمان جمع‌ و گروه مجازی می‌سازد و در میان جمع و گروه حقیقی تنهایمان می‌کند تا فقط به او مشغول باشیم. در این قلعه‌ ذات‌الصور و در این دژ هوشربا باید غرق در تمثال‌های ذهن‌پریش، چشم به درگاه و گوش به فرمان او بنشینیم و برای نشان دادن غصه و شادی‌هایمان، برای ابراز دوست داشتن‌ها و دشمن‌شمردن‌هایمان از او شکلک و دستور بگیریم. میزان عشق و نفرتمان را او حد می‌زند و هرچه را بخواهیم به‌ ما ارزانی می‌دارد، اما آنگونه که خود می‌خواهد. «اطلاعات» را به‌جای «فهم» به خوردمان می‌دهد تا «بیشتر بدانیم» و «کمتر بیندیشیم»(۳)
 ما نیز برای هر عنایت خرد و درشت او باید ابتدا به درگاهش بیاویزیم و با اثر انگشت اعلام کنیم که «من موافقم» تا در بگشاید و نواله‌‌ای بر این درگاه برایمان بگذارد و هیچ نمی‌اندیشیم او با این «موافقت»های ما چه‌ می‌کند.
........................................................................
۱- ایده در غرب، محمدمهدی اردبیلی(سلسله درس‌گفتار)
۲- فلسفه روشنگری، ارنست کاسیرر
۳- اینترنت‌ما؛ اطلاعات زیاد و فهم کم در عصر کلان‌داده‌، مایکل پاتریک لینچ