مروری بر رفتار اهالی رسانه در حوزه فرهنگ در چند روز گذشته
چه کسی پژمان جمشیدی را عصبانی کرد؟
همدلی| علی نامجو: در هفتهای که گذشت دومین چهره نامدار فوتبال ایران که چهرهای هنری هم پیدا کرده بود، هم به رفیق و دوست قدیمیاش پیوست و بعد از چند روز مبارزه با ویروس کرونا روی تخت بیمارستان درگذشت. مهرداد میناوند و علی انصاریان دو چهره محبوب فوتبال ایران بودند که حتماً رفتنشان در این دوران به محبوبیت آنها اضافه کرد و باعث شد بسیاری از طرفدارانشان که در دوران حضور این دو در زمین فوتبال با آنها خاطره داشتند و حتی کسانی که در آن سالها هنوز به دنیا هم نیامده بودند، در صفحات مجازیشان از این دو ستاره سالهای دور زمین فوتبال و چهره سرشناس رسانه در این دوران یاد کنند و با انتشار عکس یا فیلمی مربوط به این دو فوتبالیست کهنهکار سعی کنند در خیل عزاداران آنان قرار بگیرند. این که یک کشور با آدم یا آدمهایی تا این حد احساس نزدیکی کنند که بخواهند به درگذشتشان اینطور واکنش نشان بدهند، فقط محدود به کشور ما نیست و بارها و بارها دیدهایم با مرگ یک ستاره عالم ورزش، موسیقی یا سینما در سراسر دنیا موجی از پیامها به راه افتاده و بسیاری تعجب و تأثر خودشان را به این شیوه نشان دادهاند. در این شرایط اما رسانههای حرفهای با مردمی که به فضای مجازی دسترسی دارند و میتوانند هر محتوایی را که دوست دارند منعکس کنند، ظاهراً باید تفاوت بنیادینی داشته باشند. فارغ از این که در طول دوران شیوع ویروس کرونا در ایران هزاران نفر جان خودشان را از دست دادهاند و حتماً اغلب آنان قهرمانان خانوادهها و دوستان خود بودهاند و صرفنظر از اینکه حتماً همه ما از درگذشت آدمهایی که میشناسیمشان بیشتر تحت تأثیر قرار میگیریم و رفتنشان برایمان خیلی خیلی متأثرکنندهتر از شنیدن خبر مرگ هفتاد یا هشتاد نفر در روز است، اما سه نکته اساسی را باید در برخورد رسانهها با مرگ میناوند عزیز و انصاریان گرامی موردتوجه قرار بدهیم. به قول علیرضا بهرامی روزنامهنگار کهنهکار که سالهای سال است دارد در فضای ادبیات و شعر نفس میکشد «آن تیم پزشکی که به هر دلیل و با هر نیتی، با وجود روندهای قطعی پزشکی، 80میلیون نفر را به آن شکل، به عرصه دعا و معجزه میکشاند، آن روند را ایجاد میکند که مادر و دوستان بیمار بنشینند ویدئوهای از سر اجبار تولید کنند که «دعا کنید معجزه بشه»، نهفقط به تمام باورهای دینی، عقیدتی و عرفی مردم، بلکه به ماهیت «امید» در جامعه نیز خیانت کرده است.
-با این روند پیشآمده برای واکسن، هر فرد مشهوری که پسازاین براثر ابتلا به ویروس کرونا از دنیا برود و به قول فضای مجازی، شهید واکسن بشود، امنیت عمومی جامعه و ساختار حاکمیت، یک گام بیشتر به مخاطره میافتد. در این حجم انبوه پرداختن به اندوه، در حجم انبوه خبررسانی درباره یکی از هزاران جانباخته بیماری همهگیر و در حجم پرشمار انتشار عکسهای مادر علی انصاریان حین خاکسپاری او، هیچکس، هیچکس به این فکر نمیکند، یا دستکم دراینباره حرف نمیزند که چه بلایی بر سر شرایط روحی هزاران نفری میآید که در بستر این بیماری، شرایط دشواری را میگذرانند.»
مسئولیت رسانه در ایجاد این موج ناامیدی تا چه حد است؟ آیا مخابره لحظهبهلحظه وضع جسمانی دو بیمار که ریه آنها بیش از هشتاد درصد با ویروس درگیر شده، آنهم کسانی که چهرههای تأثیرگذاری در رسانههای رسمی و مجازی بودهاند، کار حرفهای رسانههاست؟
حتماً تولید محتوای زرد، میتواند به بیشتر دیده شدن هر شخص یا رسانه کمک کند، اما گاهی این دیده شدن خطوط حرفهای کار اهالی این حوزه را زیر پا میگذارد و در آن صورت چنین رسانهای اصلاً دیگر در این محدوده تعریف نمیشود. این اتفاق از سوی خبرنگاران و روزنامهنگاران هم میتواند بیفتد و در طول سالهای گذشته بارها و بارها افتاده. از یاد نبردهایم گزارش لحظهبهلحظه حرکت آن خواننده معروف بهسوی مرگ روی تخت بیمارستان را که از طرف یکی از اهالی بهاصطلاح رسانه در فضای رسمی و مجازی مخابره شد تا لحظه ایستادن قلب او. حالا هم در جشنواره فیلم فجر که پیشتر درباره رعایت شدن یا نشدن پروتکلهای بهداشتی در آن نوشتهایم و در طول چند روز گذشته کارگردان نامداری همچون بهروز افخمی با حضور بدون ماسک در آن و البته بیان سخنانی که به باور پزشکان نه در صلاحیت او بوده و نه در تخصصش، اتفاق عجیبی رخ داده که به نظر نمیرسد تصادفی یا اصلاً اتفاق باشد.
به نقل از مهر؛ روز شنبه در حین برگزاری نشست رسانهای فیلم «خط فرضی»، بهواسطه طرح سؤالی غیراصولی و غیرمنصفانه از سوی یکی از حاضران در نشست، گویی خاطره سه سال پیش تکرار شد؛ پژمان جمشیدی خطاب سؤال فردی قرار گرفت که او را متهم به «تلاش برای دیده شدن به هر قیمت» کرد و فراتر از آن ورودش به عرصه بازیگری را محصول حضور در پارتیهای شبانه دانست! طرح این پرسش غیرحرفهای و غیراخلاقی آنهم در فضای نشست رسانهای جشنواره با واکنش محمود گبرلو مجری نشست هم مواجه شد، اما جنبه مهمتر ماجرا کیفیت مواجهه پژمان جمشیدی با این پرسش بود.
جمشیدی که بهوضوح همچنان از درگذشت دو دوست قدیمی خود مهرداد میناوند و علی انصاریان متأثر بود، در واکنش به این پرسش خاطرهای را مطرح کرد، او از خوشحالیاش از خواندن مطلبی مثبت درباره بازیگریاش گفت و اینکه بلافاصله بعد از همین خبر بود که خبر تلخ درگذشت علی انصاریان مخابره شد. جمشیدی همچون یک هنرمند حرفهای در مقابل این بیانصافی محرز، ترجیح داد از احوالات خود بگوید و اینکه اساساً زندگی این اندازه هم برایش اهمیت ندارد که بخواهد برای دیده شدن در آن کاری انجام دهد.
هرچند واکنش جمعی اصحاب رسانه با تشویقهای اعتراضی نسبت به پرسش مطرحشده نشان داد این جنس «بیانصافیها» (که آزیتا حاجیان بازیگر پیشکسوت حاضر در نشست بهحق نسبت به آن گلایه کرد) را نمیتوان به جامعه رسانه تعمیم داد، اما ایکاش محل طرح مباحثی ازایندست، جایی غیر از ویترین رسمی اصحاب رسانه در مهمترین رویداد سینمایی کشور میبود.
از سوی دیگر ایده ارسال سؤال مکتوب در نشستهای رسانهای جشنواره منباب مدیریت این جنس حواشی است؛ محمود گبرلو در مقام مجری نشست، اما هم در خواندن سؤال ارسالی که مشخص بود عاری از اصول حرفهای و اخلاقی است، مرتکب اشتباه شد و هم در مرحله بعد با دعوت از فرد سؤالکننده برای ایستادن و طرح شفاهی همان مواضع که متأسفانه بیش از قرائت متن مکتوب، فضای نشست را از فضای رسانهای و حرفهای دور کرد.
چه بپذیریم و چه نه، امروز کسی به نام پژمان جمشیدی بهعنوان یکی از جدیترین بازیگران سینمای ایران به جامعه معرفی شده و دارد کار حرفهای در این زمینه را تجربه میکند. نکته مهم برای کسی که اهل رسانه و نقد فیلم معرفی میشود این است که باید بازی یک بازیگر را موردنقد قرار بدهد و مثلاً بگوید از اینجای کار شما خوشم آمد و از آنجایش نه. اینکه یک نفر بگوید شما در فوتبال چیزی نشدید و حالا هم به سینما آمدهاید برای دیده شدن، اما دیده شدن به هر قیمتی خوب نیست و شاید راههای بهتری هم پیش روی شما برای رسیدن به این هدف باشد، صدور یک حکم کلی است که نه نقد بهحساب میآید و نه سؤال. این یک رأی از جانب کسی است که ظاهراً از بازیگر شدن یک فوتبالیست عصبانی است، همین.