نقد و بررسی «گلولههای برفی من» از اسماعیل علیپور
بر سنگ سیاه تو رود میخواند خمیده!
فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)«گلولههای برفی» حاوی ۱۵۵ شعر کوتاه وهایکوواره است.هایکو چند شاخصه مشخص دارد. اول این که ۱۷ هجایی است که در شعر ایران رعایت نمیشود.
دوم این که از تزیینات صوری یا آرایههای ادبی به تقریب تهی است.هایکو تشخیصپذیر است. ممکن است موجودات بیجان درهایکو جان بگیرند.هایکو بیتعلق است و خرسند و از «ذن» باشویی که رنگ و بوی عرفانی دارد پیروی میکند.
این، یکی از شاخصههایی است که شاعر ایرانی و غیر ایرانی باید بروند «ذن» یا آیین و درس و دروس باشو را با دل و جان به ایران بیاورند و در آن غرق شوند. از لحاظ ساختهایکو یک فضای گرگ و میشی و حرکتی دارد که پس از همین حرکت محو میشود و دنیای واقعی را مقابل چشم ما میآورد. مثلا: «پشت این شب سیاه/دم تکان میدهد؟!/ماهی سپید!» همان طور که میبینید یک نوع تضاد و تناقض شاعرانه هم درهایکو هست. مثل «سیاه و سپید» سطر نخست یک استعاره دارد: «پشت این شب سیاه» «دم تکان میدهد» هم حرکتهایکو است و هم میتواند کنایهای باشد از «خودی نشان دادن و خودنمایی ماهی سپید». با این اوصاف بسیاری از قطعات گلولههای برفی ویژگیهایهایکو را در خود میگوارد.
مثل قطعه زیری: «بر سنگ سیاه تو/رود میخواند/خمیده!».
تفاوت اینهایکو با بالایی، قدرت تخیل شاعرانه علیپور است. سطر اول و دوم شعر را ساده میکند و سطر آخر شعر را دست نیافتنی یا ممتنع کرده وهایکو را به طرف شعر برده است.
هایکو بودن یا نبودن این قطعهها فضیلتی برای واضع آنها نیست؛ مهم زیبایی و لذت ایجاد کردن است که علیپور ما را از آن بیبهره نکرده است: «این صبح بیپنجره/صدای یادها/از کجا میوزد!». شعر بالایی از استعاره و حسامیزی و پارادوکس لبریز است، اما شعر قابل فهم است.
یکی از شاخصههای سهل و ممتنع بودن یک شعر هم همین است که مثل ویتامین جسم و روح آدمی را شاداب میکند: «غروبی نرم/سینهی لنج/بهار آن سالها!؟» شعر بالایی به خاطر حسامیزی «غروب نرم» و استعاره مکنیه«سینه لنج» تجلی یافته و از همه مهمتر بومیگرایی در این شعر بیفعل است.
علیپور یک شاعر صاحب سبک است. او در یک جا متوقف نمیشود و با شیوههای مختلف به سراغ ابژه و سوژه میرود: «دو شعر در حال سرودن است/عکسی به یادگار ----- میاندازم». در این پلان شعر بالایی دیداری شده است.
اصولا شعرهایی از این دست را باید در سکوت دید و در انزوا خواند. به عنوان مثل در قطعه پایانی شاعر میگوید: «با کهنه و شیشهشور/پاک میکند -----رویاهایش را/زن». علیپور کاشف لحظههای ناب زندگی است. او در یک لحظه عین را به ذهن متصل میکند. او با این کار با شگرد خاص خود کلام را ارتقا میدهد. دفتر شعر «گلولههای برفی من» یک قدم به پیش است و نقد کار شاعرانه اسماعیل علیپور فرصتی دیگر میطلبد.