فرازونشیب رابطه هنـرمنـدان و حاکمـان
تاها بهبهانی (نقاش)هنرمندان در طول تاریخ در برخورد با سیاستمداران و حاکمان و سلاطین گاه دورههای درخشان و روشن و گاه کدر و تاریک داشتهاند. کسی نظیر میکلآنجلو در بستری از حمایت و تشویق خانواده مدیسی قرار میگیرد و هنرمندی چون «گویا» زیر سلطه جلادان کلیسا و این بستگی به تقدیر و سرنوشت هنرمند دارد که در کدام سرزمین یا در کنار کدام حاکمان و غاصبان یا در کنار کدام دلسوزان وطن قرار گرفته باشد. دنیای سیاست میتواند هنرمندی را به خاک سیاه بنشاند و میتواند او را به درجات بالا ارتقا بدهد. وقتی کشوری توسط افراد دانا و با خرد و دلسوز اداره میشود، هنرمندش، عالِماش و فرهیختهاش در بستری از حمایت و آسودگی خیال به خلق و کشف و اختراع میپردازد. اگر هم از بد حادثه نادانان و حاسدان و متفرعنین حاکم شوند، هنرمند باید به دنبال آب و نان بخور و نمیری برای خودش و خانوادهاش باشد، تا خلق و ابداع و کشف و شهود. اینکه میگویند هنرمندان بزرگ در دل سختیها به وجود میآیند، سخن یاوهای است، چون هنرمند امکانات میخواهد، غذا میخواهد و حمایت میخواهد تا بتواند آنچه در فکر و ذهنش دارد به صورت یک اثر هنری عرضه کند. در محدودیتها و سختیها، ترس از آینده تاریک، ترس از فردای نامعلوم و ترس از جنگ و قحطی و آوارگی بخش بزرگی از ذهن هنرمند را اشغال میکند و دیگر مجال و انرژی برای خلق اثر هنری باقی نمیگذارد. فرانسه کشوری است که همیشه هنرمندانش در بدترین شرایط از موقعیت و امکانات خوبی برخوردار بودهاند. این وضع میسر نبوده جز با داشتن فضایی روشنفکرانه و عالمانه که نگذاشتند سیاستها و سیاستمداران بیسلیقگیهای خود را جولان دهند؛ این همان فضایی است که همیشه مورد حسرت و رشک ما بوده است. از سوی دیگر تمام هنرمندان ایران در چند سال اخیر تحت تأثیر سیاستهای نابخردانه بینالمللی دچار مشکلات زیادی شدهاند، طوری که درها بر رویشان بسته شده است. برخی از این سیاستمداران نادان در جهان هنرمندان را همردیف سرمایهداران و کارخانهداران و ثروتمندان قرار دادهاند و همه فعالیتهایشان را تا حد زیادی محدود کردهاند. کسی چون من مدت زیادی در هیچ نمایشگاه بینالمللی شرکت نداشتم. نمیدانم چرا مردم و هنرمندان باید چوب تحریمها را بخورند؟ من که در هیچ یک از تصمیمگیریهای کلان حضور نداشتهام. هدف من فقط این بوده که هنر مملکتم را به جهانیان نشان بدهم و بگویم ایران کشوری است با تمدنی بزرگ و پیشینهای فاخر که هنرمندانش میتوانند حرفهای تازهای برای دنیا داشته باشند، اما وقتی در این سن و سال راه را بر من میبندند، نمیدانم چه آیندهای در انتظارم خواهد بود. شاید اگر این ماجرا وقتی پیش میآمد که بیست ساله بودم میتوانستم افقهای روشنتری را برای آینده ببینم، اما امروز افقهای آینده برایم به شدت کدر است و با تمام تلقینی که به خودم و شاگردانم درباره وظیفه جمعیمان برای هدف معرفی و حفظ هنر ایران به جهان انجام میدهم، متأسفانه بسیاری مواقع به وضع و حال هنر کشورمان گریه میکنم.