نگاهی به شعر «سرود کبوتر» ملکالشعرا بهار
بدن کافورگون، پاها چو شنگرف
فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)شعر «سرود کبوتر» ملکالشعرا بهار نمایشگر تجارب حسی و زبان پاک و سخته شاعر است که در همدیگر ادغام شدهاند. بهار علاقه مفرطی به نگهداری کبوتر داشت. او در این چهار پاره عاشقانه، آنها را خطاب قرار میدهد: «بیایید ای کبوترهای دلخواه/بدن کافورگون پاها چو شنگرف/بپرید از فراز بام و ناگاه/به گرد من فرود آیید چون برف/ سحرگاهان که این مرغ طلایی/ فشاند پر ز روی برج خاور/ببینمتان به قصد خودنمایی/کشیده سر ز پشت شیشه در...». گاهی بهار در امواج درهم رونده زبان و خیال، آن چنان بیتابان مستغرق میشود که دیگر مجالی برای برخورد هدفمند با زبان پیدا نمیکند. بهار در خیال فرهیخته خود، «کبوتران» سفید را به «برف» تشبیه کرده است. این تشبیه از ذهن شاعر بیرون تراویده. مثل تشبیههای مهمل و دستمالی شده شاعران گذشته نیست. مثل: «قد سرو، موی کمند، نرگس چشم، لعل لب و امثالهم». در بیت سوم شاعر «مرغ طلایی» را استعاره از خورشید کرده است. «پر» استعاره از نور است. بیت چهارم با وجود آن که از آرایه خالی است، اما با شعر بسیار هماهنگ شده و آن خودنمایی و عشوهگری کبوتران برای شاعر است که از پشت در به او نگاه میکنند. در این نوع اشعار، دیگر زبان به عنوان وسیله ابلاغ معنی و القای مفهوم در خط روایی و نثری نیست. هرچند بهار در عین خلاقیت تا پایان عمر در زبان و قواعد آن دست نبرد و هیچ گاه در صدد تلاشی و تباهی زبان نبود. شاعران بزرگی چون فردوسی، خیام، سعدی و حافظ، از گروه خواص شروع کردند و از گروه متوسط گذشتند و به عوام رسیدند. شاعرانی چون نسیم شمال، عارف از توده عوام شروع کردند، ولی به گروه متوسط نرسیدند. بهار با زبانی درباری و رسمی شروع کرد و از راه دیگر با زبان عوام، شعرش به میان مردم رفت و بعد با زبان میانه این دو زبان چند شعر خوب سرود و به گروه اعتدالیون یا نوقدمایی پیوست، ولی هیچ وقت شعر نیمایی و سپید نگفت. هرچند جوانان را از سرودن شعرهای نیمایی و سپید منع نکرد. شاعرانی که بعد از نیما، به شاعران نوقدمایی منسوب شدهاند: «توللی، سایه، نادرپور، سیاوش کسرایی، شفیعی کدکنی، مشیری و حمید مصدق، حسین منزوی»اند که میان سنت و مدرنیته ماندهاند. یعنی هم شعر کلاسیک میگویند و هم شعر آزاد نیمایی.