بیانیه‌های بازنده و برنده انتخابات 1403
فروزان آصف‌نخعی (روزنامه نگار)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2452
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


گواهینامه بی‌ماشین

خیام واحدیان (داستان نویس)

ماشینی را که خریده بودم تا بعد از دریافت گواهینامه دور ایران را بگردم فروخته بودم و بعد از یک سال به هر زحمتی بود گواهینامه رانندگی گرفتم و در زمره رانندگان ماهر ثبت شدم‌. ماشین شش ماه آزگار در حیاط خانه بود و فقط گاهی استارت می‌زدم که روشن شود و ربع ساعتی بعد خاموشش می‌کردم. از روزی که در آموزشگاه ثبت نام کردم تا همین دیروز که در امتحان شهری قبول شدم سراپا دلهره و اضطراب بودم. نه وقت و حوصله داشتم که کلاس آموزشی و فنی بروم و نه چیزی یاد می‌گرفتم. 
فقط می‌خواستم به هر طریقی شده گواهینامه را به دست بیاورم و بتوانم با خیالی راحت پشت ماشین بنشینم. بار اولی که افسر راهنمایی اسمم را صدا زد در ماشین مخصوص رانندگی کنم خیس عرق بودم و ناشیانه پشت فرمان نشستم و نتوانستم ماشین را روشن کنم که پیاده‌ام کرد و گفت: ‌«برو حداقل سه ماه تمرین درست و حسابی داشته باش بعد بیا وقت ما را تلف کن‌». بعد از سه ماه که رفتم همان افسر بود اما من را نمی‌شناخت و پشت ماشین که نشستم قیافه‌ام را برانداز کرد و با بی‌میلی دستور به راندن داد. از خیابان اصلی که به فرعی پیچیدم نرسیده به جوی، کنار خیابان، افسر ترمز کرد و گفت پیاده شو. بار سوم و چهارم با وسواس بیشتری راندم، اما باز به دلایل دیگری که نمی‌دانم رد شدم. تا بالاخره بعد از ۱۲ بار امتحان موفق شدم خودم را به عنوان یکی از خیل گواهینامه‌داران قلمداد کنم. 
حالا که ماشین ندارم و قدرت خرید یک ماشین مدل پایین هم به این آسانی پیدا نمی‌کنم، نمی‌دانم با گواهینامه‌‌ای که قرار است به دستم برسد چه کنم. این کشاکش من و گواهینامه و ماشین پایانی ندارد و انگار قرار نیست هر سه با هم یکجا گرد هم جمع شویم. شاید گواهینامه هم مثل کارت پایان خدمت که از پایان سربازی تا الان هیچ استفاده‌‌ای از آن نکرده‌ام لابه‌لای خرت و پرت‌های داخل کیف قهوه‌‌ای‌ام همین طور بدون استفاده بماند و روزی به سراغش بروم که تاریخش تمام شده و من هم توان رانندگی ندارم، اگر حتی آن روز کارخانه‌های ماشین‌سازی مجانی هم ماشین تقسیم کنند.