نقد و بررسی دو دفتر شعر «عبور از دزدگیرهای ملکوت» و «چه رستگاری خستهای» حبیب پیام
گاوهایی که در تنم باد میکنند
فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)«حبیب پیام» یک شاعر حرفهای است که پیش از دفترهای بالایی سه دفتر دیگر را به نامهای «با تمام وجود شب شدهام»، «شب مداد کوتاه شده» و «اهلی کردن قاب عکس» را بر بساط نشر نشانده است. او هم در شکل و هم در نحوه روایت ادیبانه و زبانیت یک شاعر متخصص است، به این دلیل عمده مسئله ما پیامهای پیام است. نخست باید به بسامد موتیفها و کلماتی که پیام در متن مینشاند، نگاه میکنیم: «پل، پل صراط، کهکشان، آسمان، سیب، خدا، بهشت، فرشته، ابدیت، هفت، سقوط، جاودانگی، تفنگ، جنازه، مین، پنجره، پروانه، قتل، دار، زمین، قبرستان، ابر، جنین، بمب، جنگ، اهواز، دنیا، انفجار، مرده، خودکشی، عنکبوت، استخوان، وحشت، میدان، جاده، گلوله، شهید، باد، پروانه و ...». «مادرم در میدان مین عوض یکی/چهار پسر بزرگ کرد/هر تفنگ آن دنیا/جواب گناهش را دوبار خواهد گرفت/بنفشهها هنوز با باد خم و راست میشدند/که از آسمان ندا رسید/شما تعطیلی سرتان نمیشود/او جان داشت شهید نشد، من جان نداشتم شهید شدم». اغلب اشعار پیام در عمق و مسیر فاجعه زاده میشوند: «و زمین/صدای باد را نمیشنود/چون ایستاده/و این منم که چرخ میخورم». پیام روایتگر انسانهایی است که تراژدی به شیوه و طریقی خندهآور دور سرشان چرخ میخورد و بسیاری از کمدیها به شکلی غمگنانه واندوهبارند: «در تکههایی از خودم اتفاق افتادهام/در سختی شادیها/در رنج لبخندی که هیچ وقت نگفته از من چه میخواهد/هولناکترین چیزها دنیای هولناک چیزهاست...». راوی همه چیز را وارونه میبیند و آیرونی و وارونگی از شاخصههای اشعار پیام است. عوامل روانی این اشعار در حالت ترس و انزجار دو واکنش ساده است، ولی اطلاق خنده به یک شوخی ترسناک، یک لطیفه سادیستی قدرتمند است. شاعر گاهی به همین شیوه تابوها را به سخره میگیرد تا خودش و خواننده را دچار لذت تخدیر کند.:«بعد از ظهر روزی که قرار بود/فردای آن از دنیا بزنم بیرون/و با جنازه دختری مو وزوزی و لاغر بروم جهنم برای هواخوری باران گرفت...».
شاعر از تمام واژگان آیینی و مذهبی هنجارشکنی میکند. این هنجارگریزیها در مفاهیم هم به دیده میآید. آدمها در اینجا گاهی درخت شده و گاهی دچار استحاله و تناسخ و به عنکبوت و گاو و درخت تبدیل میشوند. به همین حال باید گفت آدمها مثل گریگوری سامسای کافکا در رمان مسخ، مسخ میشوند: «آخرش همه جنازهها به آسمون سقوط میکنند/میگویم از بدشانسی درخت شدهام...» همچنین: «به گاوهایی که در تنم باد میکنند/به لباسها که جانیاند/به من به شاید به تو و این نفرتها که روشناییاند...». عنصر اصلی این قطعهها آمیزش وحشت و هراس و انزجار با مضحکه است.افکار روزمره و تلقی واقعگرایانه در تقابل خندهآور و مسخرهای با جانورگونگی و اشیای دیگر است که در عین حال چنین موقعیتی موجب ترس و ناراحتی است. عنصر تخیل در شعر حبیب پیام بسیار قوی است که با وحشت تلفیق میشود تا نوعی گروتسک خاص را به وجود بیاورد. گروتسک حقیقی، ذات ناقص و مصیبتبار انسان را به او نشان میدهد، همچنان که دانته در آثارش به تصویر میکشد چنان که به نقشهای منفی بیشتر از زیبایی و والایی اهمیت میدهد.
شاعر میل مفرطی به تلنگر زدن دارد. گروتسک پیام تجلیگاه دنیای وارونه و به هم ریخته و از خود بیگانه است. به این پارها نگاه کنید: «من از خود فرار نکردم/خودم از من فرار کرد...». همچنین: «و در جمجمههایمان گلولهای بود که میخواست به تفنگ برگردد». گروتسکی که در رگرگههای سطرها رسوخ کرده است بازی با پوچی است. راوی پوچیهای عمیق هستی را به بازی میگیرد. گروتسک حبیب پیام حرکتی است در جهت چیرگی بر عناصر پلید و ابلیسی دنیا و طرد آنهاست.
این گروتسک در ذات شاعر موکد شده است. حبیب پیام، یک شاعر بومی است. و شاعران و نویسندگان بومی دردها و شادیهای جهان را بو میکشند.