بیانیه‌های بازنده و برنده انتخابات 1403
فروزان آصف‌نخعی (روزنامه نگار)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2452
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


کوته‌سرایی‌‌‌ها یا اشعار معرفتی علی عسکر غنچه

ماه مهمان روزنه‌‌‌ها

فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)

علی عسکر غنچه، سروده‌‌‌های فراوانی دارد. او یک شاعر ترکیب‌ساز است که عمدتا با توالی اضافه‌‌‌ها حرف خود را‌‌‌ می‌زند. در اشعار کوتاه، شاعر کمتر امکان مانور در زمینه‌‌‌های ترکیبات اضافی دارد. شاعران دهه چهل و پنجاه چون بسیار در اشعار قله‌‌‌های کهن غور‌‌‌ می‌کردند، از ترکیب‌‌‌های اضافی زیاد استفاده‌‌‌ می‌کردند، ولی شاعران دهه‌‌‌های بعد که اغلب متاثر از شاعران اروپایی هستند، سعی‌‌‌ می‌کنند از ترکیبات تصویری بگریزند. زبان فارسی خاصیت ترکیب‌سازی قدرتمندی دارد و همین هم باعث شده که شعر فارسی کمتر به ترجمه تن بدهد. ترکیب‌‌‌ها معمولا از حرکت شعر جلوگیری‌‌‌ می‌کنند و شعر را به سمت تعقیدات لفظی‌‌‌ می‌برند. غنچه به عادت مالوف در شعرهای کوتاه خود از این ترکیب‌‌‌های تصویری سود‌‌‌ می‌جوید، که بعضی از آن‌‌‌ها برساخته شاعر است و بعضی را شاعر خواسته یا ناخواسته از شاعران پیش از خویش وام گرفته است. به این ترکیب‌‌‌ها نگاه کنیم: «قلمرو پندار، جهان روشنی، ترانزیت عقل، آسیاب مرگ، گوهر انسانیت، کارزار زندگی، ترانزیت زندگی، الفبای حیات، چنبره خاک، ندای جان، سازنده توهم، پرده دل، چشمه دل، خانه عقل، ریل عشق، پابوس صلح و غیره» با همین ترکیب‌‌‌های تشبیهی و استعاری‌‌‌ می‌توان سبک و اسلوب شاعر را رج زد. شاعر اغلب از تشبیه‌‌‌های بلیغ استفاده‌‌‌ می‌کند. تشبیه شعر شاعر را بیش‌تر در عالم رئال‌‌‌ می‌نشاند و استعاره رو به سمت عالم سوررئال دارد. بهتر است که شاعر بعضی از ترکیب‌‌‌های کهنسال را از شعرهای خود بیرون بیندازد. چون برخی از این ترکیب‌‌‌های تصویری مستعمل، طراوت را از شعر سلب‌‌‌ می‌کنند. مثلا: «قلمرو پندار، چشمه دل، خانه عقل و امثالهم» ما را به سمت جوانب تعلیم و معرفت در شعر‌‌‌ می‌برند:«به قلمرو پندار پا‌‌‌ می‌گذاشتند/آنان که گریزان/از جهان روشنی/سر در پی سراب داشتند». غنچه یک شاعر خردگرای خیامی است. خیام هم‌‌‌ می‌گوید: «ره زین شب تاریک نبردند به روز/گفتند فسانه‌‌‌‌ای و در خواب شدند...». بعضی از این کوته‌سروده‌‌‌ها وقتی از ترکیب‌‌‌های تصویری فاصله‌‌‌ می‌گیرند، از جوهریت شعری خالی‌‌‌ می‌شوند، مثل: «من پوشیده چه دارم/تا بگویی افزوده شود بر هنر تو». شاعر نباید شعر را به سمت جمله‌‌‌های قصار یا کاریکلماتور ببرد، مثل: «سهو و نسیان همدم من است/زیرا پس هر واژه‌ی عشق/امیدی است/به درازنای زمان». همچنین است شعر زیر: «در آسیاب مرگ/نریزید/گوهر انسانیت را/چون به درگاهش راه نیست». در جمله‌‌‌های قصار نهج‌البلاغه از این نمونه‌‌‌ها بسیار است. از نگاه من اغلب اشعار کوتاه و جمله‌‌‌های قصار غنچه همان طور که خودشان به آن مشعر شده‌‌‌‌‌اند، شعرهای تعلیمی و معرفتی‌‌‌‌‌اند. شعرهای معرفتی شاعر‌‌‌ می‌توانند به شکلی که خود شاعر آورده‌‌‌‌‌اند هم به بیان درآیند: «همچو صلحی سرد/ رجحان به گرم نبرد/به نظاره‌‌‌ می‌ایستیم/تا برآید آفتاب». در شعر بالایی هم حسامیزی «صلح سرد و گرم نبرد» را داریم و هم حضور قاطع شاعر برای ‌‌‌‌‌«برآمدن آفتاب‌‌‌‌‌» که ایهام و استعاره و نماد دارد. چنان که حافظ‌‌‌ می‌گوید: ‌‌‌‌‌«گفتم غم تو دارم، گفتا غمت سرآید/گفتم که ماه من شو، گفتا اگر برآید‌‌‌‌‌». ‌‌‌‌‌«برآید‌‌‌‌‌» هم معنی ‌‌‌‌‌«امکان داشته باشد‌‌‌‌‌»‌‌‌ می‌دهد و هم معنی ‌‌‌‌‌«طلوع کردن‌‌‌‌‌»‌‌‌ می‌دهد. یک کار کوچک زبانی هم در شعر بالایی هست ‌‌‌‌‌«گرم نبرد‌‌‌‌‌»که آن هم جا به جایی صفت و اسم است. و شعر دیگری که باز‌‌‌ می‌تواند مطمح نظر ما باشد شعر زیر است: ‌‌‌‌‌«تدبیر نه این است/بسته شود پنجره‌‌‌ها/باران/نسیم/ماه مهمان روزنه‌‌‌ها‌‌‌‌‌». شعر سرشار است از سمبل‌‌‌های ‌‌‌‌‌«پنجره‌‌‌ها، باران، نسیم، ماه و روزنه‌‌‌ها‌‌‌‌‌» شعر بالایی شکل مکانیکی و انداموار دلپذیری هم دارد.غنچه از این‌‌‌ها بسیار دارد. شاعر باید روی همین نوع اشعار پافشاری کند.