بیانیه‌های بازنده و برنده انتخابات 1403
فروزان آصف‌نخعی (روزنامه نگار)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2452
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


ادای احترام به رسول شریفی خواننده موسیقی ایرانی که پنجشنبه ناباورانه درگذشت

اگر آمد برای دل، چرا رفت؟

همدلی| علی نامجو: سه چهار سال قبل برای اولین بار دیدمش. همان دیدار تا امروز همراه‌مان کرد. برای کسی که سال‌ها از خطه جنوب دور شده و نهایتا هر بهار فرصت رفتن به خانه پدری را دارد، دیدن مردی راست قامت و سبزه‌رو که همه وجنات نیکوی مردمان جنوب را در وجودش یک کاسه کرده بود، کفایت می‌کرد تا گمان کند با یکی از آشنایان دور و درازم همنشین شده است. سال‌های سال از اولین روزی که با همان صدای زخمی مردمان آفتاب سوخته رفسنجان مشق آواز را آغاز کرده بود، می‌گذشت و هنوز در طلب آموختن بود. به قول خودش روانشاد ایرج بسطامی معلم او در زمینه آواز بود و مدتی را هم در کلاس‌های حمیدرضا نوربخش گذراند. در زمینه ساز هم در کرمان نزد آقایان منشی‌زاده و برهانی تلمذ کرد و بعدها سر کلاس کیوان ساکت حاضر شد. در ادامه در جشنواره موسیقی فجر به روی صحنه رفت؛ در همان سال‌های جوانی و خیلی طول نکشید تا با گروه دلنوا برود روی صحنه فستیوال اکسپوی چین. مدام از پدرش مرحوم حسین شریفی حرف می‌زد و تشویق‌های او برای پیگیری مسیر آوازخوانی و تا همین اواخر دلگیر بود از ‌این‌که تقدیر مجال بودن پدرش را کنارش نداد تا وقتی آلبوم صبوحی‌زدگان با صدای پسر رونمایی می‌شود بتواند بر دستان او به عنوان یکی از مدعوین در ردیف اول مراسم، بوسه بزند. رسول شریفی اما حالا دیگر در میان ما نیست. قلبش پنجشنبه گذشته از حرکت ایستاده و حالا زیر خاک خفته است. چند روز قبل که دچار بیماری شده بودم، با من تماس گرفت، کلی دلداری‌ام داد و گفت نگران نباش، به خودت استرس وارد نکن و بکوش که آرامش خودت را حفظ کنی. بعد هم دعوتم کرد تا به همراه همسرم و دو فرزندم راهی رفسنجان شوم و یک هفته میهمان او و خانواده‌اش باشم. حالا اما شریفی عزیز ما خودش بی‌خبر رفته. آرام و بی‌صدا در خواب جان داده و من و بسیاری از دوستدارانش را عزادار مرگ خود ساخته. امروز باید کنار نام او که خواننده‌ای بااستعداد و توانمند بود و به باور من به حقش در موسیقی ایران نرسید، کلمه زنده‌یاد را بنشانیم و این در باور من و خیلی‌های دیگر نمی‌گنجد. وقتی از گلپا نوشتیم، می‌خواستم با او تلفنی حرف بزنم و یادآوری کنم دیداری را که با برادرش رضا به خانه مرد حنجره طلایی رفته بودیم. غافل از ‌این‌که او پیش‌تر از میانمان رفته. رسول شریفی به واقع انسانی شریف بود که ناگفته‌های زیادی داشت. اکنون با اشک و آه این چند خط را می‌نویسم شاید کمی باعث تسلای خاطر همسرش و شهگل دختر خردسالش شود. آقا حسین پسر کوچکش هنوز شاید نداند رفتن پدر دقیقا چه معنایی دارد؟! همین چند دقیقه قبل برادرش رضا که به امید دروغ بودن خبر رفتن رسول، با او تماس گرفتم گفت یک رفسنجان امروز داغدار اوست. او در آلبومی به نام «صبوحی‌زدگان» خوانندگی کرد که تا امروز به هر دلیلی روانه بازار موسیقی نشده است. آوازی در اولین قطعه می‌خواند با این مطلع که «ز پیشم دلبربای دل چرا رفت/ اگر آمد برای دل چرا رفت» و من اکنون نمی‌دانم که آیا می‌شود از او پرسید که چرا رفته است؟ کاش این فرصت فراهم شود تا از هنر و موسیقی ایران انتقام جان آدم‌هایی همچون او را بستانم اما حیف!