پارسینویسی و پارسیگویی نزد نویسندگان و مردم
امیر اصلان شکوهی (شاعر و نویسنده)در مواردی شگفتانگیز کسانی که خود در مورد نقد شعر یا داستان و سلاست و سلامت آن قلم میفرسایند مکرر از کلمات و اصطلاحات لاتین بهره جسته و سخاوتمندانه آن را در نوشتههای خود به کار میبرند و در محدوده زبان فارسی کلماتی نظیر «عملیاتها»، «اولویت اول»، «حداکثری»، «ورود کرد»، «قطعی برق» و نظایر آنها آن قدر جا افتاده و رسمیت یافته که هیچ زباندان و نحویای هم حواسش به این ناپرهیزی زبانی نیست و همه سعی میکنند پارسی را خوب پاس بدهند. پدیده نوظهور دیگر رعایت اوج ادب و تربیت است از یاد کردن مرده به القاب مانند «جناب مستطاب» یا «حضرت» و نظایر اینها. این احترام به درگذشته سابقه چندانی ندارد. اوایل دهه ۱۳۳۰ دانشجویی با مرحوم استاد فروزانفر صحبت داشته و از یکی از استادان درگذشته با القاب و عناوین یاد میکند. فروزانفر به او توضیح میدهد که هر کس از خلعت حیات عاری شد از او با طلب رحمت و مغفرت یاد میکنند؛ مانند «مرحوم» و «به رحمت حق رفته» که در آن زمان مرسوم بود که بعدها این القاب با نوآوریهایی مانند «روانشاد»، «زندهیاد»، «شادروان» کامل شد. در این غزل حافظ «خوشا شیراز و وضع بیمثالش» که با قرائت جدید میشود «خوشا شیراز و وضع بیمثالاش/خداوندا نگهدار از زوالاش» یا «دیدماش خرم و خندان قدح باده به دست» که در میلیونها دیوان (دیدمش)ثبت شده، یا «گفتمش بوسه دهی» که با قرائت جدید میشود «گفتماش» نوشته و خوانده میشود که این طرز قرائت به خصوص در حوزه شعر سلاست و روانی و آهنگین بودن و آن لطافت و نرمی بیان و حالت غنایی و موسیقایی آن را از شعری که آن همه لطف کلام را در خود دارد میگیرد و طبعاً هنرمندان و خوانندگان موسیقی سنتی را با مشکل روبهرو میکند. معلوم نیست سرنوشت این همه دیوان شعر شاعران بیش از ده قرن گذشته چه خواهد شد و نسلهای آینده از آنها چه برداشتی خواهند داشت. چند بیتی از چکامه جناب استاد شفیعی کدکنی که با حسرت و دریغ از نابسامانی شعر فارسی به نام «ترقی معکوس» یاد کردهاند، به عنوان شاهد اظهارات گلهآمیز خود تقدیم خوانندگان گرانقدر میکنم:«ای شعر پارسی که بدین روزت اوفکند/کاندر تو کس نظر نکند جز بریشخند/ای خفته خوار بر ورق روزنامهها /زار و زبون ذلیل و زمینگیر و مستمند/نه رقص واژهها نه سماع خوش حروف/نه پیچ تاب معنی بر لفظ چون سمند/جیغ بنفش آمد و گوش زمانه را/آگند از مزخرف و آزرد زین گزند/نه شور و حال عاطفه نی جادوی کلام/نی رمزی از زمانه و نی پارهای زِ پند/بگرفت یافه گوی گروهی گزافه گوی/گَلپَترههای جمعی در جهل خود بِهبَند».