بیانیه‌های بازنده و برنده انتخابات 1403
فروزان آصف‌نخعی (روزنامه نگار)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2452
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


خوانشی از شعر تازه سیدعلی صالحی

شطحیات مدرن از دل سنت

فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)

«بلورِ صیقلِ صبح/کشاله ولرمِ نور/لمسِ برهنهی‌‌‌‌ٔ  لعل. هی امیرهی‌‌‌‌ٔ  هر چه عطا!/تَدلیسِ لا/اختلاطِ خطا/واو، او، او/خفا به مُضطرِ آهو./من وارثِ اورادِ واژه‌‌ام/وَه...وَه/اینَت... نزولِ حرمتِ می ‌است/پَرخارِ پیاله‌‌‌‌ٔ  شوکران./هی بی‌کران/ببین/مَلاحِ می‌گساران چه می‌کند/شب را شفا تا صبحِ کوکنار./هی همه کسِ من/امیرِ مونثِ من./هو...هو/خفا به مضطرِ آهو!/خارا... هَمْ پَر/پَرِ خلاص/تا...تا... تا تکلمِ بی‌حواس/یُوَسوَسُ فی صدور الناس/هی روزگارِ خناس...!».(سید علی صالحی)
سروده‌های صالحی را، شطح می‌گویم یا دلریخته و صالحی واضع دلریخته‌های مدرن است. پیش از او هوها و یاهوهای بایزید بسطامی را داریم که او پایش در گل و لای عشق گیر کرده بود تا مولانا که آن قدر می‌گفت از این قبیل که مریدان او را جمع می‌کردند و بعد حافظ که گفت: ‌‌‌‌ٔ«ساکنان حرم ستر عفاف ملکوت/با من راه نشین باده‌ی مستانه زدند». فرشتگان با حافظ ‌‌‌‌ٔ«راه‌نشین» و خاکسترنشین و تهیدست، باده می‌نوشند آن هم ‌‌‌‌ٔ«مستانه». فرشته عشق نداند که چیست، اما حافظ از آن‌ها هنجارشکنی می‌کند؛ فرشتگانی که ‌‌‌‌ٔ«ساکنان حرم ستر عفاف ملکوت» هستند. به دو کلمه ‌‌‌‌ٔ«ستر» و‌‌‌‌ٔ«عفاف» که اسم معنی‌اند نگاه کنیم. هر دو اسم‌اند. ‌‌‌‌ٔ«ستر» معنی ‌‌‌‌ٔ«پاکدامنی» می‌دهد که در این جا به معنی ‌‌‌‌ٔ«پاکدامن» آمده است و ‌‌‌‌ٔ«ستر» در معنی ‌‌‌‌ٔ«حجاب و پرده» می‌دهد. آن چه آدمی را از حق محجوب می‌کند که در این بیت معنی ‌‌‌‌ٔ«پارسا» می‌دهد. حافظ در مجموع می‌خواهد بگوید که ساکنان حرم پاکدامن و پارسای عالم ملکوت با من راه‌نشین و فقیر از باده عشق نوشیدند و ما همه، در عشق و با عشق آغشته شدیم. و اما صالحی از معشوق خویش می‌گوید. شاعر باید سال‌ها خون دل خورده و زیر و زبر زبان را کاویده تا به عشق و صبوری رسیده است. اروتیکی که صالحی در آن مستغرق شده، بار و بارم عرفانی‌اش غلیظ شده است، اما با دو واژه ‌‌‌‌ٔ«کشاله» و ‌‌‌‌ٔ«لمس برهنه لعل» آمیزش پیدا کرده است. گویا راوی در خواب و بیداری معشوقی را که با جان دل پرورده لمس می‌کند. در این جا معشوق ‌‌‌‌ٔ«امیره» می‌شود و ‌‌‌‌ٔ«تدلیس» یا ‌‌‌‌ٔ«فریبکاری» پیشه می‌کند و پاسخ ‌‌‌‌ٔ«لا» دارد، اما در این مکان راوی تدلیس را به معنی پنهان کردن عیب آن ‌‌‌‌ٔ«امیره» آورده است. راوی با این معشوق اثیری بوف کوری اختلاط می‌کند. او معشوقی است که راوی با او خاطرات خوبی دارد و این محبوب هم چهره‌‌ای نورانی و سرخ دارد، آن گونه که مولانا گفت:‌‌‌‌ٔ«روی کسی سرخ نشد بی‌مدد لعل لبت/بی تو اگر سرخ شود بر اثر غازه شود». این سرخی بر اثر غازه و سرخاب نیست. معشوق اثیری راوی را بوسیده است. هرچه شاعر واژه جمع کرده است از ‌‌‌‌ٔ«او» است. واژگان اهورایی از لبان راوی می‌چکد و بر او از آسمان شراب نازل شده است. از آن نوعی که حافظ گفت: ‌‌‌‌ٔ«باده مستانه» است. راوی این پیاله را بالا می‌برد و این ‌‌‌‌ٔ«پرخار شوکران» را چون سقراط با کمال میل می‌نوشد تا به ‌‌‌‌ٔ«بی‌کران» برسد. این شوکران را چون شفا تا ‌‌‌‌ٔ«صبح کوکنار» می‌نوشد تا با ‌‌‌‌ٔ«امیر مونث» یکی شود. یعنی ‌‌‌‌ٔ«وحدت در عین کثرت»: ‌‌‌‌ٔ«بالای خود در آیینه چشم من ببین/تا با خبر ز عالم بالا کنم تو را».  او خلاص شده است از همه معضلات و بر لبان او در حالت بی‌حواسی واژه می‌ریزد. شعر از او نشت می‌کند. راوی از همه وسوسه‌های زمینی و از دست تمام خناس‌ها رها شده است. راه حل شاعر در این ‌‌‌‌ٔ«روزگار خناس» باده شادمانی آغشته شده از فلسفه خیام و مولانا است. صالحی دیری است زیر چتر شعر حکمت بیتوته کرده است. او به یک شعر سورئال از نوع ایرانی‌اش دست یافته، شعری که سرشار از شطحیات مدرن و تازه است. شطحیات شاعر از دل سنت بیرون تراویده است.