بیانیه‌های بازنده و برنده انتخابات 1403
فروزان آصف‌نخعی (روزنامه نگار)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2452
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


از انسان تا انسان

خشایار کرمی بهمنیاری (فعال اجتماعی)

کرونا همچنان چون جلادی کور و کر قربانی می‌گیرد و برایش فرقی ندارد که قربانی‌اش کیست. دارا یا ندار؛ با نام یا گمنام؛ صاحب‌منصب یا رعیت؟! اما برای ما انسان‌ها گویی داستان از این قرار نیست. روزی و ساعتی نیست که بر تخت بیمارستان‌ها و در کنج خانه‌ها انسان‌هایی چند از این بلای عافیت‌سوز داغدار مرگ عزیزی نشوند. مادرانی که با رفتن‌شان خانواده‌ای به خاکستر می‌نشیند. پدرانی که با نبودن‌شان دیگر فرزندان آنی نخواهند شد که باید می‌شدند. همسرانی که بعد از آنها همراه زندگی‌شان آینده‌ای را نخواهند دید که برایش رؤیاها بافته بودند. فرزندانی که بعد از آنها زندگی برای والدین داغدارشان تنها احتضاری خواهد بود تا به روز مرگ. اما هیچ کدام از این دردهای انسان‌سوز را نه کسی در ورق‌های جدول‌بندی شده‌ روزنامه‌ها و نه در صفحات نورانی اینترنت نخواهد خواند. در دنیای انسانی این صفحات نمایشگاه زندگی پر زرق و برق مشاهیر است، نه انسان‌های گمنام. کافی است آروغ‌شان را از سر سیری بالا دهند تا خبرش به هزارگونه تفسیر در این صفحات موج زند چه رسد به خبر مرگ‌شان. خدا می‌داند ایمانوئل کانت از انسان و تاریخش چه‌ها دیده بود که فریاد می‌زد«انسان غایت خویش است». لابد او از تاریخ انسان خوانده بود که ابنای بشر همدیگر را برای سود و زیان می‌خواهند نه «انسان» بودن. خوشا به‌حال او که نیست تا ببیند  «در چشم دیگران آمدن یا نیامدن» دیگر به سود و زیان هم نیست و تنها و تنها به «داشتن» و «برخوردار بودن» است که انسان‌ها، انسانی دیگر را می‌بینند و در چشم می‌آورند. کسی که به جز «انسان بودن» چیزی ندارد در چشم دیگر انسان‌ها به زحمت  «انسان» دیده می‌شود آن‌چنان‌که نه «کارتن‌خواب» را انسان شش‌دانگ می‌دانند، نه «کودک کار» و نه «پاکبان شهر» را. جامعه شناسان دریافته‌اند آنها که مدافع حقوق این انسان‌هایند درواقع از هویت خودشان دفاع می‌کنند. فریادهای انسان‌دوستانه‌ آنها در واقع دفاع از«انجمن حمایت از...» است که به آن تعلق دارند تا به بودن خودشان معنا دهند. گابریا مارسل در کتاب «انسان مسئله‌گون» زندگی یک «انسان آلونک‌نشین» را با تمام جزئیات درونی و بیرونی آن به تصویر کشیده است و با خواندنش می‌توان دریافت که انسان‌ها هیچ‌گاه نخواهند توانست انسانی دیگر را آن‌گونه که هست بشناسند مگر آنکه بدان‌‌گونه زیست کنند. برای ما انسان‌های شیک‌پوش و خوش‌بو با موهای شانه‌‌زده‌ و براق که هرروز صبح خانه‌هایمان را در شمال شهر برای شرکت در «انجمن حمایت از کودکان کار» ترک می‌کنیم هیچ‌گاه ممکن نخواهد بود که درد و رنج او را لمس کنیم؛ چرا که ما برای حمایت از انجمن‌مان آنجا می‌رویم، نه کودک کار، و باقی هرچه هست طفیلی این خودخواهی شریف است و دیگر هیچ. تاریخ جهان و پند روزگار به ما آموخته است که در این جهان بی‌معنا شده «انسان» جز «انسان» تکیه‌گاهی ندارد و اما  فریاد آن فیلسوف آلمانی گویی هنوز به جایی نرسیده است که«انسان غایت خویش است، نه وسیله‌ای برای رسیدن به هدفی.» اما ما که حتی غمخواری انسان‌های ضعیف را برای ارضای خودخواهی خودمان پیشه می‌کنیم؛ ما که در کنار مرگ هزاران انسان بی‌نام تنها برای مرگ انسان نامداری به صدگونه مرثیه می‌سراییم آیا سزاوار نام «انسان» هستیم؟