«حراج تهران»؛ بهترين مبلغ هنر ايران
امين پورامين (مدیر هنری)حراج تهران بهعنوان نهادی فرهنگی، هنری در سال ۱۳۹۱ آغاز به کار کرد و به حراج گذاشتن فاخرترین آثار هنری ایرانیان و همچنين معرفی آنان به حراجهای برتری همچون کریستیز رسالتیست برای این نهاد که به انجام رساندنش را مدیون دکتر عليرضا سمیع آذر بنیانگذار حراج تهران و رئیس سابق موزه هنرهاي معاصر تهران است.
این حراج بهطورمعمول هرسال دومرتبه اوايل تابستان و اوایل زمستان برپا میشود اما در شرایط کنونی و اوجگیری بیماری کرونا سیزدهمین دوره آن از تیر با تأخیر چندماهه به دیماه ۹۹ موکول شد پس از پایان یافتن اين دوره در جمعه ۲۶ دیماه موجی از توهینها به این نهاد فرهنگي سرازیر شد.
بیشتر مطبوعات درباره آن نوشتند؛ از اتهام به وجود فساد در هنر تا پولشوییهای کلان پشت پرده حراج تهران، شفاف نبودن دليل چنین قیمتهای هنگفتی برای یک نقاشی و همچنین عدم اعلام اسامی خریداران آنها دستمایهای برای تیترهای بزرگ و پررنگ شد اما سؤال اینجاست که این اتفاق جدای از تمام هیجاناتی که در جامعه ایجاد کرد چه دستاورد مهمتری برای هنر ایران داشت.
پس از برگزاری اولین دوره حراج کریستیز خاورمیانه در سال ۲۰۰۶ تحولی عظیم در شرایط اقتصادی هنر ایران ایجاد شد. چکش خوردن خیلی از آثار هنرمندان ایرانی در این حراجی به قیمتهای بالا، دیدگاه بسیاری از افراد جامعه با طبقات اجتماعی متفاوت نسبت به هنری را که صرفاً جنبه زیبایی دارد، یکباره به یک سرمایهگذاری سودآور و جذاب تغییر داد و سرمایهگذاران پسازآن میتوانستند در کنار پتانسیلهای سنتی براي سرمایهگذاری همچون ارز، فلزات، گرانبها و املاك، به هنر نیز بیندیشند.
از طرفي پایین بودن ارزش ریال نسبت به دلار برای سودجویانی که فاخرترین آثار هنری را از ایران به قیمتهای بسیار پایینتر از ارزش واقعی آنها خریداری کرده و باقیمتهای هنگفتی در بازارهای خارجی عرضه میکنند، هموار میکرد.
حراجی تهران مانعي براي از دست رفتن اين سرمایههای باارزش شد چنانكه با گردآوري آنان، نمايش و درنهایت به حراج گذاشتن چنين آثاري تلاش كرد تا قيمت آنها را به ارزش واقعیشان نزدیکتر كند.
همچنین در کنار نمایش آثاری از هنرمندان صاحبنام جایگاهی برای نمایش و فروش آثاری از هنرمندان جوانی شد که پتانسیل موفقیت در عرصههای بینالمللی را دارند که این اقدامات باارزش بهعلاوه هدفمندسازی سرمایههای بیسامانی که نهتنها به اقتصاد ایران کمک نمیکنند بلکه عاملی برای افزایش تورم هستند، این نهاد فرهنگی را بهعنوان مهمترین مبلغ اقتصادی هنر ایران مطرح میکند.
شاید بتوان اقدام دکتر سمیع آذر را همتراز با برپایی بیینالهاي تهران در فاصله سالهای ۱۳۳۷ تا ١٣٤٥ به همت و تلاش مارکو گریگوریان در کاخ ابیض دانست؛ بيینالهايي كه انگیزه زيادي در هنرمندان نوگراي ايران ايجاد كرد تا به اين شيوه بهطورجدی بپردازند و حتي نقاش بودن را بهعنوان حرفه اصلي خود انتخاب كنند، بيینالهاي تهران افراد مستعد جوان را به بيینال ونيز معرفي میکرد؛ هنرمنداني كه حالا قلههای مهم و اصلي هنر مدرنيسم ايراني همچون سهراب سپهري، پرويز كلانتري و حسين زنده رودي هستند.
میتوان هردوی این اقدامات را قدمهای بسیار مؤثر و بزرگ برای شناساندن هنر و هنرمندان ایرانی به جهانیان و حتی مردم ایران دانست.
اما همانطور که انحلال بیینالهای تهران در سال ۱۳۴۵ باعث کند شدن مرگبار در پیشرفت هنر ایرانی بود، هرگونه اخلال در برپایی یا عدم برگزاری حراج تهران نیز ضربههای جبرانناپذیری برای هنرمندان و هنردوستان در پي خواهد داشت چراکه این حراج انگیزه مثالزدنیای در بین تمامی اهالی هنر ایجاد کرده است و حیات آن باعث رونق بخشیدن روزافزون به اقتصاد آن میشود.