اگر مرگ داد است، بیداد چیست؟
فضل الله یاری (روزنامهنگار)این عکس در دو سه روز گذشته در فضای مجازی مربوط به همشهریان من در شهر کوچک «سوق» واقع در استان کهگیلویه وبویراحمد بسیار دست به دست شد. مردی حدودا شصت ساله به نام «سیدطاهر» که سه روز پیش در جریان یک تصادف مرگبار در یکی از هزاران جاده غیراستاندارد وطن، جان به جانآفرین تسلیم کرد. آن قدرهمشهریان من درباره این مرد مرثیهسرایی کردند که من که هیچ برخوردی با او نداشتم، جانم برای رفتنش سوخت و حسرت ودریغ نبودنش در دلم نشست.
در آیین تشییعاش علیرغم وضعیت کنونی کرونا و تاکید بر رعایت پروتکلهای بهداشتی، اما بسیاری ترجیح دادند که تا خانه آخر سیدطاهر را بدرقه کنند. اما سیدطاهر چه کسی است مگر؟ مسئولی در ساختار قدرت؟ سرمایهداری در کار عمران وآبادی شهر؟ ریشسفیدی در میانه اختلافات؟ سیدطاهر هیچکدام نبود. او فقط یک راننده تاکسی بینشهری بود. اما راز محبوبیتش در میان همشهریانش چیست؟
هیچ، مگر آن که کارش را به راستی ودرستی به انجام میرساند. مسافران و برخی از محمولههای مردم را به مقصدی میرساند که سه ساعتی طول مسیرش بود.
در مسیر اما او هم، همسفری خوشمحضر بود و هم، امانتداری امین برای محموله مردم که گاه خانواده و کودکان خردسالشان بود و گاه بستهای شکستنی. او رانندهای بود که محرم بسیاری از رازها و مشکلات مسافرانش بود و تمام تلاشش آن بود که همه مقتضیات این اعتماد را به تمام و کمال به انجام برساند. از ساعت پنج صبح که کارش را آغاز میکرد تا اواخر شب که مسافرانش را به شهر برمیگرداند، بمبی از انرژی بود تا مبادا کسالت جاده و سختی گردنههایش، ملالی بر چهره مسافرانش بنشاند.
او نماد کامل انسان وظیفهشناس بود؛ وظیفهای که گاه خودش فراتر از آنچه معمول یک راننده بین شهری است، برای خودش تعریف کرده بود. سیدطاهر درمیان این همه مسئول غیرمسئول، میان این همه آدم بیقید و باری بههرجهت، نماد کسی بود که«وظیفه» را و «مردم» را به خوبی شناخت و به تمام و کمال رعایت میکرد. شاید اندوه بسیاری از همشهریانش تنها از جنبه عاطفی و نحوه رفتنش نباشد، بلکه به خاطرجای خالیاش به عنوان یک مسئول «کارراهانداز» باشد. همان که در مدیریت کشور از بالا تا پایین، کیمیاست.
سیدطاهر در کنار همه این ویژگیهای متعالی، در مسیر در حالی که حواسش به جاده و پرتگاههایش بود، برای مسافرانش شاهنامه هم میخواند واین بیت همیشه ورد زبانش بود واکنون پایان بخش این یادکرد، که«اگر مرگ داد است، بیداد چیست؟ زداد این همه بانگ و فریاد چیست؟»