«عباس صفاری» در غربت درگذشت
آن خلوت گزیده خارج نشین
فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)یدالله رویایی درباره عباس صفاری نوشته:«...و «کمترین»ها را نه به خاطر تواضع (چرا که وضعی در برابر خود نمیبینم) بل به خاطر این گفتم که شاعران خوب کماند. صفاری را هم دوست دارم از همین گروه بدانم، با «ترین» یا بی«ترین» خودش میداند.
همین که متعلق به گروه «کمها» باشیم حرف کمی نیست.» صفاری یک شاعر حرفهای بود که با چند کتاب، در جامعه ادبی ایران بر سر زبانها افتاد.
دفتر «کبریت خیس» عباس صفاری به چاپ هیجدهم رسید و این برای شعر سپید ایران امید کمی نبود. پیش از «کبریت خیس» چند دفتر شعر دیگر هم داشت که از این جملهاند:«در ملتقای دست و سیب، تاریک روشنای حضور، دوربین قدیمی و اشعار دیگر و حکایت ما» را میتوان نام برد.
عباس صفاری دو کتاب هم ترجمه کرد، مثل: «ماه و تنهایی عاشقان، اشعار ایزومی شی کی بو و اونو کوماچی و عاشقانههای مصر باستان ازراپاوند»، یک کتاب هم درباره «تنکا»(tanka) نوشت.
«تنکا» پیش از هایکو پا گرفت. این قالب از فرمهای تغزلی شعر ژاپن است. عباس صفاری یکی از بهترین تنکاسرایان معاصر است.
به دو تنکا از این شاعر نظر بیندازیم:«بر این جادهی ساحلی هرگز/این چنین بیاعتنا به دریا/و پر گاز نراندهام/ هرجای پای/بر ماسههای خیس/شباهت به جای پای تو دارد.» همچنین است: «آسمان/و هرچه آبی دیگر/اگر چشمان تو نیست/رنگ هدر رفته است بر بوم روزهای حرام شده/چه رنگها که هدر رفتند و تو نشدند.» اگر صفاری همین راه را ادامه میداد بیشتر بر صدر مینشست.
زبان شعر صفاری آمیختهای از زبان روزمره و رسمی و زبان ترجمه است. هنر صفاری در این است که با همین زبان شناخته شده از مثلهای سایر فارسی به زیبایی هنجارشکنی میکند:«تقصیر چشمانداز نیست/که دیگر فراتر از نوک بینی جراحی شده و قشنگت/هیچ نمیبینی...» حسن کار صفاری در این است که او این ضربالمثلها را با موضوعات و معضلات اجتماعی و سیاسی و عاشقانه آغشته میکند:«لازم نیست دنیا دیده باشد/همین که تو را خوب ببیند.
دنیایی را دیده است.../از هزاران زنی که فردا پیاده میشوند از قطار/یکی زیبا و مابقی مسافرند.» و همچنین است که میگوید:«آن قدر نشنیدند که گاهی/فکر میکنم زیر آسمان خدا کسی کر نیست/ماییم که خفه خون گرفتهایم:/تندیسهای بیآزاری زیر باران/در یک میدان قدیمی/و صدایمان التماس مادران پلازاست/که فقط کبوتران را دورمان جمع میکند.» (مادران پلازا به مادرانی گفته میشود که زمان جنگ کثیف در آرژانتین هر یک شنبه با عکس فرزندان گمشده خویش در میدانها دور هم جمع میشدهاند).
عباس صفاری نگاهی متکثر و روحیه وسیعالمشربی داشت. حضور او در ماوراءبحار باعث نشد که جذب زرق و برق جهان غرب و آمریکا بشود.
او نگاهی تغزلی و اروتیکوار (هماهنگی ذهنی و قلبی و جسمی) به معشوق داشت و با نگاهی نرم و پرانعطاف به مقولههای پیشرو مینگریست. صفاری «مثل نیلوفری که بودا یک صبح بیحکمت بهاری در آن نگریسته باشد زیبا بود/و زیباتر میشد وقتی از یاد میبرد زیباییاش را...» شاید علت آن که صفاری خیلی به دیده نیامد آن بود که هم خارجهنشین بود و هم خلوتنشین و به قول حافظ«خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است/چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است». حالا عباس صفاری در غربت و بعد از این همه شاعری بدرود حیات گفته و شعرهای دوست داشتنی و خواندنیاش برای مخاطبان شعر فارسی به یادگار مانده است.