شعر معاصر و حافظه جمعی مردم
فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)یکی از مسائلی که کسی به آن اشارتی نمیکند همین است که چه شاعری توانسته به حافظه جمعی مردم صدا بدهد.
مثلا نیما با شعر «آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید» در حافظه جمعی مردم جای گرفت و پس از مدتی برخی سطرها و اشعارش مثل «ترا من چشم در راهم، ول کنید اسب مرا، هست شب آری شب و میتراود مهتاب...» او گل کرد.
نیما پیش خودش فکر میکرد که دویست سال دیگر مردم حرف او را میفهمند.
ولی مردم زودتر او را شناختند چون او در متن مردم زندگی میکرد و پیش از وقوع حادثهای به استقبالاش میرفت.
در واقع آن شعرهایی که در حافظه جمعی مردم میآید، شاید بهترین شعرهای شاعر نباشند.
ما در این جا دنبال تکنیک، شکل و جوهریت شعری شاعر نیستیم چون بسیاری از این اشعار به طرزی طبیعی بر لب مردم جای گرفته است.
بعد از نیما، شعرهای احمد شاملو در حافظه مردم گل کرد. شاملو با شعرهای فولکولوریک «پریا»، قصه دخترای ننه دریا و من و تو درخت و بارون و پس از آن با شعرهای نیمایی «ماهی و نازلی و ...» حتا شعرهای سفیدش حافظه جمعی مردم شعر دوست را فتح کرد و برخی شعرهایش مثل «شبانهها» به یاری آوازه خوانها در همه جا جاری شد.
اخوان ثالث نیز با «زمستان» و «لحظه ی دیدار نزدیک است» و چند شعر دیگر خودش را تثبیت کرد.
پیش از اخوان و شاملو سرودههای نصرت رحمانی، نادر نادرپور و فروغ فرخ زاد بر شعر نیمایی مهر تایید زده بودند.
در سالهای چهل و پنجاه شعرهای «شهر نو، سقاخانه، تریاک و پیاله دور دگر زد و چند شعر بلند «تبعید در هفت حلقه ی زنجیر» نصرت رحمانی و شعر انگور و چند شعر دیگر مثل پیکر تراش و به تقریب اغلب اشعار فروغ فرخ زاد را مردم از بر بودند.
در بعد از انقلاب و پیش از آن اشعار هوشنگ ابتهاج و شفیعی کدکنی به دلیل استفاده از المانهای کلاسیک بیش از همه، در حافظه جمعی مردم قرار گرفت.
شعرهای «ای عشق همه بهانه از توست، در این سرای بی کسی، دیر است گالیا، ارغوان» از هوشنگ ابتهاج هرجا که میرفتی زمزمه میشد.
و بعد از او شعرهای «به کجا چنین شتابان، ای مهربان تر از برگ، در کوچه باغهای نیشابور و...» باعث شد که صد هزار نسخه از دفتر «در کوچه باغهای نیشابور» در سال پنجاه و شش به فروش برسد.
اگر همین گونه پیش بروید برخی اشعار فریدون توللی، منوچهر آتشی، سیاوش کسرایی، حمید مصدق، فریدون مشیری، سیمین بهبهانی، حسین منزوی، سیدعلی صالحی و شمس لنگرودی، چه دوست داشته باشیم چه نداشته باشیم به شعر دوستان تلذذ داد و حتا بسیاری از اشعار این شاعران، شعار شد و در اجتماعات بر لب مردم رویید. حالا سوال ما از شاعران پیر و جوان و موجهای دیگر این است که به ما بگویند کدام سطر و مصراع شعر شما حتا بر لب زن و بچههای شما نشسته است ؟ اگر پیدا کردند لطف کنند و برای ما بفرستند.
شعر «سحر قبیله» نیست. شعر برای هم حسی و همدلی و تلذذ مردم شعر دوست سروده میشود و شعری که گل نکند و در حافظه جمعی مردم ننشیند کارش نمیشود.