پزشک جمهور برای ایران
رضا صادقیان( روزنامه‌نگار)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2453
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


ویدئو کلوپ

حسن صفرپور (داستان نویس)

شهر کوچک ما یک ویدئوکلوپ بیشتر نداشت که زیر مجموعه کانون فرهنگی بود. فیلم‌ها را کرایه می‌داد و من مشتری همیشگی‌اش بودم؛ روزی یک فیلم و فقط پنجشنبه‌ها دو فیلم.
 مسئول ویدئوکلوپ هم معلمی بازنشسته بود و اطلاعات چندانی در مورد فیلم‌ها نداشت و با هزار زحمت و سخت‌گیری فیلمی را که انتخاب می‌کردم تحویلم می‌داد. از روز اول شناسنامه بدون عکسم را گرفت و همیشه مثل روز اول مشخصاتم را می‌پرسید.
 من که هفته نامه سینما و مطالب مربوط به فیلم‌ها را می‌خواندم اطلاعات خوبی داشتم و شاید به همین خاطر حوصله‌ام را نداشت و محلم نمی‌گذاشت. 
گاه جلوی ویدئوکلوپی می‌ایستادم و برای مشتری‌ها توضیح می‌دادم و کلی حال می‌کردم. 
یک روز آقامعلم بازنشسته دیگر حسابی از دست معرکه گرفتن‌های من عاصی شد و دنبالم کرد و دیگر به مغازه‌اش نرفتم. 
از قضا بعد از مدتی ویدئوکلوپ دیگری شروع به کار کرد که به اسم صاحب مغازه به «هدایت» معروف شده بود. هدایت به راحتی فیلم کرایه می‌داد و به خاطر آشنایی اصلا اهل سختگیری و گیر بازار نبود؛ تازه بی خیال هم بود و کاملا بر عکس آقا معلم بازنشسته.
هدایت سوتی هم می‌داد و یک بار که فیلم هندی معروفی را خواستم برای تماشا کردن به همراه خانواده ببرم از زیر میز فیلم را به من داد و من هم خوشحال که فیلم هندی خارج از شبکه را امشب نگاه می‌کنیم و رقص و ... می‌بینیم. 
شب که موقع پخش فیلم رسید من در جایگاه آپاراتچی با چند کنترل در دست کمی جلوتر از بقیه نشستم و با روشن کردن تلویزیون و ویدئو مشغول تماشا شدیم. 
چند دقیقه‌‌ای که از فیلم گذشت دیدم بعضی صحنه‌ها مناسب خانواده نیست و در مقام سانسورچی هم عمل می‌کردم و فیلم را عقب و جلو می‌بردم. 
دوباره بعد از دقایقی دیدم کار دارد به جاهای باریک کشیده می‌شود و هر چه زدم روی دکمه خاموش کنترل عمل نکرد؛ صورتم سرخ شد و هر عضوی از خانواده به گوشه‌‌ای فرا رفتند و ناچارا خودم را به تلویزیون رساندم و با قدرت تمام خاموشش کردم. تا مدتی فیلم دیدن تعطیل شد و از دیدن صحنه‌های رقص و عاشقی هم محروم شدم.