شاهد و شهید تبلیغات
حمیدرضا عظیمی (روزنامهنگار)تبلیغات پدیدهای نوظهور نیست! چنانکه اقوال تاریخی به صراحت تاکید دارد، در بازار بردهفروشانِ عهد قدیم، صاحبان، از کنیزان و غلامان و ویژگیهای آنها به نیکی یاد میکردند تا بتوانند مشتریانی در قواره جنسِ موجود، برای مایملک خود فراهم آورند. از این رو، مانند همه آن چیزهایی که تمامیت و بودگیاش را مقارن تاریخ بشریت میدانند، تبلیغات هم، بوده و هست؛ و زین پس هم خواهد بود. به ویژه در دنیای مصرفزده امروز که زیر چکمههای زیبا و خوش رنگ و لعابِ لیبرالیسم اقتصادی، دارد به خوبی روزگار سپری میکند، و در زمانی که مصرف به عنوان ضروریترین نیاز بشری سالهاست که زمزمه شده، و آن را در لابهلای آنچه امروزیها «لایف استایل» میگویند به زندگی بشر حقنه کردهاند؛ تبلیغات به عنوان دال مرکزی و ستون خیمهی بازار عمل میکند.
از اینرو و با این حساب، اگر در این نظام جهانی، سینما قرار است کارکرد داشته باشد و اگر قرار است برای هنر هم کارکردی در نظر بگیرند، لامحاله اجزای آن باید در اختیار شیوع مصرف، نقش ایفا کنند. قهرمانان سینما، قهرمانان ورزش و دیگر انواع قهرمان که در این نظام جهانی ساخته میشود، در غایت خود، کارکردی غیر از حضور و نقشآفرینی برای شیوع مصرف نمیتوانند داشته باشند!
اگر در فلان فستیوال هنری، که هم سینما را در بر میگیرد و هم هنرهای کم مخاطبتر و مثلا روشنفکرانهتر را؛ فرش قرمزی وجود دارد، ردیف ردیف آدمهایی را میبینید که هر کدام جلوی دوربینهای عکاسی و فیلمبرداری؛ در قامت رقص شهرت، نقش خود در صحنه شیوع مصرف را بازی میکنند و از صحنه خارج میشوند.
بر همین اساس کشور ما هم که پس از دوره جنگ تحمیلی وارد معادلات اقتصاد جهانی شد و نظامی اقتصادی بر همین پایه را برگزید (هر چند رسما تکذیب شود)، قاعده بازی در این چهارچوبه را پذیرفت. قاعده بازیای که در سینما یا دیگر بخشهای هنری، قهرمان میآفریند تا عنداللزوم به کار تبلیغات بیاید و محصولی خاص را به جامعه بقبولاند!
این مقدمه نسبتا طولانی (البته برای یک یادداشت کوتاه مطبوعاتی) به این بهانه است که خبر آمده، یکی از بازیگران که در سیاهه عملکردی خود، پیش از این، نقشهای آسمانی بازی میکرده، در فیلمی تبلیغاتی، آن هم برای یکی از کشورهای همسایه جنوبیمان، نقش آفریده و یحتمل، ما به ازای حضور خود در آن شوی تبلیغاتی را با دلار یا یورو اخذ کرده است. به مجرد پخش آن تبلیغ هم، به عادت دیرینهای که در این مُلک جاریست؛ گروهی او را با انواع و اقسام شیوهها چنان نواختهاند، گو اینکه خبطی مستوجب ارتداد بر ذمه دارد!
واقعیت این است آنها که به او یورش بردهاند، شاید هنوز این نکته اساسی را فهم نکردهاند که این بازیگر صرف نظر از نام، نیاز به نان دارد. تنگنای معیشت به ویژه اگر در دوره فشار اقتصادی گریبانت را بگیرد و به این دلیل که پروژهای دندانگیر وجود ندارد که در دوره خط فقر 10 میلیونتومانی، در آن حضور داشته باشی و روزگار اقتصادیات را بگذرانی؛ اجاره خانه بدهی و خرج سنگین درس و دانشگاه فرزندان را؛ یحتمل مجبور خواهی شد در تبلیغاتی چنین یا چنان حضور پیدا کنی تا بتوانی رختت را از ورطه شهری که بختت را در آن آزمودهای، بیرون بکشی.
این اصلا به این ربط ندارد که مردمی که در تنگنای اقتصادی، سلامات را نخواهند پاسخ گفت و هیچ کس از حال و روزت در دوره بیکاری یا کمکاری سراغ نمیگیرد، تو را در قامت شهید ببینند یا شاهد. اصلا هم ربط ندارد که نظامات اقتصاد لیبرالیستی را پذیرفتهای یا نه. این احتمالا بیش از هر چیز به تنگنای معیشت ربط دارد یا حتی اگر تنگنا نباشد به رتق و فتق معیشت مرتبط میشود...