پزشک جمهور برای ایران
رضا صادقیان( روزنامه‌نگار)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2453
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


نگاهی به حواشی ماجرای تبلیغ مِلک در دوبی از سوی بازیگر ارزشی

از عسل تختی تا «لایف استایل»‌هاشمی

همدلی| علی نامجو: چند روز قبل اعلام شد که وصیت‌نامه جهان پهلوان غلامرضا تختی بعد از مرمت به موزه ملی ورزش، المپیک و پارالمپیک تحویل داده شده است؛ وصیت‌نامه مردی که پنجاه و سه سال از رفتنش می‌گذرد و هنوز هم هر وقت هفدهم دی ماه از راه می‌رسد خیلی‌ها جمع می‌شوند در ابن‌بابویه شهر ری تا بر سر مزارش حاضر شوند و یادش را گرامی بدارند. ‌این‌که چقدر دولت‌ها در به شهرت رسیدن آدم‌هایی همچون غلامرضا تختی موثر هستند، یک بحث است و ‌این‌که قبول کنیم حاکمیت‌ها نمی‌توانند تختی‌ها را بسازند و تختی خودش باید از میان خیل جمعیت سر برآورد و تختی شود، بحث دیگری است. کل زندگی جهان پهلوان را اگر بی‌خیال شویم، یکی از اقداماتی که بدون شک در رسیدن به جایگاه امروزی‌اش در میان مردم نقش داشت، در فیلم سینمایی «غلامرضا تختی» بهرام توکلی دیده می‌شود. در این اثر سینمایی سکانسی در گل‌فروشی معروف زندگی تختی وجود دارد که درخشان است و نشان می‌دهد او چرا جهان پهلوان شد. آقاتختی در آن ایام از نظر مالی اوضاع و احوال به سامانی ندارد، محرومیت‌هایش از حضور در مجامع و حتی سالن‌های کشتی آغاز شده، حقوقش را از راه‌آهن قطع کرده‌اند و حق بازوبندش را هم دیگر به او نمی‌دهند. در عمل کاری با او کرده‌اند که می‌تواند هر مردی را بترکاند که البته ترکاند. دوستش می‌گوید کمی از این عسل بخور. او هم قاشقش را فرو می‌کند در شیشه عسل و بعد می‌مالدش روی نان، به دهان فرو می‌برد. دوستش می‌گوید: چطور بود؟ غلامرضا جواب می‌دهد: خوشمزه است. دوستش می‌گوید: صاحب کارخانه این عسل گفته عکس تو را اگر بزند روی این شیشه مثلا چند صد تومان به تو خواهد داد. تختی می‌خندد و به خوردن ادامه می‌دهد. بعد از اصرار دوباره آن دوست، جواب نغز تختی واقعا شنیدنی است؛ اگر من عکسم را بدهم تا بزنند روی شیشه این عسل، آن وقت بچه‌های مردم فکر می‌کنند تختی عسل خورده که تختی شده است. تا اینجا می‌شود گفت ماجرا سرراست است و نسخه تختی شدن را دارد نشانمان می‌دهد. اما آیا همه می‌توانند تختی باشند یا اصلا مایلند؟ 

 قهرمان جهان یا جهان پهلوان

روزگاری حسین رضازاده به عنوان یک جوان کم سن و سال ایرانی جهان را متحیر قدرت خود کرد. وقتی روی تخته مسابقات دسته فوق سنگین مسابقات المپیک سیدنی رفت همه را انگشت به دهان گذاشت و حرکات جالب سرش و لبخند بزرگی که بعد از بالا بردن وزنه‌ها روی چهره‌اش نقش می‌بست، او را در فاصله چند روز به سوپراستار ورزش ایران بدل کرد. او بعدها باز هم مدال طلای المپیکش را تکرار کرد و در چند مسابقه جهانی خوش رنگ‌ترین مدال را به سینه زد. رضازاده اما هیچ وقت تختی نشد، شاید چون اصلا این انتخابش نبود. دقیقا سیزده سال قبل در یکی از شبکه‌های ماهواره‌‌ای ظاهر شد تا املاک رابینسون دبی را تبلیغ کند و همان زمان خیلی از مردم به او هجوم بردند که این چه اقدامی است از سوی یک جهان پهلوان؟ در آن ایام اما هیچ کس نپرسید چه معیارهایی برای اطلاق عنوان جهان پهلوان به رضازاده قهرمان وجود دارد و او بر اساس چه مقیاسی می‌تواند واجد این لقب بزرگ باشد؟ نه ‌این‌که این ورزشکار مدال‌آور آدم کوچکی بود، اما پهلوان جهان بودن به مشخصه‌هایی بیشتر از چند مدال طلای جهان و المپیک احتیاج داشت که عضو سال‌های بعد شورای شهر تهران، سرمربی آینده تیم ملی وزنه‌برداری ایران و رئیس این فدراسیون در سال‌های پیش رو ظاهرا هیچ کدامش را نداشت. 

 شهید سینمای ایران

حالا موجی از انتقادات علیه سیدجواد ‌هاشمی آغاز شده که چرا او در اقدامی مشابه و در فاصله چند هفته‌‌ای با محمدرضا حیاتی گوینده سابق خبر شبکه یک تلویزیون کشورمان، در مقام یک مبلغ دارد خرید ملک در دبی را تبلیغ می‌کند. فارغ از ‌این‌که برخی از مردم مایل‌اند از او، نوید محمدزاده، مهدی مهدوی‌کیا، سیدمهدی رحمتی، حسین رضازاده،‌ هادی ساعی و بسیاری دیگر از چهره‌های شناخته شده عرصه ورزش، تصویر یا موسیقی چهره‌‌ای در ذهن داشته باشند که برساخته اندیشه آن‌ها است و نه انتخاب آدم‌هایی که نامشان آورده شد، اخلاقی یا غیراخلاقی بودن این اقدام در عصری که فروش حداکثری و کسب بیشترین سود نه در ایران که در همه نقاط جهان مد نظر است، چطور باید تعیین شود. سیدجواد‌ هاشمی تنها و تنها نقش شهدا را در فیلم‌های سینمایی و سریال‌های تلویزیونی بازی کرده است. او نه تختی است و نه شهید. یک آدم معمولی در دوره کنونی است که نه جایی خواسته که پرستشش کنند و نه خودش را معصوم معرفی کرده است. شاید اشکال از ما باشد که دوست داریم از آدم‌ها چهره‌های مورد علاقه خودمان را بسازیم و حقیقت و واقعیت آنان برایمان اهمیتی ندارد. در پایان شاید لازم باشد تکرار کنیم که تختی‌ها را نمی‌سازند، تختی خودش باید از میان خیل مردمان یک جامعه سربربیاورد.