از سِحر و اوهام تا علم و تحقیق
جهانگیر ایزدپناه (فعال اجتماعی) علم بدون زمینه لازم رشد نخواهد کرد و مانند دیگر واقعیتها و پدیدهها سیر تاریخی دارد. پرسش اصلی این است که سرآغاز علم از کجا و کی بوده است؟
انسانها برای تغذیه خود ابتدا با تبر سنگی و ابزار نیزه شکلی و .. به شکار حیوانات وحشی میرفتند و از پوست آنها برای پوشش خود استفاده میکردند و به تدریج از غارنشینی به درآمدند و به کشت دانهها روی آوردند و... در ضمن به قهر طبیعت و بلایا هم گرفتار بودند. با عقل و اطلاعات خام و محدودشان به علت قضایا فکر میکردند و به این نتیجه میرسیدند که این غضبها در دست نیروهای مرموزی است و میتوان ترحم و رضایت و خشنودی سکانداران این غضبها و بلایایی نظیر رعد و برق، صاعقه، زلزله و سیل و... را به دست آورند. بعد از آن کمکم در بین انسانها کسانی مدعی شدند که قادرند این بلایا را نازل یا دفع و رفع کنند.
این سرآغاز سِحر و جادوگری و نطفه علم است که خود نوعی ادعای توانایی اقدام علیه باورهای موجود و دگرگون کردن آنها و رفع بلاهاست.
اما در اصل لازمه علم را باید پرسشگری دانست.
چرا آتش میسوزد، چرا آب در فصلی از سال منجمد میشود، چرا علفها و گیاهان در فصلی سبز و خرم و در فصلی دیگر خشک میشوند، چرا از ابرها باران میبارد و ... بیشتر اطلاعات هم از طریق تجربه به دست آمد.
مثلا به طور تصادفی میدیدند که بر اثر گرمای آتش مواد مذابی از دل سنگهای کنار آتش بیرون میآید و بعد منجمد میشود و از طریق همین تجربهها بود که به وجود فلزها و ساخت ابزار از آنها پی بردند.
این تکامل تجربی– فنی، به تدریج تکامل فکری را نیز در پی داشت. در طول تاریخ تلاشگران راه علم با مقاومت کاهنان و سردمداران معابد و ساحران و جادوگران و ... روبه رو شدهاند.
بیش از دیگر نقاط در سرزمین امپراتورهای عظیم و افسانهآمیز مصر و بینالنهرین و بخش وسیعی از شرق نشانههایی از علم و خط و بیداری هوش و آگاهی و تمدن ظهور کرد، اما هنوز عقل انسانها از یوغ اسارت خرافات و اوهام نیافته بود و تمایز چندانی بین علم و اوهام و سحر و جادو شکل نگرفته بود و بعداً ساحرانی بزرگ از این مناطق برخاستند و دنیا را تحت تاثیر خود قرار دادند، اما پیروزی نهایی با علم بود.
برای این که علم تکامل یابد میبایست پرسشگری ریشه و گسترش یابد و این یونانیان بودند که از شرق بسی آموختند اما پوسته اوهامآمیز باورها و فلسفه شرق را به دور انداختند و با شرایط اقتصادی و آزادی و ذهن نقاد و خوشفکری که داشتند سقراطوار تعاریف و ذهنیات و باورهای قبل را به چالش کشیدند و با شک منطقی بر تارک علم و فلسفه جای گرفتند و آثار عظیمی آفریدند که بعدها از طریق امپراتوری روم به دنیای غرب کنونی رخنه یافت و امثال گالیله و روسو و کانت و مارکس باورها و تعاریف خشک و خدشهناپذیری کلیسائیان را به چالش کشیدند و در این راه بسی هم قربانی دادندو آزادی فکر و عقیده و حق شرکت مردم در سرنوشت خویش را به دست آوردند.