تقویت دموکراسی راهی برای تضعیف ساختارشکنی
بهنام علیپور (پژوهشگر تاریخ)امروزه عالمان و «کارگزاران سیاست» با واکاوی سیر اندیشه و تفکر درصدد بررسی پدیدههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و هنری هستند. به بیان دیگر «برونرفت» از معضلات اجتماعی بدون واکاوی «سیر اندیشه» ممکن نیست. گسترش ارتباط با دولتهای اروپایی در عصر قاجار، موجب تردید در «ارزشها»، «عرفها» و «سنتها» در جامعه ایران شد. ناکارآمدی ساختار سیاسی، زوال اندیشه و فساد «دربار قاجار»، اندیشمندان ایرانی را به وامگیری از تمدن غرب واداشت، لذا غربگرایی برآمده از ضعف جامعه ایران و قدرت تمدن غرب است. اخذ «تکنیک» و «فن» از جامعه غرب موجب بازنگری اندیشمندان ایرانی در کاربرد ارزشهای اجتماعی شد؛ به بیان دیگر بروز این اندیشه در جامعه، بیگانگی با «سنت» و نقض اصول پیشین را در پی داشت. دگراندیشان، افول جامعه ایران را از ناکارآمدی سنتها میدانستند، لذا «غربگرایی» ابتدا با هدف «اصلاحساختار»، درصدد بازنگری اصول بود، اما روند تحولات به نقض اصول و مبانی اجتماعی ختم شد؛ نفی مبانی اسلامی از این قاعده مستثنی نبود. این مسئله موجب تشنج در جامعه سنتیِ ایران و ظهور اندیشههای مخالف شد. جامعه ایران این «ساختارشکنی» را برنتابید و به ستیز با غربگرایی پرداخت. یکی از علل انزجار از غربگرایی نفی مبانی اسلامی در «جوامع سنتگرا» است. این تنفر اخذ مبانی غربی را دچار وقفه کرد و با شدت انزجار به «غربزدایی» منجر شد. با گذشت زمان و کاهش «ستیزِ جناحی»، غربزدایی تلطیف شده و نگرشی نوین به جوامع غربی شکل گرفت. طیف مذکور تحت عنوان «روشنفکری دینی»، تکیه بر ارزشهای اسلامی را توأمان با اخذ «تکنیک» از غرب پیشنهاد میکرد. انقلاب اسلامی برآمده از همین نگاه، یعنی نگرش عقلانی به ارتباط با غرب بنا شده است، لذا با «بومیسازی» اصول و ساختار غرب و تکیه بر «محتوای اسلامی» در مسیر توسعه گام برداشته است. با پیروزی انقلاب «روشنفکری دینی» یا به عبارت دقیقتر پویایی در اندیشه اسلامی، مجال انتشار و تثبیت در منطقه یافت. علیرغم تلاشهای موجود برای «تئوریزه» کردن این نگرش، مخالفت با محتوا و ساختار اسلامی با «هیبت» و ظاهری متفاوت از گذشته نمایان شد. این اندیشه نوظهور تحت عنوان پستمدرن، پدیدهای است که با نقد سنت و مدرنیسم ساختارهای پیشین را به چالش کشانده است. اندیشمندان این مکتب از «اِنکار» به «معنا» میرسند، به عبارت دیگر با نفی گذشته بشری درصدد طرحینو برای سعادت و اعتلای جامعه هستند. وجه افتراق اندیشه «مدرن» و تفکر «پسامدرن» در رویکرد این دو مکتب به پدیدههای اجتماعی است. مدرنیته با اصلاح ساختار پیشین علاوه بر تصحیح ارزشها مانع «گسستِ تاریخی» در جامعه میشود؛ یعنی با حفظ حیات فرهنگی شرایط بهبود و توسعه جامعه را مهیا میکند، اما تفکر پستمدرن در جهت «عدم حیات» کوشیده و مایل است با نفی اصولِ گذشته، ساختار خود را بر جنازه تفکرات پیشین بنا کند. ظهور این اندیشه چالشهای فکر و فرهنگی را دوچندان کرده و روحیه «گریز از مرکز» و «اقتدارگریزی» را افزایش داده است. پستمدرنیسم نوظهور در ایران آمیزهای «پوچانگاری» و «اقتدارگریزی» است. این نگرش (پست مدرنیسم در ایران) علاوه بر فاصله «معرفتی» با مبانی و اصول خود در دنیا به مکتبی التقاطی در ایران تبدیل شد. با این وجود مقابله و مهار این تفکر سخت مینماید. این عارضه برآمده از عدم عبرتآموزی از پدیدههای اجتماعی وضعف «حافظه تاریخی» است که موجب «گسست فرهنگی» و بیگانگی با سنتهای ایرانی-اسلامی شده است. لذا پرهیز از افراط و تفریط، عدم ارائه «تفسیر ایدئولوژیک» از تاریخ و تشویق جامعه به «گفتوگو» تاثیر بسزایی در کاهشِ کشش به اندیشه پست مدرن در ایران خواهد داشت. به بیان دیگر راه «برونرفت» از چالشهای پست مدرن، ایجاد فضای «گفتمانی» برای اصلاح این «کژاندیشیها» است. به زعم این قلم، اندیشه پست مدرن با خط بطلان بر «اصلاحات»، تغییر «بیچون و چرا» در ساختار و محتوا را مطالبه میکند به این منظور گریز از این اندیشه فقط با تقویت «دموکراسی»، احترام به «حرّیت» و ایجاد «گفتمان» ممکن است.