مرگهای درهمآمیخته
نصیباله رایکا (نویسنده)بیاییم با هم چند لحظه به دنیایی که در آن گاهی به ظاهر میاندیشیم زندگی میکنیم، نگاهی بیندازیم. وقتی به جامعه با دید حقوق مدنی و شهروندی نگاه میکنیم، خواهیم دید که اجتماعی هستیم رو به انفرادی حرکت کردن، و این معضل حرکت انفرادی مثل یک تومور مغزی در درون ما به بدخیمترین شکل، خودش را نشان میدهد که آگاهیهای غلطی را به وجود میآورد، که سازنده میلهای خودشیفتگی در ما میشود و حق نفس را برای ما در اولویت قرار میدهد؛ نفسی که در تنفسهایش اندازهای معین ندارد و خود را در درونمان حریصتر میکند. اگر میزان و اندازه حقوق فردی و اجتماعی خود را ندانیم یا به غلط بدانیم، در حرکت خود چه مرگهایی را که برای نفس یا جسم خود و دیگران به وجود میآوریم. وقتی کودکی به مدرسه نمیرود، وقتی فقیر در فقر رنجور میشود، وقتی آسایش برای تربیت کودکان در پدر و مادر خانوادهای به وجود نمیآید، وقتی... همه این معضلات بیانگر مرگهایی هستند که ما در قبال هم با نادانی یا دانایی انجام میدهیم. امروز ما بیشتر به اجتماعی تبدیل شدهایم که با گفتارهای دلسوزانه نمایش داده میشود و از عملهایی که لازمه زندگی شخصی و جمعی است خبری نیست؛ و در نهایت تلاشهای ما در زمینه حقوق بشر گاه فقط به تصویب قانونی برای بهتر زندگی کردن کمک میکند. با این حال و روزگار اگر به دوران غارنشینی برگردیم، لااقل طبیعت و جهان نفسی خواهند کشید. همان طور که تاریخ، آثار هر کاری را نمایان میکند پس امروز بشر هم مرگهای درهمآمیخته اجتماعی خود را در جهان نظاره میکند که محصول این نوع زندگی است و این بلاها نه در آسمان، نه به دست قدرتهای جهانی بلکه ریشه در کنشهای خود انسانها دارند که در اجتماع میبینیم. هر کداممان در این جهان وظیفهای داریم که اگر از وجدانهای سرزنشگر درونمان بپرسیم آن را برایمان بیان میکنند که عمل به همانها، قانون بهتر زندگی کردن را برای اجتماعاتمان رقم میزند.