سیر منِ شاعر در مجموعه شعر «کوهستان» سروده علی حسینی
مانند درد بیامان دندان یکپارچهام
احسان فرزین آبدهگاه (نویسنده)برخی از مهمترین مقولههای تاریخ ادبیات عبارتند از مرگ، زندگی، تنهایی، عشق، شکست و ویرانی، مهاجرت، آزادی و فداکاری. شاعران و نویسندگان این موارد را در بسترهایی مانند بیابان (کوبه آبه)، جنگل (نیما یوشیج)، شهر، روستا و ... پرداخت کردهاند. برای شعرهای علی حسینی، «کوهستان» تنها نام یک مجموعه نیست، حتا فراتر از یک بستر است و شاید بتوان گفت کوهستان شیرازه شعرهای اوست. خطوط ریز این شیرازه و مقولههای اصلی آن را عشق با 45 واژه، مرگ با 36 واژه و کوهستان با 21 واژه تشکیل دادهاند، اما جان کتاب را نه میتوان کوهستان دانست و نه عشق یا مرگ؛ این مجموعه یکپارچه از درد و تنهایی، داستان ویرانی است و آن گاه زندگی بر این ویرانهها. آنچه شعرهای این مجموعه را از دیگر شعرهای فارسی امروز متفاوت میکند، سیر من شاعر است که با کمترین سانسور در حال روایت است. در شعر نوی فارسی پس از انقلاب به ویژه در دو دهه اخیر، کمتر میتوان سیر رشد و بلوغ من شاعر را دید. کوهستان اما، روایت کودکی است که در ده سالگی بر پیشانی «ویرانی شریف» بوسه میزند و عشق را تجربه میکند. عشق از هر زمانی آغاز شود، ویرانی نیز از همان زمان آغاز میشود: «غروب/هنوز نامی نداشت/معاشقه نامی نداشت./ .../زلفهایت را برای من پست میکنی». و اینگونه شاعر سفری را با عشق آغاز میکند، با شکستهای عشقی و خنجری در پهلو از سی سالگی میگذرد، با آگاهی از آنچه گذشته و آنچه پیش رو خواهد بود. آنچه گذشته: «ویرانی شریف!/آی ویرانی شریف!/آن وقت که در کودکی/پیشانیات را مردانه بوسیدم/به من گفته بودی/عشق خاتمهات میدهد» یا «میخواهم بیل را بر زمین بکوبم/و با مترسکها/بی حرکت بمانم/میخواهم رد پرندگان را بگیرم/و به دشت خیره شوم». در این مرحله شاعر در برابر ویرانی مقاومت میکند. این ویرانی همان عشق و تنهایی است:«حالا که رفته ای/مانند درد بیامان دندان/ یکپارچهام». مهاجرت همیشه و از ابتدای شعر، برای شاعران فصلی نو را به ارمغان آورده است، شاعر به شهرهای دیگر میگریزد و سرانجام به خراسان میرسد: «خاک خراسان را در دهان ریختم/تا آتش جانم بخوابد/و اندرون مشوشم/ آرام گیرد». منِ شاعر به ظاهر آرام گرفته است. ویرانی خویش را پذیرفته است و مانند شعرهای قبل نه شاکی است و نه عصبانی. او بر ویرانههای زندگی ایستاده است و در غم و تنهایی مشق زندگی میکند. «حالا که در کهکشانی دور افتادهام/بهتر است هر چه زودتر/ کاشتن گیاهان کوچک را بیاموزم/و یاد بگیرم/از سنگهای آتشفشانی/قطعات برنده بسازم». در پایان، شاعر آن قدر خود را پیر و با تجربه میداند که در مقام پند و پیشبینی در میآید: «گلی را میشناسم/ که در سینهی کوه میروید/و تنها چنگ باد به او میرسد؛/ عشق او را هم/ بر زمین خواهد کوفت». او خود را سرباز عشق میداند و با خود واگویه میکند که: «می بینی؟/جنگجو بودن/آخر و عاقبتش همین میشود». اما سیر بلوغ منِ شاعر هنوز تکمیل نشده، چرا که مخاطب به دنبال تولدی دیگر است. تولدی که شاید میبایست با نگاهی مثبتگرا به زندگی سروده شود و چه بسا سروده شده باشد و کتابهای بعدی شاعر به دست ما برسد.در پایان لازم است یک بار دیگر از جایگاه این مجموعه در شعر امروز فارسی بگویم. شعر امروز فارسی به گونهای رقتبار مخاطب را گریزان کرده است و از دید من، دلیل اصلی این پوچی نبود خلاقیت و نوآوری در شعر است؛ آنچه باید یک شعر را منحصر به فرد کند تا تبدیل به شعری ماندگار شود. اگر از من بپرسند خلاقیت در شعر امروز چیست، پاسخ میدهم که همان زبان زیبا برای اولین کسی که شعر زبان را سرود و آن کس که آن را پخته کرد؛ روایت منحصر به فرد، نگاه نو یا ویژه، سادگی توأم با روح شعر، آنِ شعری یعنی همان که در یک لحظه در مخاطب حلول میکند یا حتی شعری که خون مخاطب خاص خود را به جوش میآورد و ما هنور نامی برای آن نداریم. شعر علی حسینی، برای من روایتی زیبا و با کمترین سانسور است که گاه در یک آن در من حلول میکند: «به یاد دارم هنوز آن ظهر دم کرده را/گفت گور پدر سرهنگ/به داخل دریا پرید/ و با خودش آن عروس دریایی مرده را/به ساحل آورد./من همانجا بودم/من همان جا/یکی از پایههای اسکلهی انگلیسی بودم».