روایت داریوش طلایی از «نورعلی خان برومند» در گفتوگو با همدلی:
موسیقی ایرانی و فرنگی را مثل آب و روغن میدانست
همدلی| علی نامجو: اگر بنا به تهیه فهرستی از تأثیرگذارترین چهرههای تاریخ موسیقی ایران باشد، بدونشک نام «نورعلیخان برومند» در میان برترینهای آن جای خواهد گرفت. مردی که هرچند سوی چشمانش را رفتهرفته از دست داد، اما تجربیات بهدستآمده از تحصیل در اروپا و البته درک عمیق از موسیقی و ادبیات، او را به چهرهای ممتاز در سپهر فرهنگ ایران بدل کرد. نورعلیخان در طول دوران فعالیتش پیش و بعد از حضور بر کرسی استادی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، به تربیت شاگردان بسیاری پرداخت که تعداد قابلتوجهی از آنان خیلی زود به موسیقیدانانی شاخص در دوره معاصر این هنر تبدیل شدند و هر یک، استادانی بزرگ لقب گرفتند. داریوش طلایی، یکی از هنرمندان برجستهای است که در سن و سال جوانی نظر نورعلیخان برومند را جلب کرد و توانست در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی رادیوتلویزیون آن زمان وارد شود.30دیماه، چهلوچهارمین سالمرگ نورعلیخان برومند بود. به همین بهانه با داریوش طلایی به گفتوگو نشستیم تا از روزهای حضور در محضر این استاد بیبدیل و از خصوصیات منحصربهفرد کسی بگوید که بنا بود در فرنگ درس پزشکی را به پایان ببرد، اما در ایران باعثوبانی معرفی نسلی طلایی به موسیقی کشورمان شد. ماحصل گفتوگو با داریوش طلایی؛ موسیقیدان و مؤلف نامدار ایرانزمین را در ادامه میخوانید:
شاید برای مخاطبان این گفتوگو جالب باشد که بدانند چه عاملی سبب گرایش شما به موسیقی شد؟
از کودکی به موسیقی علاقهمند بودم. پدرم ویولن مینواخت، مادرم نیز موسیقی را خوب میشناخت، من هم خیلی زود و از کلاس پنجم ابتدایی به هنرستان موسیقی رفتم.
چگونه با نورعلیخان آشنا شدید؟
نخستین بار استاد برومند را در کنکور ورودی دانشکده هنرهای زیبا دیدم. هنگامیکه از هنرستان فارغالتحصیل شدم و برای بخش عملی کنکور شرکت کردم، سه ممتحن در سالن بودند. بهخوبی روز امتحان را به خاطر میآورم و تصویر تمام اتفاقات مانند فیلم، مقابل چشمانم قرار دارد. هر فردی منتظر بود نوبتش فرابرسد تا امتحان بدهد. استاد برومند، استاد داریوش صفوت و دکتر هرمز فرهت؛ رئیس وقت گروه موسیقی، ممتحنین آن روز بودند.
نخستین بار استاد برومند را آنجا دیدم. البته خاطره مبهمی نیز از قبل داشتم؛ وقتی نوجوان بودم و در هنرستان تحصیل میکردم، قراری در دفتر رئیس هنرستان؛ مرحوم حسین دهلوی داشت و من، او را از دور دیدم. آقای برومند نابینا بود و فردی او را همراهی میکرد، به همین دلیل حضورش مشخص بود و همه متوجه آمد و رفتش میشدند. در جلسه کنکور عملی دانشگاه، آقای برومند از من سؤالاتی پرسید و سخنانی گفت، اما اتفاق جالب وقتی رخ داد که در کنکور قبول شدم و سال تحصیلی آغاز شد. استاد برومند به سالهای سوم و چهارم درس میداد و تدریس سالهای اول و دوم را استاد صفوت بر عهده داشت. اولین لحظه ورود استاد برومند به دانشگاه برای آغاز سال تحصیلی 1350، برای من روز ویژهای بود. او، همراه و رانندهای به نام «هوشنگ» داشت که استاد را با پژو زرشکیرنگ میآورد و به کلاسی در طبقه اول میبرد.
استاد برومند به دنبال من فرستاد. از جلسه کنکور، اسم مرا به خاطر سپرده بود. نزد او رفتم، دومین جلسهای بود که استاد برومند را از نزدیک ملاقات میکردم و صحبت میکردیم. درباره سازم سخن گفت و در ادامه پرسید: «با چه کسی کار کردهام؟» گفتم: «با استاد شهنازی کار کردهام.» درباره استاد شهنازی هم صحبتهایی کرد و یادم هست گفت: ساز در دست شهنازی مثل «موم» است، ولی یک نکاتی هم هست که پیش من میتوانی یاد بگیری و همان لحظه ساز را برداشت و از من خواست با سازم تقلید او را بکنم. خیلی روش نوازندگی او با استاد شهنازی متفاوت بود و من به آن عادت نداشتم! فکر میکنم از همان لحظه، نظرش را جلب کردم و همچنین به دلیل جلب نظر و شاگردی استاد صفوت، کمتر از یک ماه بعد به من پیشنهاد شد عضو مرکز حفظ و اشاعه موسیقی شوم؛ مرکزی که بهتازگی تأسیس شده بود. بدین ترتیب ارتباط تنگاتنگ با نورعلیخان هم در دانشگاه و هم در مرکز حفظ و اشاعه آغاز شد.
چه سالی کنکور هنر دادید و چه عاملی باعث شد توجه نورعلیخان در میان آنهمه هنرجو، به شما جلب شود؟
من ورودی سال 1350 بودم و به گمانم چون خیلی خوب ساز میزدم موردتوجه نورعلیخان قرار گرفتم. از کودکی در هنرستان تحصیل کردم و زمینه قوی در موسیقی داشتم. بهطور ویژه درباره ساز صحبت میکنم. جنبههای دیگر موسیقی که در هنرستان به تحصیل روی آن میپرداختیم، به استاد برومند مربوط نمیشد، ولی چون شاگرد استاد شهنازی بودم، تار را بهخوبی مینواختم و ردیف را هم نیک میشناختم و همین مسئله در نگاه نورعلیخان جلب نظر کرد. استاد صفوت نیز نظری مشابه استاد برومند داشت. او مرا بهعنوان نوازندهای مستعد دریافت. البته نمیخواهم از خود تعریف کنم، ولی بههرحال نکاتی بود که سبب شد این دو استاد، به من نگاهی ویژه داشته باشند.
با این توضیح از نگاه آنان، ویژگیهای برجستهای داشتید که از میان هنرجویان بسیار، شما را به مرکز حفظ و اشاعه موسیقی دعوت کردند...
در ورودی دانشگاه، اختلاف سطح بسیاری بود. افرادی میآمدند و کنکور میدادند که سابقه موسیقی آنها، زیاد نبود، ولی من و بعضی از دوستان که از هنرستان آمدیم، شرایط متفاوتی داشتیم. ما سالهای سال موسیقی تحصیل کرده بودیم و از بچگی بهصورت آکادمیک و جدی ساز میزدیم. در هنرستان، استاد بزرگ، اصلی و سنتی ما، استاد شهنازی بود، ولی با مرحوم هوشنگ ظریف نیز تمام قطعات مختلف ساز را کار کردم. قطعات وزیری، کتاب معروفی، ردیف دوره عالی و ردیف حسینقلی را نزد استاد شهنازی فراگرفتم.
به یاد دارم وقتی از هنرستان فارغالتحصیل شدیم، صحبتی با یکی از دوستان نزدیک مطرح شد، میگفتیم: «هرچه تار داشته را یاد گرفتهایم و دیگر بلد هستیم.» البته در ارکستر صبا نیز بودم؛ ارکستری که آقای حسین دهلوی، رئیس هنرستان رهبری میکرد. همزمان در رادیو نیز امتحان دادم و آنجا هم توجهات را جلب کردم. بههرحال باوجود سن کم، نوازندهای بسیار برجسته در تار بودم و هر وقت ساز میزدم، میتوانستم دیگران را تحت تأثیر قرار بدهم. یادم هست در ارکستر صبا وقت تنفس که برای خودم ساز میزدم، حتی موزیسینهای کلاسیک میآمدند و با کنجکاوی و حیرت، انگشتبهدهان به تکنیک، توانایی و سونوریته سازم نگاه میکردند.
روش کاری و تدریس نورعلیخان را چگونه دریافتید؟
روش استاد شهنازی هم سینهبهسینه بود. اصولاً قدما چنین روشی داشتند. میگفتند سینهبهسینه، چون شاگرد روبهروی استاد مینشست و ابتدا بهصورت تصویری، شفاهی و حضوری، تمام خصوصیات فیزیکی را میدید. بهطور مثال درمییافت استاد، ساز را چگونه در دست میگیرد، انگشت را روی کدام پرده میگذارد، مضراب را چگونه میگیرد، چگونه ریز و تک میزند و درمجموع چه حالتی دارد؛ پروسهای که آرامآرام با ساز زدن و پیش رفتن درسها تکمیل میشد.
سینهبهسینه، روشی بود که در قدیم، میرزا عبدالله، آقا حسینقلی و درویشخان داشتند و ردیف را اینگونه درس میدادند. قبل از آنکه نت بیاید، روش آموزش موسیقی اینگونه بود. بسیاری از بهترین موزیسینهای موسیقی دستگاهی اینگونه موسیقی را فراگرفتند. تمام استادان قدیم نیز همینطور بودند. وزیری در هنرستان، نت را وارد موسیقی میکند، بعد خط و شاخهای جدا میشود و کسانی در ارکسترهای فرهنگ و هنر با نت کار میکنند. درواقع این دو مسیر و دو شاخه در کنار هم وجود داشتند.
در حال حاضر، برخی از استادان موسیقی، نقدهایی به روش سینهبهسینه وارد میکنند. البته بسیاری همچنان با روش قدیمی، موسیقی را به شاگردان خود آموزش میدهند.
روش سینهبهسینه بههرحال روشی قدیمی بوده و فقط هم خاص موسیقی ایرانی نبوده است. این روش حسنهایی دارد، اما مثل یادگیری زبان مادری است، چراکه آدم، زبان را بدون خط یاد میگیرد، ولی نمیتوان گفت خط نیز فایدهای ندارد و نیازی به یادگیری نوشتن و خواندن نیست، اما همانطور که گفتم آموزش شفاهی نیز حسنهای زیادی دارد. اعتقادم بر این است که آموزش باید ترکیبی از هر دو باشد، به همین دلیل متد و روشی را معرفی و نامش را نتنگاری آموزشی و تحلیلی گذاشتم. کتاب ردیف را نزدیک به 30سال پیش چاپ کردم که همه با آن کار میکنند و بسیار مورداستفاده قرار میگیرد. در این کتاب به روش نتنویسی پرداختم؛ روشی که برای موسیقی ایرانی مناسب باشد. وقتی روش نتنویسی غربی را گرفتیم و استفاده کردیم، متوجه شدیم بسیاری از بخشهای آن با موسیقی ایرانی نمیخواند. هنگامیکه نت برای موسیقی ایرانی استفاده میشد، درجاهایی همخوانی نداشت و همین موضوع باعث میشد افرادی که موسیقی را با نت یاد میگرفتند، اگر آن را با روش سینهبهسینه تلفیق نمیکردند، آنطور که بایدوشاید نمیتوانستند حالتها و احساسات موسیقی ایرانی را بگیرند و درک کنند، بنابراین نظر شخصی من این است که به هر دو نیاز داریم. در بخشهایی نتنویسی و بخشهایی سینهبهسینه لازم است.
«لوید میلر» که به خود لقب «کوروش علیخان» داده، مدعی است یکسری از آثار نورعلیخان برومند را در آمریکا در محلی امن در اعماق زمین نگهداری و حفظ میکند...
آقای «لوید میلر» پیش از انقلاب به ایران آمد و مثل دیگر خارجیهایی بود که به فرهنگ ایرانی علاقه داشت و در موسیقی نیز فعالیت کرد. آن زمان، دوران خاصی بود و آمدن بهسوی شرق بسیار دیده میشد. نباید فراموش کرد که راجع به 50سال پیش صحبت میکنیم. نیمقرن پیش دنیا فرق داشت. غربیها میآمدند، چون فرهنگ و عرفان شرق برایشان جذابیت داشت. آنها به ایران، افغانستان، هند و تبت میآمدند و به دنبال معنویت و عرفان میگشتند. آقای «لوید میلر» نیز آمد و کارهایی کرد. او شخصیت خاصی داشت و همانطور که اشاره کردید به خودش لقب «کوروش علیخان» داد. وقتی به ایران آمد، ظاهراً پیانیست و تخصصش موسیقی «جاز» بود، اما بسیار جذب خصوصیات موسیقی ایرانی شد. در آمریکا کتابی درباره موسیقی ایرانی نوشت، دکترای موسیقیشناسی گرفت و در همین زمینه کار کرد.
درباره نگهداری از آثار نورعلیخان برومند اطلاعات زیادی ندارم، اما ازآنجاییکه آدم خاصی است و تفکرات و دیدگاههای خاصی دارد، بعید نیست اقدام به حفظ و نگهداری آثار استاد برومند کرده باشد. بههرحال آدمهایی هستند که افکار خاصی دارند. فرض کنید لوحی را به فضا میفرستند و سمفونی پنجم بتهوون را نیز ارسال میکنند تا اگر به دست فرازمینیها رسید، بدانند انسانهای خردمندی روی زمین بودهاند. از سوی دیگر آنچه فکر میکنند میراث فرهنگی بشر است، درجاهایی میگذارند تا اگر اتفاقی مانند جنگ اتمی یا اتفاقات دیگری روی کره زمین رخ داد، از بین نروند. فکر میکنم او هم افکار اینچنینی دارد.
درباره استادانی که آقای برومند نزد آنها تلمذ کرد، صحبت کنید؛ از درویشخان و حبیب سماعی تا موسی معروفی و اسماعیل قهرمانی.
استاد برومند جایگاه خاصی دارد. او برآمده از خانوادهای متمول بود، اما باید توجه کنیم در خانوادهای نظیر خانواده برومند کسی موسیقیدان حرفهای نمیشد و یعنی بهقصد حرفه، موسیقی را دنبال نمیکرد؛ آنان مثل اشرافزادهها بودند، موسیقیدانها برای اجرای موسیقی به خانه آنها میآمدند؛ در سطح پایینتر مطربها بودند و در سطح بالاتر استادان موسیقی دستگاهی بودند که به خانه افرادی چون نورعلیخان برومند که اهل هنر بودند و هنر را میفهمیدند، رفتوآمد میکردند. در گذشتههای دور رادیو، تلویزیون و صفحه نبود و کلاً چندگونه فضای محدود وجود داشت تا موسیقیدانان بتوانند هنر خود را عرضه کنند؛ یکی مطربهای معمولی بودند که در جشنها و عروسیها حاضر میشدند، یکی نیز استادان موسیقی بودند که سطحی کلاسیک داشتند. آدمهای متمولی که از درک و فهم این نوع موسیقی برخوردار بوده و بهاصطلاح جزو فرهیختگان جامعه به شمار میرفتند، میتوانستند از آنها بخواهند بهعنوان هنرمند حرفهای بیایند و برایشان موسیقی اجرا کنند. در خانه نورعلیخان برومند نیز از این دست محافل برقرار بود. بهطور مثال، درویشخان موسیقیدان حرفهای محسوب میشد و به منزل نورعلیخان میرفت. زمانی هم که این افراد متمول به موسیقی خیلی علاقهمند بودند و برای آن احترام قائل بودند، ارتباطات دوستانهای با موسیقیدانان برقرار میکردند. یکی از مدارکی که ما داریم، ردیفی است که اولین دستنوشته ردیف به شمار میرود و معروف به ردیف منتظمالحکما است. منتظمالحکما درواقع پزشکی به نام مهدی صلحی بوده است. او متخلص به منتظمالحکما و شاگرد میرزا عبدالله بوده که ردیف را با سهتار یاد میگیرد. مهدیقلی هدایت که نخستوزیر بود، آدمی عالم به شمار میرفت و به موسیقی نیز علاقه داشت و حتی نت بلد بود. او هفت سال بهطور مرتب نزد مهدی صلحی برای نتنویسی این ردیف میرفت. آنها دوست بودند، بنابراین به موسیقی بهعنوان شغل نمینگریسته و آن را همچون عشق و علاقه دنبال میکرده است. او با مهدی صلحی مینشست؛ منتظمالحکما ردیف میزد و او آنها را تبدیل به نت میکرد. این نتها چندین سال پیش چاپ شد و مدارکی بود که وقتی جوان بودم، در مرکز حفظ و اشاعه روی آنها کار میکردم.
فضای قدیم اینچنین بود و اهل موسیقی به خاطر دل و عشقشان به دنبال موسیقی میرفتند، ولی موسیقیدان حرفهای نبودند، به همین دلیل با استادان بزرگ موسیقی، دوست میشدند. استاد برومند نیز با سیدحسین طاهرزاده، خواننده بزرگ، دوست بود و حتی تا دوران کهولت طاهرزاده، دوستیشان پابرجا ماند، حتی آواز را از او یاد گرفت.
استاد برومند با حبیب سماعی، که بزرگترین نوازنده سنتور بود، هم رفتوآمد داشت و هم شاگردی کرد. حاجآقامحمد نیز آدمی از همین قماش بود. آنها در منزل او دورههایی داشتند، مینشستند و راجع به موسیقی صحبت و موسیقی اجرا میکردند. افرادی نیز بهعنوان مهمان دعوت میشدند.
اسماعیل قهرمانی، آدمی معمولی بود و جزو متمولین محسوب نمیشد. آنطور که از استادانم شنیدم، حاجآقامحمد آدمی بسیار ثروتمند بود و باغ و عمارت بسیار بزرگی سمت میدان ژاله سابق(میدان شهدای کنونی) داشت. او جایی داده بود تا اسماعیل قهرمانی سکونت کند. معروف بود که میگفتند: «او تا آخر عمرش، ردیف را برای خودش اجرا میکرد و هرروز یک دستگاه را دوره میکرد.» استاد برومند با او نیز آشنا بود و ردیف را از او هم فراگرفته بود و با بسیاری از استادان به همین شکل، آشنایی و رفتوآمد داشت.
گذر آقای برومند چطور از دانشگاه طب در آلمان و سوئیس به دانشگاه تهران و دانشکده هنرهای زیبا افتاد؟
استاد برومند وقتی جوان بود به آلمان و سوئیس برای تحصیل طب سفر کرد. در اواخر تحصیل، سوی چشمش آرامآرام رو به کاستی رفت و سرانجام نابینا شد. تحصیل را رها کرد و بقیه عمر را به موسیقی گذراند. هیچوقت نیز موسیقیدان حرفهای نبود و بهعنوان موسیقیدان و نوازنده کار نکرد. فقط وقتی در دانشگاه، گروه موسیقی تشکیل شد، او بهعنوان استاد آمد تا موسیقی تدریس کند. درواقع فعالیت موسیقایی رسمیاش فقط همین بود. خانه پدری و بعد خانه خود استاد برومند به فراخور ارتباطاتی که داشت، به محل رفتوآمد استادان موسیقی بدل شد؛ مثلاً استاد بهاری هم جزو افرادی بود که در خانه او رفتوآمد داشت. استاد برومند با بسیاری همچون آقای گلپایگانی کار کرد که درباره همه آنها داستانها و خاطراتی وجود دارد. او با استاد صبا نیز ارتباطاتی داشت، البته نه به معنای این که شاگردش باشد.
با توجه به وضعیت بینایی آیا آقای برومند توان نوشتن موسیقی را هم داشت؟
او موسیقی نمینوشت و در حقیقت نوشتن موسیقی بلد نبود. استاد برومند با گوش یاد میگرفت و آنچه را فراگرفته بود، مرتب میکرد و آموزش میداد.
برخی معتقدند او در میان تمام استادانش، بیشتر تحت تأثیر اسماعیل قهرمانی بود...
نمیتوان گفت تحت تأثیر یک نفر بود. البته سنتور را از حبیب سماعی و آواز را از سیدحسین طاهرزاده یاد گرفت، تار را با درویشخان کار کرد و مقداری از ردیفها را با اسماعیل قهرمانی، مقایسه و تکمیل کرد.
از خاطرات حضور در محضر نورعلیخان برومند و همدورهایهایی که داشتید، کدامیک بیشتر در ذهنتان باقی مانده است؟
خاطرات زیادی دارم. ما نسلی بودیم که استادانی مثل برومند و صفوت برگزیدند و به مرکز حفظ و اشاعه بردند. آقای شجریان، آقای لطفی، آقای کیانی، آقای ذوالفنون، آقای گنجهای، آقای حدادیان، آقای مقدسی، آقای رضوی، آقای فرهنگفر و آقای علیزاده؛ همگی افرادی بودند که به بزرگان موسیقی ایران تبدیل شدند و نسلهای بعد موسیقی ایرانی را ساختند، بنابراین تمام آن روزها خاطره است. اصلاً مرکز حفظ و اشاعه، خانه ما بود. صبح تا شب میرفتیم؛ اتاق، آرشیو، ضبطصوت و گروه داشتیم و روی موسیقی کار میکردیم.
در جشن هنر، برنامه اجرا میکردیم و آن دوره، زندگی ما همین بود. بعد از انقلاب، همان گروهها بهصورت گروه «چاووش»، «عارف» و «شیدا» فعالیت کردند. درواقع میتوان گفت در آن دوره جریانساز موسیقی بودیم. به یاد دارم در جشن هنر اول و دوم، استاد برومند آثار درویشخان را کار کرد. دو گروه تشکیل داد؛ یک گروه من و آقای ذوالفنون، تار مینواختیم، آقای کیانی سنتور میزد، خواننده نیز آقای رضوی سروستانی بود و سهگاه طاهرزاده و تصنیف و پیشدرآمد درویشخان را کار کردیم. در گروه دیگر، آقای لطفی و آقای علیزاده تار مینواختند، خانم مانیزاده سنتور میزد، آقای شجریان خواننده بود و راک ماهور را کار کردند. پیشدرآمد و تصنیف هم از درویشخان بود. در جشن هنر به اجرا پرداختیم؛ اجرایی که خیلی جدید بود. این نوع از موسیقی در آن دوره، موسیقی آدمهای مسن بود. وقتی میگفتند استاد، انتظار داشتید پیرمردی را ببینید، ولی ما جوان بودیم. خودم 19، 20 سال سن داشتم، اما بهعنوان استاد موسیقی ایرانی رفتیم در حافظیه اجرا کردیم. این اتفاق، جنبه غیرمنتظرهای داشت، حتی روزنامهها نیز اشاره کردند و مطالبی در این زمینه نوشتند. بههرحال جریان جدیدی شروع شد و استاد برومند نقش بسیار مهم و اصلی در آن داشت.
ظاهراً نورعلیخان روی بحث اخلاقی هم بسیار حساس بود.
مسئله اخلاق، یکی از شرایط مدنظر او بود، اما فقط اخلاق نبود، طبیعتاً توانمندی و استعداد در موسیقی نیز اهمیت داشت، ولی یکی از شروط هم اخلاق و اعتقاد به موسیقی درست و فرهنگ درست بود.
بسیاری از شاگردان او ازجمله شما به استادانی برجسته در موسیقی ایران تبدیل شدید. چرا نسل شما چنین درخشید؟
بههرحال جوانها در آن دوره استعدادهای منحصربهفردی بودند. درواقع جوانهایی بودیم که زود استاد شدیم و جای استادان قدیم را گرفتیم.
اگر بخواهید آقای برومند را تعریف کنید، چه میگویید؟
او پیش از هر چیز، حکیم و دانشمند بود. بر ادبیات، علم و چندین زبان خارجی تسلط و نگرشی حکیمانه به موسیقی داشت. البته صاحب دیدگاههایی رادیکال نیز بود. بهطور مثال میگفت: «موسیقی ایرانی و موسیقی فرنگی مثل آب و روغن هستند و هیچگاه با همدیگر مخلوط نمیشوند.» بسیاری از نظریات خود را به شاگردانش منتقل کرد. جنبههای خاص موسیقی ازجمله جنبههای معنوی و ارتباط موسیقی با ادبیات برایش مهم بود، چون با ادبیات بسیار سروکار داشت، اما علم فرنگ را نیز به دلیل تحصیل در خارج و تسلط بر زبانهای خارجی میشناخت. استاد برومند، آدمی جدی بود. نمیتوان گفت خوشمشرب و مهربان به معنای اغراقآمیز بود. درواقع بیشتر جدی بود، تا مهربان.
صحبت پایانی شما را میشنویم...
جایگاه خاص استاد برومند باید همانگونه که هست، تصویر شود. او استاد، دانشمند، راوی و حکیم موسیقی بود. هیچوقت نوازنده حرفهای موسیقی نبود و هیچگاه نیز ادعا نکرد، اما زیباییشناسی موسیقی ایرانی را شاید هیچکس بهاندازه روانشاد نورعلیخان برومند نمیفهمید. استاد برومند به عمق زیباییشناسی موسیقی ایرانی نفوذ کرد. او چنین شخصیتی داشت و باید در همین چارچوب، او را شناخت و درک کرد. شناخت خیلی خوبی از موسیقی داشت، مثل جواهرشناسی که جواهر را محک میزند. استاد برومند نیز به دلیل شناخت وسیعی که از موسیقی ایرانی داشت، خیلی خوب میتوانست موسیقی را محک بزند.