تضاد همیشگی عقل و احساس
پریسا حامی (نویسنده)از ستیزه عقل و احساس بسیار گفتهاند؛ ستیزهای که میتواند نمایانگر جنبه مردانه و زنانه انسانها باشد. این دوگانه ظاهراً متضاد که هر کدام به دستهای از پدیدهها اطلاق میشوند. جهان غرب، عقلگرا و شرق، احساسی و عرفانزده. علم با عقل سر و کار دارد و هنر با احساس. اما این تفکیکها و کلیشههای قطبی تا کجا گویا و دقیقاند؟ چرا تصمیمگیری در زندگی به عقل و وجه عقلانی ما محوّل میشود نه وجه احساسی؟ اساساً چرا و چگونه عقل بر احساس برتری یافته است و چه کسی یا کسانی کارایی عقل را ثابت کردهاند؟ در برخی از اشعار شاعران بزرگ ما، عقل است که نکوهش میشود و حتی شیطانِ درونیِ انسانهاست:«هشدار که گر وسوسه عقل کنی گوش/آدم صفت از روضه رضوان به در آیی.» از طرفی در برخی اشعار عرفانی ما عقل، همان جبرئیل پیامآور است که باید سخنانش را به گوش جان بشنویم. عقلِ سرخ سهروردی هم گونهای دیگر از عقول است که ذهن را به آشوب میکشاند و در میمانیم از تمییز ِ(عقل واقعی)از عقولی که گویا تنها مشترکِ لفظیاند و هر کدام، عالَمی دیگر دارند. البته اگر فرض را بر این بگذاریم که عقل واقعی یا به طور کل، پدیدهای واقعی یا اصلی به عنوان نمونه و اصل و معیار، وجود دارد که همه مفاهیم باید با آن مورد سنجش قرار گیرند. تردید نسبت به عقل و به زیر کشاندن آن از تخت سلطنت تنها در شرق و متون عرفانی ما سابقه ندارد، در غرب هم دیوید هیومِ تجربهگرا، عقل را برده انفعالات میدانست و ابزاری که به تنهایی هرگز توانایی انجام فعل را ندارد. کانت و نقادی کوبندهاش از عقل هم محدودیتهای عقل را بیشتر آشکار کرد و جریان ضد عقلگرا تا فلاسفه معاصر و امروز هم پیش رفته است. اینکه ما از کدام عقل صحبت میکنیم، خود محل گفتوگوست و آغاز سردرگمی از نداشتن معیاری دقیق و مصداقهایی گویا. معیارها و میزانها و تفکیکها و حد و مرزها کجا و چگونه تعیین میشود؟ در علوم انسانی، حوزهای که بیمهری و بیتوجهی و دست کم گرفتنِ آن بیداد میکند، جایی که فهم، رخ میدهد و جهتها روشن میشوند و بنیادها ریشه میگیرند. اما کجاست بهادادن به پایه و اساس و سرمایهگذاری بر روی سفت نهادنِ اصول؟جایی که پول و وجهه اجتماعی تماما متعلق به رشتههای پزشکی و مهندسی است، چگونه میتوان از ریشه و اصل و بنیاد سخن گفت؟ از تدقیقِ میزانها و معیارها؟ وقتی خودمان را از رشد علوم انسانی محروم میکنیم، درختی بیریشهایم با شاخ و برگهایی لرزان و هر آن، در معرض خشک شدن و سقوط.