مادر پدرش
جعفر رحمانزاده (فعال سیاسی)مادر پدرش، برگردان فارسی «ام ابیها» است که از مرحوم استاد سیدجعفر شهیدی وام گرفتهام. در میان اسامی، القاب وکنیههای فاطمه(س)، این واژگان از درخشش بالایی بر خوردار است. پیامبر که خود آن را برای دخترش بر گزیده بود، از کاربرد و تکرارش بسیار شادمان میشد؛ مادر پدرش. بهراستی آیا این خطاب تنها ازسر علاقه و احساس و عاطفه پدر- فرزندی است؟ و یا اینکه چون محمد(ص) در کودکی مادرش را از دست داده بود،دوست میداشت که دخترش را بدین لقب بخواند؟ بیتردید پیامبر در مقام پدر در زمانهای که جاهلیت شبه جزیره، وجود دختر را موجب نحوست زندگی میخواند، سرشار از علاقه، محبت وعشق است. اما تاریخ گواه آن است که نوع رفتارش با فاطمه(س) فراتر از مناسبات پدر- دختری است.
آن هم از سوی پدری که بار سنگین «نبوت» را بردوش میکشد و مسئولیتهای پرشمار دینی، تربیتی، اجتماعی، سیاسی و حتی نظامی بر عهده اوست. پیامبر بدون استثناء، از آن هنگام که فاطمه به خانه علی رفت، هرروز به دیدارش میرود. و آنگاه که از سفر، یا غزوه و سریه به مدینه بر میگردد پیش از آنکه به خانه همسرانش در آید نزد فاطمه میرفت و بر دستان و رخسارهاش بوسه میزد. مکرر نه در خلوت که در اجتماع پیروانش و از منبر و تریبونهای رسمی میگفت:«ابوه فداها.» تعبیری شگرف و رمزآلود و معنادار. در نوبتی دیگر او را قطعهای از وجود خویش میخواند:«فاطمه بضعتی ....» او پارهای از پیکرم است. این همه اشارههای لطیف و ظریف ازعمق شناخت پیامبر به شخصیت دخترش حکایت دارد.چرا که بیش از همه این اوست که در تربیت و شکلگیری کمالش اهتمام ورزیده است. وآگاه بود که فاطمه تحت هدایت و نظارت او صاحب چه مراتبی از فضیلت، اندیشگی، نجابت، اخلاق وایمان است. گویی که او تنها پارهای از تن و جسم او نیست که جزئی از هویت، رسالت و آرمان بلند پیامبر هم هست. بیجهت نیست که به هنگام مواجهه با سختیها و دشواریهای راه و خستگیهای آزاردهنده ناشی از مسئولیتهایش، تنها در کنار فاطمه به آرامش و قرار میرسد. و این دختر جوان چونان مادری مهربان در همه فراز وفرودهای رسالت پیامبراندوه و خستگی از جان وتن او میزداید. و اما علی، که خود نیز در خانه پیامبر و در کنار او اکنون نمونهای از انسانیت، دانش، فضیلت و یک روح بلند و آسمانی است، چون مرادش محمد به او مینگرد. در نگاه علی، فاطمه نه تنها یک همسر به مفهومی که در میان اعراب شبه جزیره فهم میشد، بلکه یک روح بزرگ، یک همراه صمیمی، یک مسئولیت مشترک در راه آرمانهای مترقی بود؛ هویت و شخصیتی مستقل در کنار علی.
به خوانش زیبای مرحوم شریعتی:«وقتی علی پس از فاطمه همسرانی اختیار میکند و از آنها صاحب فرزندانی میشود، فرزندان علی از فاطمه را «بنو فاطمه» و از دیگر همسران به «بنو علی» شناخته میشوند.» یعنی در مقابل شأن و جایگاه بلند و متعالی وکمنظیر علی، چهره مستقل و هویت فاطمی حضور و نمود دارد. و از شگفتی روزگار است که چه گونه با همه نشانهها و اشارههای روشن رفتار بزرگانی از صحابی با تنها یادگار بهجا مانده از پیامبر را باید توجیه کرد. استدلالی سست که از کژاندیشی آنان سر باز میکرد؛دفع فتنه!
به بهایی که محبوب و پاره تن و جان و اندیشه و رسالت محمد را آن چنان آزردند که همانگونه پیامبر در بستر مرگ به او وعده داد که اولین کس از خاندانش خواهد بود که به او ملحق میشود.
اگر چه او پیش از آن، و آن هنگام که پدر آن وعده را در گوشش نجوا کرده بود، شادمانی خود را پنهان نکرده بود، اما خانه علی با رفتن او کانون اندوه، اشک، آه، فراق، صبوری و رنجوری شده بود. و علی آنگاه که به سفارش او پیکرش را دور از حضور و اطلاع صحابه نامدار و در غربت و تنهایی به خاک میسپرد، سروده است:«لکل اجتماع من خلیلین فرقه/ وکل الذی دون الفراق قلیل/ وان افتقادی فاطمه بعد احمد/ دلیل علی ان لا یدوم خلیل.» یعنی:«پایان جمع هر دو دوست جدایی خواهد بود و هر چیزی جز مرگ کوچک و بیمقدار است. و اینکه فاطمه پس از پیامبر از نزد من رفت، نشانه آن است که دوستیها پایدار و ابدی نیستند.» سلام بر او. و بر پدر بلند جایگاهش و بر شوی بزرگش علی و بر فرزندان فرزانه و مطهرش.