قصهای که به سر رسید و اصلاحاتی که به خانه نرسید
رسول اسدزاده (روزنامهنگار)چهارده سالم بود که غوغا در شهر پیچید. تمام دریافت من از احوال سیاسی کشور محدود به صدا و سیما و غُرو لَندهای مرحوم پدربزرگم بود. اخبار که شروع میشد پدربزرگ مثنویِ فحشش را حواله صفحه تلویزیون توشیبای چهارده اینچ میکرد. مادربزرگم میگفت آخر عمری عقلش را از دست داده، همین روزهاست که کمربند و ساطور قصابی را بردارد و بیافتد به جان نزارِ این تلویزیون پیرتر از خودش... پوسترهای سبز رنگ سیدِ فاطمیِ ثالث که بر در و دیوار شهر مانند پیچک پیچید خُلق و خوی پدربزرگم هم عوض شد. به جای توتون و سیگارِ دستپیچ، سیگار مونتانا میکشید. وه که چه بسته قشنگی با فیلتر سفید و دو خط طلایی... پدربزرگ رادیویِ قوّهخورش را میچسباند به گوش راستش تا ببیند رادیو بیبیسی و آمریکا چه میگویند. گاهی هم که پارازیت امان رادیو را میبرید، داییام برایش رادیو دویچهوله را میگرفت، خلاصه باید یک رادیویی از یک گوشه جهان به فارسی چیزی بلغور میکرد تا پدربزرگ خیالش از وقایع اتفاقیه راحت شود. القصه قرار بر این شد که در فامیل هر آنکس که سن و سجلّش به رای دادن میخورَد به خاتمی رای دهد. هدف این بود که ناطق نوری رای نیاورد. البته دفتر تبلیغاتی خاتمی در فامیل ما یعنی پدربزرگم میگفت او وزیر میرحسین بوده، او در آلمان زندگی کرده و قرار است در کشور تحولاتی بزرگ رقم بزند. خاتمی رای آورد، تلویزیونهای جهان سیل مردم ایران را پس از تشییع جنازه آیتالله خمینی دوباره نشان دادند. قتلهای زنجیرهای، روسریها اندکی عقب رانده شد، گروه آریان، حسین زمان، شادمهر عقیلی، خشایار اعتمادی و دیگران خواندند. روزنامهها مانند قارچ روییدند، جهان انتظار یک چرخش معنیدار از سیاست خارجی ایران داشت که ماه عسل تمام شد. مهرانگیز کار، کنفرانس برلین، عباس عبدی، اکبر گنجی، ماشاالله شمسالواعظین، روزنامه توس و خرداد و نشاط و عصر آزادگان وصبح امروز و شلیک به دهان آن مغز متفکر اصلاحات و سعید حجاریان روی ویلچر... اصلاحات لنگید، هجده تیر و سید فاطمی ساکت، بست نشستن نمایندگان مجلس و سید فاطمی ساکت... یک سکوت ممتد تا تَکرارهای بیسرانجام و خانهنشینی و سکوتِ ادامهدار... قصه سید به سر رسید و اصلاحات به خانه نرسید. بیست و چند سال از آن روزها گذشته و من هم رفته رفته مانند پدربزرگم تمام دق دلیام را با فحش دادن به تلویزیون و صفحه موبایل خالی میکنم. دوم خردادی که یک فرزند معلول زایید و خیلی زود اخته شد.