“وفاق‌ملی” و الزام‌های آن
علی کرد (فعال سیاسی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2490
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


و شعر چیست؟ (۹) شفافیت و پختگی

فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)

شعر «ترا من چشم در راهم» از نیما:«ترا من چشم در راهم شباهنگام /که می‌گیرند در شاخ تلاجن سایه‌‌‌‌ها رنگ سیاهی / وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم /ترا من چشم در راهم /شباهنگام، در آن دم که بر جا دره‌‌‌‌ها چون مرده ماران خفتگانند/ در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام /گرم یاد آوری یا نه، من از یادت نمی‌کاهم: ترا من چشم در راهم.»
شعری است که آیت صمیمیت در آن موج می‌زند. قافیه‌‌‌‌ها در پایان بندها آشکار است. نیما به خاطر آن که شعر به بیانیه تبدیل نشود در پایان بندها از قافیه استفاده می‌کند و گاهی سطرها را تکرار می‌کند. شکل مکانیکی در شعر نیما همین است. این شعر یک شکل درونی و اندام‌وار هم دارد که بر محور چشم به راهی معشوق سیر می‌کند. نیما البته این شعر را برای برادرش لادبن، سروده. اویی که در جنگل از نیما خداحافظی کرد و به آن سوی مرز رفت و ... در شباهنگام. در سطر ‌‌‌‌«که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام‌‌‌‌» دست به دامان شدن راوی با محبوب خود نمایان می‌شود. 
و دامی که شاید دیگران به پای لادبن می‌بندند. این شعر یک شعر بومی است که جهان را بو می‌کشد. در شعر نیما چشم انتظاری دائمی است. او هنوز در انتظار است. این انتظار معمولا در شعر کهن موقتی است. سعدی:‌‌‌‌«بازآ که در فراق تو چشم امیدوار/چون گوش روزه‌دار بر الله اکبر است‌‌‌‌». نیما در شعر به جای توضیح، اجرا می‌کند و نشان می‌دهد. کلمات و ترکیب‌‌‌‌های تصویری به صورت عمودی و افقی، نقشی جز انتقال مضمون و یا خواست مورد نظر شاعر ندارند. زبان شعر بیش‌تر از حس و تجربه دستور می‌گیرد تا قراردادهای ایستای دستور زبان. او دستور را هم در درون تجربه می‌کند و الگوی نحوی را زیر پا می‌گذارد:‌‌‌‌«ترا من چشم در راهم‌‌‌‌» خیلی فرق می‌کند با ‌‌‌‌«من در انتظار تو هستم‌‌‌‌». رسیدن به این مرحله از شفافیت و زبان و وزن و پختگی به سادگی امکان‌پذیر نیست. 
مردم زودتر از آن که نیما می‌پنداشت، شعرش را حس کردند. حس کردن با فهمیدن فرق دارد.  همان گونه که مردم شعر حافظ را در زمانه‌اش از بر می‌کردند:‌‌‌‌«صبحدم از عرش می‌آمد خروشی عقل گفت /قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می‌کنند‌‌‌‌». ناقدی می‌گفت: ‌‌‌‌«حافظ لسان‌الغیب نیست‌‌‌‌». او فکر می‌کند حافظ به منابع غیب متصل است در صورتی که حافظ در انس و الفت بسیار، فصاحت و بلاغت قرآن را در شعرش درونی کرده و به نحوی سحرانگیز ارائه داده است. ایهام و ابهام معانی بسیار نمی‌آورد. در واقع در شعر حافظ و نیما ما نخست به سمت معنی اول می‌رویم و پس از آن معنی نخست را پس می‌زنیم.