غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


مناظره‌ها، شاه‌عباس و خواهر کوچیکه

علی داریا (شاعر و عکاس)

- استراگون، این سکوی خطابه چیست؟ این بوق چیست؟! باز چه حکایتی کوک کرده‌ای؟!
- حکایت را خوب آمدی ولادیمیر! شاید هم بشود کلمه روایت را به کار برد! من با این ایده موافقت دارم که ما به دنیا می‌آییم تا قصه خود را روایت کنیم به عبارتی زندگی‌اش کنیم.
- حتما بازهم به یک کتاب فلسفی نوک زده‌ای. 
- نه ! ضرورتی نداشت! همین تازگی هفت کاندیدای ریاست جمهوری هریک سعی کردند قصه خودشان را روایت کنند، من در مقام قضاوت بر نمی‌آیم اما شکل روایتشان مرا یاد حکایتی انداخت. 
- چه حکایتی استراگون؟! 
- می‌گویند: شاه عباس شبانه با لباس مبدل با کشکولی بر دوش به در خانه‌ها می‌رفت تا از حال مردم پنهانی خبری گیرد.
 شبی به در خانه‌‌ای رفت که سه دختر دم بخت آنجا بودند از روزنی گوش ایستاد، دختر بزرگ می‌گفت: اگر پادشاه مرا به زنی گیرد با یک من پشم فرشی خواهم بافت که چهل لشکر بتوانند برآن بنشینند، دیگری گفت اگر پادشاه مرا به زنی بگیرد با یک من آرد نانی خواهم پخت که چهل لشکر را سیر کند، دختر کوچک گفت: اگر پادشاه مرا به زنی بگیرد پس از ۹ ماه و ۹ روز و ۹ ساعت و۹دقیقه و ۹ ثانیه برای شاه پسری کاکل زری و دختری ماه پیشانی به دنیا خواهم آورد.
- می‌خواهی به شکل روایت ارجاع بدهی. 
- بله و به منطق روایت، دختر کوچک بر قابلیت‌ها، توانمندی‌ها و شایستگی‌های طبیعی، عینی و واقعی مادرانه خود تکیه می‌کند، بنابراین در ادامه قصه نیز صادق‌تر و راستگوتر و واقعی‌تر است. 
- دوره مناظره و این قصه‌ها تمام شد، تو هنوز ذهنت درگیر است؟ 
- ذهنم درگیر قصه‌هاست، مناظره‌ها تنها چند قصه‌اند هرچند با شعاع تاثیرگذاری بیشتر، اما همه ما هر کدام به نوعی داریم قصه خود را می‌سازیم، روایت می‌کنیم و از صحنه دور می‌شویم. 
- داری تفسیری اخلاقی از زندگی کوک می‌کنی.
- اخلاق بخش مهمی از زندگی است. من وقتی از اخلاق حرف می‌زنم معناش این نیست که خودم نمونه بارز اخلاق فردی و اجتماعی ام، بنابراین این تلنگری به خودم و تو هم هست.
- سوزن به خودت و جوالدوز به دیگران.
- بله و می‌خوام بگم باید اخلاق و فرهنگ رو دریابیم.
- یعنی چی، چطور؟ با این بوق و شیپور بریم تو خیابون جار بزنیم ‌‌ای مردم بیایید اخلاقی‌تر و فرهنگی‌تر عمل کنیم؟!
 - نه! به هیچ عنوان! 
- پس چی؟! چه کنیم.
- هیچ برگردیم به روایت خوب 
- قصه کردن زیبایی زندگی ...
- بله و به رسمیت شناختن مرگ و اینکه مرگ شاه و گدا نمی‌شناسه، امروز از آن حکایت شاه عباس و بازیگران قصه چه مانده؟! 
- راستش حال نمی‌کنم با این سبک حرف زدن و توصیه‌های اخلاقیت، کلاسیک و نخ نما شده است.تازه تو کت نسل جدید نمیره اصلا.
- درسته ولادیمیر، اما نمی‌ارزه! 
- چی نمی‌ارزه استراگون! 
- دست بالا رو داشتن تو بازی، هر نوع بازی، چه بازی قدرت و انتخابات و نظایر اون، چه توی ناف بازار و قسم حضرت عباس و دم خروس و احتکار و دولا پهنا قالب کردن به خلق ا....! 
- بزرگ‌ترین فضیلت و رذیلت اخلاقی چیه؟!
- صداقت و درون زلال و آرام فضیلت، دروغ و درون پر آشوب رذیلت هست، اگر منظورت از کلاسیک بودن اخلاق قدمتش هست بله، اخلاق قدمت داره اما الزاما هر چیزی که قدمت داره دور ریختنی نیست.
- حالا اصلا چرا بحث به اینجا کشید!؟ 
- به خاطر ضرورتش هست، برگردیم به قصه شاه عباس و خواهر کوچیکه،تفاوت وعده وعیدش چه بود با سایر خواهرانش؟
- واقعی بودن، طبیعی بودن، داشتن زیرساخت و بستر، امکان‌پذیر بودن.
- او دروغ نمی‌گفت، سعی نمی‌کرد با یک دروغ بزرگ به اغوای شاه این قصه بپردازه. 
- عاشق صداقتشم!!
- زندگی توی خیابان‌های این شهر باعث شده با فرهنگ کوچه عجین بشی.
- تو هم برگشتی به اخلاق و ارزش‌ها.
- باید به فال نیک بگیریم این قصه رو و قصه قشنگ و انسانی خودمون رو روایت کنیم. 
- و روی صحنه زندگی مثل یه هنرمند بدرخشیم پیش از اینکه به قول خیام: در کارگه کوزه گران کوزه شویم.