نگاهی به کاربرد اسطوره در اشعار کورش قناطیر
درهای پر ز انارستانها
فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)از نگاه «رولان بارت» اسطوره یک گفتار است و اسطوره سیالیت زمان در میانه «ازل و ابد» است و استفاده از «و» آغازین «می و همی» استمراری و قیدهایی مبتنی بر امتداد زمان، مانند «همچنان و هنوز» است. شاعر باید برای تقویت محور اساطیری زبان خود به موردهای زیری توجه کند: «لحن فاخر و عصیان و شطحآمیز، واژگان و ترکیبهای کهن و خودساخته که لحن فاخری دارند، شیوه بیان اساطیری که با بیان فاخر و مقتدرانه و پیامیرگونه ادا میشوند. یا گسترش مکانهای نمادین و کهن مثل یونان و روم و چین...که بر اندیشه جهان وطنی دلالت دارد. همچنین توجه به موتیفهای اساطیری در هستی مثل چرخه فصول و دگردیسی طبیعت که در این حالت، شاعر برای گریز از مرگ در آرزوی جاودانگی است. و همچنین استفاده از تقابلهای دوگانه مثل خیر و شر است. اشاره به نامها و رویدادهای اسطورهای مثل «مسیح، ایوب، اسفندیار و لیلی و مجنون» و در نهایت اسطورهشکنی و اسطورهسازی. مثلا شاعر در شعر «طرح نو» از آدم و حوا و دو سیب سرخ سخن میگوید تا از این واقعه اسطورهای دیگر بسازد: «به زمین افتاده بود آدم/اما دوباره سیب میخواست/ فریب نخورد/سجده که برد/بی هیچ رختی/حوا درخت شد/ درختی با دو سیب سرخ/و بهشت شد حوا». در این اشعار، قناطیر تلمیحاتی به آیین میترا را با استعانت از کلمات اساطیری میآورد و با زبانی به تقریب اقتدارگرا میگوید: «و در معاد باز/برهنگان حاضرند/من کنار ماه ایستادهام/پلنگها مردهاند، آتشی به جا نخواهد ماند». در اسطورههای میترایی نطفه گاو نخستین که توسط میترا قربانی شد به ماه میرود و از آن جا به زمین تابیده و رویش را موجب میشود. شاعر گاهی زبانی محاورهگونه را با یک زبان رسمی و حماسی در کنار هم میگذارد تا هم هنجارگریزی اسطورهای داشته باشد و هم اسطوره را در متن بنشاند. قناطیر با این کار به جای تقلید از واقعیت به آن ابعاد و خصلت و سجایای انسانی و عاشقانهای میدهد. شاعر یکپارچه بودن انسان و طبیعت را باور دارد و از طبیعت به منزله ذاتی نجیب، رفیق و مادرگونه یاد میکند که ترمیم کننده زخمهای روح و بازیابنده قوای تلف شده انسانی باشد. شاعر به اقتضای حالات و روحیات خود طبیعت را با خلقیات خود شریک میکند و از ظن خود با طبیعت و اسطورهها یار میشود. از نگاه این نگارنده، قناطیر تخیل اسطورهای را شرط رهایی انسان از واقعیتهای موجود و اسارتبار میبیند، چنان که در اشارت به چشمهای محبوبه خود میگوید: «از درب بزرگ چشمهایت مست/به قلعه میآیم/راست/بی هیچ اسب تروایی/من اینجایم/پس هستم (چه پادشاه باشم چه زندانی). یکی از زیباترین اشعار کورش قناطیر شعر نیمایی بلند او (درهای پر خون، درهای پر از انارستان) است. اگر شاعر بتواند با وزن عروضی نیمایی حرفهایش را بزند بیشتر بر دل خوانندگانش حکومت میکند: «رفت او اما بعد/جای پای قدمش بر سر برف/درهای پر خون شد/درهای پر ز انارستانها/حالیا، آیا بارورتر شدهایم؟/ ما و زمین و زمین پرشده از عطر انارستانها؟/شده اینگونه ولی باز همان زاغ سیاه/بر سر شاخهی آن دار بلند/جای پای قدمی میجوید
جای
پای
قدمی
میجوید».