تقابل اخلاق حرفه‌‌‌‌‌‌ای ورزشکاران و گروه‌های رسانه‌ای
علی‌بدیع ( روزنامه نگار مستقل)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2488
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


گفت‌وگوی “همدلی” با «احمدرضا حجارزاده» نویسنده مجموعه‌داستان «حرف»

در داستان‌هایم، از زندگی و شخصیت خودم الهام گرفته‎ام

همدلی| سهیلا انصاری- مجموعه‌داستان «حرف»، نخستین کتاب احمدرضا حجارزاده است که فروردین‌ماه سال گذشته توسط انتشارات «نفیر» چاپ شد و شامل هشت داستان کوتاه به نام‌های «تقاص»،«تلفن‌عمومی»،«حرف»،«باورت می‌شه؟»،«در فاصلة دو طبقه»،«سلام، خداحافظ»،«فعلاً حرفی ندارم» و «صبحِ روزِ بَد» است. او داستان‌های این کتاب را طی سال‌های 1384 تا 1401 نوشته و آنها را برای انتشار در کتاب، بارها ویرایش و بازنویسی کرده. حجارزاده از سال 78 تاکنون به عنوان روزنامه‌نگار، نویسنده و منتقد سینما، تئاتر و ادبیات در مطبوعات فعالیت دارد و با بسیاری از روزنامه‌ها و مجله‌های مطرح و معتبر کشور همکاری داشته است. او پیش از این، تعدادی از داستان‌های کوتاه خود را در نشریات داخلی به چاپ رسانده و همچنین کارگردانی چهار فیلم کوتاه و دو اجراخوانی در تئاتر، از دیگر سوابق فرهنگی و هنری اوست. این نویسنده، فیلم کوتاه «حرف» را نیز بر اساس داستانی به همین نام نوشته و کارگردانی کرده که سال 89 در بيست‌وهفتمين جشنواره فيلم كوتاه تهران شرکت داشت و سال 90 در ششمین جشنواره فیلم و عکس «دوربین.نت» برنده جایزه اول بهترین فیلم این جشنواره شد.گرچه او اعلام می‌کند دو مجموعه‌شعر و یک مجموعه‌یادداشت آمادة چاپ دارد، ولی این‌روزها تمرکز خود را بر نوشتن دومین کتابش گذاشته که یک رمان اجتماعی و تقریباً زندگی‌نامه‌ای است و فعلاً خیال ندارد اطلاعات بیش‌تری درباره آن بدهد. مجموعه‌داستان «حرف»،که در نمایشگاه کتاب امسال به چاپ دوم رسید، با استقبال خوب خوانندگان روبه‌رو شد. به این بهانه با احمدرضا حجارزاده درباره کتابش و فضای داستان‌نویسی در ایران گفت‌وگو کردیم.
***
از چه سالی به‌صورت جدی وارد عرصه نویسندگی شدید؟
من از دوره دبیرستان به نوشتن علاقه‌مند شدم اما نوشتن را به طور جدی از سال 78 که وارد عرصه مطبوعات شدم، آغاز کردم و تاکنون با بسیاری از روزنامه‌ها و مجله‌های مطرح و معتبر ایران همکاری داشته‌ام. اوایل داستان‌های کوتاهی می‌نوشتم و به کسی نشان نمی‌دادم، چون فکر می‌کردم ارزشی ندارند و هیچ‌وقت نمی‌شود آنها را چاپ کرد!
‎آیا داستان‌های کتاب «حرف» قبل از فرآیند نوشتن، به شکل کامل طرح‌ریزی شده بودند؟
شکل‌گیری مجموعه‌داستان «حرف»، ماجرای طولانی و عجیبی دارد. نخستین داستان این کتاب به نام «حرف»، سال 84 و بر اساس یک ماجرای واقعی نوشته شد و پس از آن، داستان‌های دیگری نوشته و به کتاب اضافه شدند. نوشتن داستان‌های این کتاب بین سال‌های 84 تا 1401 اتفاق افتاد و برای انتشار در کتاب، بارها آنها را ویرایش و بازنویسی کردم. داستان «حرف» اولین داستانی بود که برای این کتاب نوشتم، ولی سومین داستانی‌ست که در کتابم چاپ شده. در مورد داستان «حرف»، من ماجرای تلخی را تجربه کرده بودم و همان را بی‌کم‌وکاست به شکلی که اتفاق افتاد، نوشتم اما برای نوشتن داستان‌های دیگر کتاب، ابتدا طرح و ایده‌ای داشتم و بر اساس آن پیش رفتم. حتی برخی داستان‌ها را چند بار بازنویسی کردم تا تبدیل به چیزی شد که اکنون می‌خوانید.
‎لطفاً خلاصه‌داستان و محتوای این کتاب را برای‌مان بازگو بکنید.
این کتاب شامل هشت داستان کوتاه است به نام‌های «تقاص»،«تلفن‌عمومی»،«حرف»،«باورت می‌شه؟»،«در فاصله‌ی دو طبقه»،«سلام، خداحافظ»،«فعلاً حرفی ندارم»،«صبحِ روزِ بَد». داستان‌ها در گونه‌های عاشقانه، اجتماعی و خانوادگی روایت می‌شوند. با آن‌که پنج داستانِ آغازینِ کتاب، هر کدام می‌توانند به تنهایی اثر مستقلی برای خواندن باشند، ولی اگر خواننده،کتاب را از ابتدا تا داستان پنجم به ترتیب بخواند، درک و شناخت درست و عمیق‌تری از سرشت و سرنوشتِ پرسوناژهای هر داستان نصیبش می‌شود، یعنی در پنج داستانِ ابتداییِ کتاب، سه شخصیت در موقعیت‌های مختلفی تکرار می‌شوند که با یک نخ باریک به یکدیگر وصل شده‌اند.نوشتن این داستان‌ها اهمیت ویژه‌ای برای خودم داشت، چون نه تنها حرف خودم، بلکه به نظرم بُرشی از حرف‌های ناگفته یک نسل است.
استقبال مخاطبان از کتاب‌تان چگونه بود؟
شاید من نویسنده خوش‌شانسی هستم که کتابم با نقد منفی چندانی روبه‌رو نشد و اغلب مخاطبان، با آنها ارتباط گرفته‌اند یا دوست‌شان داشتند.تنها نقدی که بر کتابم وارد بود و چند نفر یادآوری کردند، این بود که فضای برخی داستان‌ها خیلی شخصی‌ست و به زندگی‌نامه یا خاطره‌نویسی شباهت دارد.گرچه اصلاً سعی نکردم به سمت‌وسوی خاطره‌نویسی بروم اما قطعاً در داستان‌هایی، از رویدادهای زندگی و شخصیت خودم الهام گرفته‎ام.
‎اولین‌باری که عاشق یک کتاب یا یک کاراکتر شدید، چه زمانی بود؟
از سال‌های تحصیل در مقطع دبستان، اهل کتاب‌خواندن بوده‌ام، ولی درست به خاطر ندارم آن سال‌ها شخصیت کدام کتاب برایم تاثیرگذار بود.با این‌حال اولین‌بار که عاشق شخصیت کتابی شدم، در سال‌های دبیرستان بود؛ زمانی که رمان جاودانة «ناتور دشت»را می‌خواندم و با شخصیت«هولدن کالفیلد» هم‌ذات‌پنداری کردم و او را نسخه خارجی خودم دیدم!بعدها عاشق شخصیت «سیّد»در رمان «من تا صبح بیدارم» اثر جعفر مدرس‌صادقی شدم و حتی شباهت بیش‌تری میان خودم و او حس کردم.
نویسندگان و شاعران قاعدتاً همیشه دفترچه‌یادداشتی به همراه دارند، شما چطور؟
کاغذ و قلم جزو جدایی‌ناپذیر زندگی‌ام هستند و مثل کتاب،که باید همیشه همه‌جا همراهم باشد، دفترچه کوچک و روان‌نویسی نیز همیشه با خودم دارم تا اگر نکته یا ایده‌ای به ذهنم رسید، یادداشت بکنم.هرچند باید ابراز تاسف بکنم از این‌که طی یک دهه گذشته، هجوم گوشی‌های تلفن همراه به زندگی مردم،جای کاغذ و نوشت‌افزار را گرفته و دیگر کم‌تر کسی هنوز به نوشتن با خودکار روی کاغذ عادت دارد.حالا دیگر اغلب شاعران و نویسندگان هم نوشته‌های خود را در گوشی‌های مدرن و دیجیتال تایپ می‌کنند!
‎آیا در داستان‌ها، موقعیتی را تشریح کرده‌اید که تجربه درستی از آن نداشته باشید؟
بله، در یکی از داستان‌ها این کار را کرده‌ام. البته این‌که داستانی را بدون شناخت و تجربه از موقعیتی بنویسیم،کار سخت و خطرناکی است و می‌تواند نوشته ما را به متنی بی‌ارزش و سراسر تخیلی تبدیل بکند، مگر آن‌که درباره موضوع داستان، پژوهش کافی کرده باشیم،ولی من اغلب داستان‌هایم را بر اساس واقعیت،شناختی که از اطرافیانم داشتم یا تجربه‌های فردی نوشته‌ام.فقط در نخستین داستان کتابم با نام «تقاص»،کمی از تخیلم کمک گرفتم تا ماجرای یک قتل و خودکشی را روایت بکنم. طبیعی‌ست که من هرگز نه تجربه خودکشی داشته‌ام،نه قتل.با این‌حال سعی کردم برای منطقی‌بودن آن موقعیت، فضاسازی درستی داشته باشم.
‎برای این‌که موفقیت گسترده کتاب اول به مانعی برای ادامه کارتان تبدیل نشود، معمولاً چه می‌کنید؟
فکر می‌کنم وقتی کتاب اول یک نویسنده با موفقیت روبه‌رو می‌شود، معمولاً در او انگیزه بیش‌تری برای نوشتن ایجاد می‌کند و چه بسا پرکارتر بشود اما خطری که شاید به مانعی برای تداوم کار و پیشرفت هر نویسنده تبدیل بشود، تکرار همان الگوهایی‌ست که در کتاب اول منجر به موفقیت او شده.در واقع نویسنده نباید برای موفقیتِ دوباره، از همان الگوها و شیوه‌های نوشتن در کتاب جدیدش استفاده بکند.این کاری‌ست که من از انجام آن در کتاب بعدی‌ام پرهیز کردم. دومین کتاب من که یک رمان است،هم در نثر داستان و هم محتوای اثر، فضایی کاملاً متفاوت با مجموعه‌داستان «حرف» دارد.
‎آیا فرمول و قاعده‌ای هست که بتوان به وسیله آن نویسنده خوبی شد؟
در وهله اول، داستان‌نویسی به نظرم یک غریزه فردی و استعداد ذاتی است.افرادی زیادی با تکنیک‌ها و اصول نویسندگی آشنا هستند و شاید کلاس‌های نویسندگی اساتید این رشته را گذرانده باشند، ولی نمی‌توانند حتی یک داستان کوتاه خوب بنویسند، چون جوهره داستان‌گویی را ندارند،ولی همیشه گفته‌ام که برای تبدیل‌شدن به یک نویسنده خوب، ابتدا باید خوانندة آثار خوب بود.هیچ‌چیز به اندازه خواندنِ کتاب‌های خوب دنیا نمی‌تواند به کسی که قصد دارد نویسنده خوبی بشود،کمک بکند.
‎یک نویسنده تا چه حد باید به مشکلات اجتماعی و سیاسی زمان خودش بپردازد؟
من معتقدم الزامی ندارد فرد نویسنده حتماً در آثارش به مسائل و مصائب اجتماعی و سیاسی زمانه خود بپردازد اما نباید از آنها غافل هم باشد.اغلب نویسنده‌ها معمولاً تحت تاثیر شرایط اجتماعی و سیاسی جامعه و کشور خود به خلق داستان می‌پردازند یا دست‌کم تاثیر آن وقایع را می‌توان در بخش‌هایی از آثارشان حس کرد، حتی اگر خودشان این موضوع را کتمان بکنند.
چه‌قدر کتاب می‌خوانید‌ و معمولاً چه کتاب‌هایی؟
خیلی زیاد کتاب می‌خوانم و با افتخار اعلام می‌کنم که امکان ندارد من را جایی بدونِ کتاب در دست ببینید. همیشه کتابی همراه خودم دارم و از هر فرصتی برای خواندن استفاده می‌کنم.کتاب‌های مورد علاقه‌ام برای مطالعه، پیش و بیش از هر چیز،داستان‌های کوتاه و رمان‌ها هستند اما در کنار این‌ها، نمایش‌نامه، فیلم‌نامه، زندگی‌نامه و کتاب‌های گفت‌وگو با شخصیت‌های فرهنگی،هنری و ادبی را هم خیلی دوست دارم و می‌خوانم.
چه حرف یا پیشنهادی دارید برای کسانی که در ابتدای این راه هستند؟
اولین و مهم‌ترین پیشنهادم برای نویسندگان جوان و تازه‌کار اینست که تا می‌توانند بنویسند و از نوشتن نترسند، ولی برای انتشار نوشته‌های خود در قالب کتاب عجله نکنند.پیش از چاپ کتاب، بهتر است ابتدا داستان‌های خود را به دست اساتید نویسندگی و پیشکسوتان این رشته برسانند تا خوانده و بررسی بشود،یا آثارشان را برای مجله‌های معتبر داستان‌نویسی ارسال بکنند تا مورد نقد و قضاوت قرار بگیرد.نوشتن شاید از نظر کسانی که تجربه‌اش را ندارند،کار ساده‌ای باشد، ولی در واقع یکی از سخت‌ترین کارهای دنیاست که از عهده هر کسی برنمی‌آید.همان‌طور که قبلاً هم گفتم، بهترین و مطمئن‌ترین راه برای تبدیل‌شدن به یک نویسنده خوب و حرفه‌ای، خواندن و خواندن و خواندن است.تازه‌کارها زیاد و با دقت بخوانند تا بتوانند خوب بنویسند.