چند نگاه بر کتاب «سياوش نام درخت است» با زیر عنوان (گزیده مقالات و نقد ادبی) از لهراسب زنگنه
نقد جهانشمول و فرابومی
فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)لهراسب زنگنه، سالهاست که شعر میگوید، داستان مینویسد و شعر و داستان را به نقد میکشد. زنگنه در نقد، هم مکاشفه دارد و هم غور دارد و هم نقد و بررسی تطبیقی میکند. نقد تطبیقی در دانشگاه عمدتاً به سطح میزند، شور ندارد و نسبشناسی میکند که مثلاً فلان قالب شعری اول از کدام جانب دنیا آمده و کی به ایران رسیده و چه اشخاصی آن را پی گرفتهاند و چه کسانی زیباترین شعر را مثلاً در آن قالب سرودهاند. زنگنه هم اما ممکن است چنین کند اما به عمق میزند، او ریختهای سنتی را با نوگانی مدرن در هم میریزد، غربال میکند، به افسانه و اسطوره و تاریخ میزند و به شکلی عمودی به ذهن و قلب و درون شخصیتها نفوذ میکند و رنجهای فلسفی و انسانی آنها را بیرون میآورد و با آنها میگرید و همراه میشود. زنگنه سعی میکند شعر، داستان، نقد، خاطرات و مخاطرههای مزامیری اش را با نظريات ادبی غرب آغشته میکند تا نقد جهانشمول و فرابومی خود را در آینهی دهکدهی جهانی منعکس کند، چنانکه در خوانش و نقد رمان فوران قباد آذرآیین از ادبیاتی که بازتاب زندگی است سخن میگوید و سبکهای رئالیسم - سوسیالیسم، فرمالیسم و سایر سبکها را معرفی میکند و زمینههای داستان را مثل تجزیه، بدل، حادثه، داستان، طرح و توطئه، زمینه، فضا، لحن، گفتوگو و معیارهای بیرونی را که از مؤلفههای سیاسی و تاریخی هستند باز میکند و بعد به بطن داستان ورود میکند و بعد دفتر را فرومیبندد. لهراسب زنگنه در زمینهٔ شعر هم وقتی به «جهان شاعرانگی» هرمز علی پور ورود میکند باز سری به تاريخ نقد جدید میزند و از ریچاردز و رولان بارت و حاکمیت متن و مرگ مؤلف سخن میگوید و نقبی به شاعران کهن ایران میزند و مینویسد: «هرمز علی پور شاعری است که بیان اندوه بشر و رنج او (مرگ آگاهی و نه مرگاندیشی) به تعبیر خودش و بیوفایی جهان ذهن و زبان او را تسخیر کرده است...» زنگنه نگرش و اندیشهی فلسفی و هستی شناختی علی پور را برمیآورد و نگاه فلسفی شاعر را به نگاه خیام طاق میزند و چند پار از شعر شاعر را بهعنوان نشانه مقابل چشم مخاطب میگذارد و خط وربطی میان اشعار علی پور با عسان کنعانی عرب، نجيب محفوظ مصری، آدونیس ...لورکا، یتیس، ریلکه و پاز به وجود میآورد و نتیجه میگیرد که اگر سرودههای علی پور ترجمه شوند در افقهای دورتری به پرواز درمیآیند: «سپیدی جهان کجاست؟ سپیدی آبها را که ديده است؟ که من نمیدانم از این جهان چه میخواستم؟ که اینهمه تنهایم و دوست دارم.» لهراسب زنگنه بوطیقا و مانیفست اشعار و نویسندگانی چون فرخ منش، اردشیر صالح پور، نوری تهماسبی، اسد پور، محمد صادق دهقان و امثالهم را بیرون کشیده و در چند مقاله پیرامون نقد ادبی و سویههای آنتولوژی در شعر سخن رانده و ۱۲مزامیر اهوازی را در کتاب «سياوش نام درخت است» گنجانده است. از نگاه لهراسب زنگنه، نقد همواره با پرسش و پرسشگری همراه بوده است و همچون فلسفه که پرسش از مفاهیم کلی هستی است ...نقد هم پاسخ به چیستی متن است. کنکاش در کنه متون ادبی، نشان دادن کمیت و کیفیت، نمود و ماهیت، شکل محتوا و تضاد و وحدت موجود در ساختن متن است. زنگنه چهار مرحله نقد ادبی را در قلمرو ادبیات فارسی نشان میدهد؛
۱ - تفکری که مبنای آن ادبیات بازتاب و آیینهای از زندگی است ... 2 - تأثیر صورتگرایی(فرمالیسم) که برداشتی صحیح نیست و صورتگرایی را مقابل با مفاهیم میگذارد(تقابل سنتی صورت و محتوی) 3 - حرفهی شاعری و نویسندگی که جدی گرفته نمیشود و به آن به شکل نوعی تفنن مینگرند.4 - نويسنده لزوماً متعهد است. از نگاه نگارندهی این عبارات، بی مداهنه، لهراسب زنگنه شاعر، نویسنده و ناقدی حرفهای است که میبایستی قلمبهدست میگرفت و داد خود از کهتر و مهتر میگرفت. لهراسب بر ادبیات کهن و نوی ایران و جهان اشراف دارد و شجاعانه، جسورانه و از سر صدق قلم میزند و از هیچکس نمیترسد.